نگاهی به زندگی و کارنامه ادبی حمید مصدق شاعر نوگرای معاصر
حمید مصدق از تاثیرگذارترین شاعران معاصر ایرانی است که با زبانی عامیانه حال و و هوای اجتماعی و سیاسی جامعه و مسائل و دغدغهها مردم را در قالب شعر بیان کند و از این رو اشعارش در میان مردم محبوب شد.
سرویس فرهنگی مستقلآنلاین: حمید مصدق در بهمنماه سال 1318 در شهرضا از توابع اصفهان چشم به جهان گشود. پدرش حاج عبدالحسین مصدق نام داشت که مدتی پس از تولد حمید به همراه خانوادهاش به شهر اصفهان نقلمکان کردند. دوره تحصیلات ابتدایی و متوسطه او در مدارس اصفهان گذشت.
محمد حقوقی شاعر و منتقد ادبی معاصر که از نزدیکان حمید مصدق به شمار میآید در این باره گفتهاست: «اصفهان بههرحال مرکز استان بود و یک خانواده متوسط یا بالا در ده نمیماندند به شهر مرکزی میآمدند. پدرش اگر اشتباه نکنم کسبوکاری داشته در حد تجارت. وضع مالیشان خوب بود و هیچوقت نگرانی مالی به آن معنا نداشتند فقط یک گرفتاری داشتند و این بود که مصدق یک برادر داشت که تقریباً یک سال با هم تفاوت سنی داشتند؛ و این برادر یک نقص عضوی داشت و ازاینرو روی مصدق خیلی اثر گذاشت، اگرچه هیچوقت راجع به این قضیه صحبت نکرد. برادر حمید کر و لال بود … البته گاهی هم به خانهاش میآمد. اینها در بچگی هر دو مرض آبله میگیرند. او گرفتار میشود و روی قوای ذهنیاش اثر میگذارد و مصدق این وسط سالم میماند همیشه میگفت: «اگر من جای او بودم چه میشد؟»
خانوادهی پدر مصدق در اصفهان نیز زندگی مرفهی داشتند محمد حقوقی صحبتهایش را اینچنین ادامه میدهد:
«اینها در اصفهان یک خانه قدیمی داشتند که خیلی قشنگ بود، از این خانههایی که پاگرد دارد با شیشههای رنگی قدیمی. جناب استاد رضا خشکنابی – پدرخانم مصدق- نیز با اشاره به این امر درباره رفتار و اخلاق و مهماننوازی خانوادگی پدر حمید مصدق گفتهاند که «یکوقت، زمانی که حمید مصدق با خانواده به اصفهان میرفت ما را هم دعوت کرده بودند و بنابراین بهاتفاق ما هم با ایشان به اصفهان به خانه ایشان رفتیم. خانه بزرگی بود رفتیم و دیدیم پدرشان تماماً دورتادور آن حیاط را و برق مای تمام اتاقشان را روشن کردند. من آمدم خاموش کنم، ایشان آمدند و گفتند نه عزیزم،مهمان داریم،اجازه بدهید همهجا روشن باشد ما هیچوقت چراغ اضافه روشن نمیکنیم،اما وقتی مهمان عزیزی بیاید همهجا را روشن میکنیم.» حمید مصدق در چنین خانوادهای، جوانی پر از شور و عاطفه و فعالیت بار میآید.
دوران کودکی و نوجوانی حمید مصدق
محمد حقوقی درباره دوران دبیرستان او میگوید: «من در سال 31 به دبیرستان رفتم و مصدق هم از سال 34 به همان دبیرستان آمد و درهرحال من تا 36 فارغالتحصیل شدم و عقب افتادم و مصدق هم در سال 38 فارغالتحصیل شد. در آن دبیرستان ما چند تا چهره شاخص داشتیم که الان همه از مشاهیرند. بهرام صادقی بود، منوچهر بدیعی بود، هوشنگ گلشیری بود. این مدرسه انجمن مای مختلفی داشت، انجمن کتاب داشت، انجمن نمایش و انجمن ادبی و رئیس انجمن ادبی من بودم. رئیس کتابخانه هم همین مصدق بود و ما هفتتا هشتتا با هم ارتباط نزدیک داشتیم منتها ما همه از مصدق جلوتر بودیم.»
