چرا آلبر کامو عاشق فوتبال بود؟
آلبر کامو در دانشگاه الجزیره تحصیل کرد و از سال ۱۹۲۸ تا ۱۹۳۰ بهعنوان دروازهبان برای تیم نوجوانان آنجا بازی کرد.
آلبر کامو که از کودکی عاشق فوتبال شده بود، شباهتهایی را بین این ورزش، ماهیت انسان، اخلاق و هویت شخصی میدید و باور داشت سادگی در فوتبال با پیچیدگیهای تحمیلشده از سوی مقاماتی مثل دولت و کلیسا در تضاد است.
کامو نهفقط در داستانهایش، بلکه در بازی تیمی هم تنها بود. البته او اینگونه «توجه و احترام» همکلاسیهای درشتهیکلش را که معمولاً به او «نیم وجبی» میگفتند، جلب میکرد. شاید هم خیال میکرد فوتبال، کاموی نوجوان را خوشبخت میکند.
او در ۷ نوامبر ۱۹۱۳ در الجزایر فرانسه متولد شد. کامو اگرچه بهخاطر فعالیت ادبیاش مشهور است، اما گفته است «همه آنچه را که مطمئناً در مورد اخلاق و تعهدات میدانم، مدیون فوتبال هستم.»
آلبر کامو در دانشگاه الجزیره تحصیل کرد و از سال ۱۹۲۸ تا ۱۹۳۰ بهعنوان دروازهبان برای تیم نوجوانان آنجا بازی کرد. البته او در سال ۱۹۲۸ فوتبال را در باشگاه ورزشی مون پانسیه آغاز کرد.
او اگرچه از فوتبال لذت میبرد، بعدها به یکی از دوستانش گفت بود که بدون تردید، تئاتر را به فوتبال ترجیح میدهد. اما ابتلا به سل در ۱۷سالگی، دوران ورزشی او نیز با پایان این دورۀ تحصیلیاش به اتمام رسید.
کامو در جایی از زمان حضورش در دروازه گفته: «یاد گرفتم که توپ هرگز آنطور که انتظارش را دارید نمیآید. این به من در زندگی کمک زیادی کرد.»
شاید این پرسش پیش بیاید که چرا آلبر کامو دروازهبان شد؟
ادواردو گالئانو، نویسنده اروگوئهای گفته کامو نمیخواسته کفشهایش خراب شود، برای همین دروازهبان شد تا زیاد ندود. هربرت لوتمن، نویسندۀ بیوگرافی آلبر کامو هم نوشته که او در بچگی آنقدر نحیف و کوچک بوده که همتیمیهایش برای محافظت، او را درون دروازه میگذاشتند. پاتریک مککارتی، نویسندۀ کتاب «کامو: بیگانه»، نیز بُعد دلاورانۀ دروازهبانی را که داوطلبانه و بیگانه است به این برندۀ نوبل مربوط دانسته چون نسبت به هر بازیکن دیگری کمتر جزیی از تیم است و گفته «احتمالا کامو هم از همین خوشش آمده». اما روژه گرنیه، نویسنده و روزنامهنگار فرانسوی دلیل دیگری دارد: «شاید چون دروازه آدم را یاد صحنه میاندازد و دروازهبان توی آن احساس میکند که مثل هنرپیشه است.» این به طور تلویحی اشارهای است به عشق و علاقۀ آینده کامو به تئاتر.
هرچند که کامو پس از ۱۷سالگی دیگر نتوانست فوتبال بازی کند اما همیشه تا پایان عم یک تماشاگر پروپا قرص فوتبال باقی ماند.
او در دههٔ ۱۹۵۰ در مصاحبه با یک مجلهٔ ورزشی درباره تیم سابقش، RUA، گفت: «احساساتی میشوم… چقدر تیمم را دوست داشتم. به خاطر شادی پس از پیروزی، آنگاه که با خستگی پس از تلاش در هم میآمیزد… چقدر بینظیر! و همچنین به خاطر میل احمقانهٔ گریستن در شبهای شکست…»
ارسال نظر