اکبر اعلمی حقوقدان و نماینده دو دوره مجلس در گفتگو با مستقل:
آرزو میکنم دلاورمردان پنجشیر بتوانند مانع طالبان شوند
اکبر اعلمی میگوید: آرزو میکنم دلاورمردان پنجشیر به رهبری فرزند رشید احمد شاه مسعود، بتوانند مانع از تحقق سرنوشت نامبارکی شوند که قرار است طالبان برای افغانستان به ارمغان آورد.
امیرحسین جعفری/خبرنگار
طالبان با قدرتگیری دوباره در افغانستان به صحنهی قدرتی بازگشتهاند که نیاز به ساختار مهمی به نام دولت دارد. غیر از این و به روشهای بدوی دیگر نمیتواند یک کشور با مشکلات افغانستان را اداره کند و برای بقای خود هم که شده باید برخی روشهای گذشته را بهخصوص در شیوهی حکومتداری تغییر دهند. طالبان خوب میدانند که قدرت آنها به شدت آسیبپذیر است و ایران به راحتی میتواند هرگونه خطری از ناحیه آنان را دفع کند از این جهت تاکنون نیز موضعگیری منفی بهخصوص نسبت به ایران نداشتهاند. به جهت بررسی شرایط روز افغانستان گفتگو کردیم با اکبر اعلمی نماینده ادوار مجلس و حقوقدان که مشروح آن را میخوانیم:
بهنظر شما عوامل موثر در ایجاد شرایط فعلی افغانستان چه بوده و کدام کشورها در آن نقش بیشتری داشتهاند؟
عوامل موثر در پدید آمدن شرایط کنونی در افغانستان را میتوان ناشی از دو عامل عمده دانست؛ اول عوامل برونساختاری و تحمیل شده از خارج از مرزهای افغانستان بر این کشور، دوم عوامل درونساختاری و درون جامعه افغانستان و ساختار آن.
اگر از یک اقلیت کوچک که تحت هر شرایطی صرفا بهفکر منافع شخصی خود هستند چشمپوشی کنیم، تاریخ و تجربه نشان داده است که در شرایط عادی مردم هیچ کشوری از اشغال خاک خود، اشغالگران و دستنشاندگان آنها حمایت نمیکنند.
به همین سبب بخش قابل توجهی از مردم افغانستان بااینکه از پیامدهای تسلط طالبان بر افغانستان آگاه بودهاند به واسطه همین روحیه ضداشغالگری آمیخته به تعصبات و سنتهای قبیلهای آمیخته با اعتقادات دینی که در آنها هست، خطرات سلطه طالبان را بر ادامه نفوذ و سلطه بیگانگان و اشغالگران کشورشان ترجیح دادند. بهویژه اینکه پس از برخوردهای دوگانه دولتهای ترامپ و بایدن و پالودهخوری سالهای اخیر آنها و دولت دست نشانده غنی با طالبان بر روی میز مذاکره آنهم در سطح بسیار بالا، و با میانجیگری یک پشتون بنام زلمی خلیلزاد به عنوان نماینده آمریکا، مردم کاملا اطمینان یافته بودند که طالبان حاکمان بلامنازع آینده افغانستان هستند و به همین دلیل نیز انگیزهای برای به خطر انداختن جان و مالشان برای حفظ وضع آشفته موجود و مقاومت در برابر طالبان نداشتند.
وانگهی بهجز پاکستان و قطر که هر دو در شکلگیری و تقویت طالبان نقش مهمی داشتهاند، بهنظر میرسد که چین و روسیه هم علیرغم تهدیدات احتمالی آینده حکومت طالبان و تاثیرگذاری آنها بر روی آیغورها و چچنها و همچنین جمهوری اسلامی، از اینکه پای آمریکاییها برای همیشه از منطقه قطع شود کم و بیش در پدید آمدن شرایط کنونی در افغانستان نفیاً و اثباتاً موثر بودهاند و یا دستکم از ایجاد چنین وضعیتی خشنود هستند.
البته باتوجه به شیوه خروج آمریکائیها از افغانستان و واگذاری بدون دردسر این کشور با دهها میلیارد دلار تجهیزات نظامی به طالبان، این احتمال را هم نباید نادیده گرفت که ممکن است سیاست جدید آنها پس از ترک منطقه، تزریق ناامنی و ایجاد بحران به کمک نیروهای نیابتی در منطقه میباشد.
با این وصف بهنظر من عوامل درونساختاری و درون جامعه افغانستان بیش از عوامل برونساختاری و تحمیل شده از خارج از مرزها در پدیدآمدن وضع موجود افغانستان موثر بوده است که از این میان میتوان به عواملی مانند جذابیت طالبان با پوشش مذهبی و امارت اسلامی موعود آنها و اینکه بهدنبال اجرای احکام دینی هستند، برای طیف گستردهای از افغانیهای مردسالار افغانستان که همچنان به سنتهای قبیلهای آمیخته با اعتقادات دینی خود باقی هستند، ناتوانی آمریکاییها و دولت دست نشانده آنها در حفظ امنیت کشور که هر روز به کشته و مجروح شدن مردم بیگناه افغانستان منجر میشد، فقر و بیکاری و بهویژه فساد ساختاری رو به گسترش در کشور، ناکارآمدی دولت اشرف غنی و لاجرم عدم برخورداری وی از پایگاه اجتماعی لازم و نداشتن قدرت بسیج عمومی و همچنین فساد رو به گسترش در میان نظامیان افغانستان و همدستی برخی از آنها با فرماندهان غربی در افغانستان در زمینه قاچاق مواد مخدر و نیز شائبه خیانت اشرفغنی و برخی فرماندهان نظامی و احتمالا همکاری آنها با طالبان، که هریک از اینها برای فروپاشی یک حکومت کافیست، اشاره کرد.
از طرفی تفرقه و تبعیضهای قومیتی و پشتونگرایی افراطی، در ایجاد وضع موجود و بیثباتی وضعیت افغانستان یکی دیگر از مهمترین عوامل درون ساختاری محسوب میشود.
افغانستان یک کشور کثیرالملله مرکب از قومیتهای بزرگی مانند؛ پشتونها، تاجیکها، هزارهها و ازبکها و نیز چندین قوم نسبتا کوچکتر مانند، ترکمنها، بلوچها، آیغورها، عربها وقزلباشهاست که بعضا از حیث مذهب و زبان با یکدیگر اختلاف دارند.
در چنین جامعهای ایجاد وحدت و انسجام ملی در گروی احترام به حقوق همه اقوام و اجرای عدالت است. گرچه پشتونها با حدود ۴۰ درصد از جمعیت یکی از بزرگترین اقوام افغانستان به شمار میرود، اما زیادهخواهی این قوم و بیتوجهی آنها به مطالبات سایر اقوام که در زمان عبدالرحمان خان به اوج خود رسیده بود، یکی از مهمترین عوامل ایجاد تفرقههای قومی و مذهبی در افغانستان و از علل سقوط سریع کابل در برابر طالبان بوده است. زیرا رویکرد امتیازدهی بر اساس قومیت و تصفیه اقوام مختلف از ارتش و دولت، مجددا در دوران حکومت اشرفغنی تشدید گردید و ناسیونالیسم افغانی عملاً جای خود را به پشتونگرایی افراطی یا ناسیونالیسم پشتونی داد و با اینکه مردم و بزرگان سایر اقوام میدانستند که طالبان نیز از قوم پشتو بوده و همین رویکرد را نسبت به سایر اقوام دارند اما به دلیل رویکرد مذهبیاشان، چه بسا احتمال دادهاند که قومگرایی در میان آنها کمتر از دولت غنی خواهد بود و صرفا بر روی اختلافات مذهبی متمرکز خواهند شد و از همین رو انگیزه خود برای دفاع از وضع موجود را از دست دادهاند.
علت حمایت برخی از چهرههای سیاسی نزدیک به دولت و حاکمیت ایران از طالبان چیست؟ ایران چه نفع و ضرری از طالبان میبرد؟
حامیان ایرانی حاکمیت طالبان بر افغانستان را باید به دو دسته تقسیم کرد؛
یک گروه رویکرد و رفتاری مشابه رویکرد طالبان دارند و تعریف و برداشتشان از اسلام در ریش گذاشتن مردان، اجبار زنان به استفاده از حجاب و خانهنشین کردن آنها و محدود کردن حقوق و آزادیهای مدنی و سیاسی، برچیدن هرگونه مظاهر تمدن و حرام دانستن موسیقی و اعمال شادیآور و سر دادن شعارهای ضد آمریکایی و اجرای حدود به گمان خودشان الهی است. از اینرو با طالبان که در پی تشکیل امارت اسلامی و اجرای باصطلاح حدود شرعی ست، احساس قرابت فرهنگی و مذهبی کرده و به همین دلیل دلشان برای حاکمیت طالبان غنج میزند.
گروه دوم با اینکه از خطرات و پیامدهای حاکمیت طالبان کم و بیش آگاهاند اما در پی شکست آمریکا و متحدانش در برابر طالبان، حاکمیت آنها در افغانستان و ضرورت برقراری رابطه حسنه با طالبان را به عنوان یک واقعیت پذیرفتهاند بهویژه اینکه باتوجه به عملکرد غیرانسانی اشرفغنی در برخورد با هزارهها و شیعیان، چه بسا بر این باورند که با جایگزینی طالبان به جای غنی نه تنها چیزی را از دست نخواهند داد بلکه از امتیاز خروج آمریکاییها از منطقه برخوردار شدهاند.
باتوجه به تلاش ترکیه و چین برای برقراری یک رابطه خوب با طالبان، رفتار گروه دوم تا حدودی قابل توجیه و پذیرش است اما این سیاست نباید به مشروعیت طالبان و تضعیف مخالفین آنها در افغانستان بهویژه هزارهها و تاجیکها منجر شود.
آیا طالبان خواهد توانست یک دولت با ساختارهای مدرن را برعهده بگیرد یا دچار چالشهای درونی و فروپاشی خواهند شد؟
گرچه طالبان مدعی هستند که ما در پی شریک ساختن همه اقوام در قدرت هستیم اما شخصا به دو دلیل عمده بعید میدانم که طالبان قادر به ایجاد یک دولت به گفته شما با ساختارهای مدرن و پایدار باشد.
گرچه پشتونها حدود ۴۰ درصد جمعیت را تشکیل میدهند اما طالبان با رویکرد مذهبی و فرهنگی بستهای که دارند هرگز قادر به جلب رضایت قوم خود خود نیز نخواهند بود.
در کشوری مثل ایران که ساختار سیاسی، اقتصادی و فرهنگی آن به مراتب پیشرفته تر از افغانستان است پس از انقلاب با اینکه شعارهای رهبران آن کاملا مترقی بود و شخصیتهایی که در راس هرم قدرت قرار گرفتند از نظر نوع بینش تفاوت زیادی با طالبان داشتند و وعده استقرار یک جامعه مدنی با حفظ احترام به حقوق و آزادیهای سیاسی و مدنی، حقوق اقوام و حقوق بشر، برابری زن و مرد و حفظ حقوق زنان، عدم مخالفت با مظاهر تمدن، اجرای عدالت در همه شئونش، مشارکت عامه مردم در تعیین سرنوشتش و تشکیل یک دولت با ساختارهای مدرن داده شد و اکثریت ملت ایران نیز برخلاف افغانستان با رهبران آن همنوا و حتی مطیع منویات آنها بودند و در ظاهر هم مظاهر دموکراسی مانند انتخابات، تشکیل مجلس و نهاد ریاست جمهوری و دولت با ساختارهای مدرن در ایران امکان ظهور و بروز یافت، مدتهاست که دچار چالشهای درونی و بروز شکافها و خلاءهایی شدهایم که هریک به تنهایی میتواند به فروپاشی اجتماعی بیانجامد، حال چگونه میتوان امیدوار بود که با استقرار یک دولت طالبانی با رویکردی کاملا بسته و متحجرانه و مخالف مظاهر تمدن و آزادی زنان و حتی مردان که از آغاز کار هم آنرا پنهان نمیکند در کشوری که تفرقههای قومیتی بیداد میکند و فاقد منابع طبیعی مشابه ایران است و مغزهای آن هم همگی عزم هجرت کردهاند، یک دولت با ساختارهای مدرن مستقر و دچار چالشهای درونی و فروپاشی نشود!؟
شخصا با توجه به تجربههای تاریخی که خود نیز آنرا با گوشت و پوست و استخوان درک کردهایم، بعید میدانم که یک حکومت مذهبی با رویکرد طالبانی بهصورت پایدار مستقر و دچار فروپاشی نشود و لذا گمان میکنم که دیر یا زود تعارضهایی بین اقوام مختلف و گروههای شهری و روستایی و سنتی و مترقی به ویژه نسل ۲۰ ساله گذشته با نسلهای قدیم آشکار و آغاز خواهد شد. حتی بر این باورم که قبل از آن بین خود طالبان و گروههای مانند؛ حقّانی، القاعده و امثال اینها تعارض و درگیریهای حذفی پدید خواهد آمد و اگر تدبیری اندیشیده نشود افغانستان به کشوری مانند سومالی در خاورمیانه تبدیل خواهد شد که فاقد حاکمیت دولت مرکزی به رسمیت شناخته شده است.
بهنظر شما مقاومت پنجشیر به کجا ختم خواهد شد؟
مردم پنجشیر همچون فولاد آبدیدهاند اما مقاومت طولانی در برابر حملات وحشیانه و غیرانسانی جماعتی که برای رسیدن به اهداف خود هرگونه اقدامی را توجیه و حتی به کودکان بیگناه هم رحم نمیکند، بسیار دشوار است.
با این وصف با توجه به آنچه که گفته شده، آرزو میکنم دلاورمردان پنجشیر به رهبری فرزند رشید احمد شاه مسعود، بتوانند مانع از تحقق سرنوشت نامبارکی شوند که قرار است طالبان برای افغانستان به ارمغان آورد و چون با هرگونه جنگ و خونریزی و کشت و کشتار مخالفم، امیدوارم که مطالبات آنان و مشکلات مردم افغانستان از طریق گفتگو و مصالحه حل شود و همان اتفاق خوشایندی رخ دهد که شایسته خواهران و برادران افغانی ماست.
آیا طالبان میتوانند یک خطر امنیتی برای مرزهای ایران باشند؟
تجربه نشان داده است، طالبان نگاه مثبتی به تشیّع که ایدئولوژی جمهوری اسلامی است ندارند. از طرفی طالبان برای رسیدن به قدرت موجود هزینههای زیادی پرداختهاند از اینرو برای آنها نیز حفظ نظام مدنظرشان اوجب واجبات است و برای بقای حکومت خود هر اقدامی را توجیه خواهند کرد و در این راستا بعید نیست که نقش یکی از گروههای نیابتی آمریکا و یا حتی عربستان سعودی علیه ایران را عهدهدار شوند. حتی اگر قصد طالبان تعامل مثبت با جمهوری اسلامی هم باشد، در پرتو حکومت آنان احتمالا گروههای افراطی و خشن مثل امارت خراسان که شاخهای از داعش هستند تقویت خواهند شد که بهدنبال ایجاد خراسان بزرگ هستند که حد شرقی آن از منطقه سینکیانگ در چین و قوم ایغورها شروع و حد غربی آن در داخل ایران به ری و تهران منتهی میشود. بنابراین طالبان با ایدئولوژی خاص خود بهصورت بالقوه برای ایران یک تهدید امنیتی است.
ارسال نظر