دکتر صنعتی روانکاو و منتقد ادبی و از دوستان قدیمی مصدق، درباره دوران تحصیل و آشناییشان میگوید: «تاریخ دقیق آشنا شدن با کسی دو قسمت است یک قسمت از آنجایی است که آدم با یک نفر آشنا میشود و یک قسمت دیگر جایی است که آدم با او صمیمی میشود. حالا در مورد شاعران و نویسندگان و افرادی ازایندست، یک جای آشنایی همانجا است که آدم با کارهایشان آشنا میشود. بههرحال مصدق و حقوقی و گلشیری و بسیاری از این نویسندگان معاصر ما اهل اصفهان هستند. من هم اهل اصفهان هستم، این خودش میتواند یکی از دلایلی باشد که با هم آشنا شدیم. تعدادی از ما در یک مدرسه بودیم تعدادی به مدرسه «ادب» میرفتند بیشترینشان به دبیرستان سعدی میرفتند. فکر میکنم مصدق به دبیرستان «ادب» میرفت. وقتیکه من در سیکل دوم دبیرستان بودم آقای حقوقی دبیر ادبیات من بود من یک نسل عقبتر از آنها هستم و حمید هم که آن انجمن «صائب» را درست کرده بود از آنجا با هم آشنایی داشتیم بخصوص که در آن زمان این تفاوت مای سنی خیلی بیشتر خودش را نشان میداد»
مهاجرت حمید مصدق به تهران
پس از پایان دوره دبیرستان، مصدق در سال 38 در رشته بازرگانی در دانشگاه تهران پذیرفته شد و پس از آن نیز در رشته حقوق به تحصیل پرداخت. در دوران تحصیلش در تهران او یک خانه دانشجویی در امیرآباد جنوبی داشت و آنجا زندگی میکرد.
شغل تدریس و وکالت مصدق در واقع پس از سال 1350 آغاز شد. او پس از گرفتن لیسانس، در سال 1350 از دانشگاه تهران در رشته فوقلیسانس حقوق فارغالتحصیل شد و ازآنپس با سمت استادیاری در مدرسه عالی مدیریت کرمان به تدریس پرداخت. او تحصیل خود را در دوره دکتری نیز ادامه داد اما آن را نا تمام رها کرد، گویا فقط پایاننامه خود را ارائه نکرده بود.
او در ۱۳۴۵ برای ادامه تحصیل به انگلیس رفت و در زمینه روش تحقیق به تحصیل پرداخت. تا سال ۱۳۵۸ بیشتر او به تدریس روش تحقیق و از سال ۱۳۶۰ به تدریس حقوق خصوصی بهخصوص حقوق تعاون مشغول بود. او همچنین تا پایان عمر عضو هیئتعلمی دانشگاه علامه طباطبایی بود و مدتی نیز سردبیری مجله کانون وکلا را به عهده داشت. در کنار فعالیتهای آموزشی و دانشگاهی او از سال 1353 به بعد با عنوان وکیل دادگستری در تهران مشغول به کار شد.
شخصیت و روحیات حمید مصدق
یکی از ویژگیهای مای برجسته حمید مصدق، رفیقبازی او بود و همواره چه بهصورت انجمن و چه بهصورت مای دیگر تلاش میکرد که دوستانش را دورهم جمع کند و با هم نشستوبرخاست داشته باشند. بهعبارتدیگر او روحیهای کاملاً اجتماعی داشت و همواره از انزوا فراری بود.
محمد حقوقی دراینباره میگوید: «ما همدیگر را گاهی میدیدیم، بیشتر او به خانه ما میآمد. منتها مصدق خیلی زودتر از ما خودش را وارد اجتماع کرد.»
آقای دکتر صنعتی نیز درباره نزدیکی بیشترشان چنین میگوید «وقتی من آمدم تهران ایشان رشته حقوق میخواند و من رشته پزشکی بودم. آشنایی اصلی ما یک کار تلویزیونی شروع شد. دوستی مشترک،تعدادی از ماها را در هم جمع کرد که یک کار تلویزیونی مشترک انجام دهیم. در آن جلسه غیر از حمید،منوچهر محجوبی هم بود، محمدعلی کشاورز هم بود، ازآنجا بود که آشنایی من با حمید مصدق شروع شد. فکر میکنم حدود سالهای 44 و 45 بود.»
این موضوع که او با دیگران بهراحتی ارتباط برقرار میکرد و روحیهای اجتماعی داشت طبیعتاً در شغل وکالت او نیز بسیار تأثیر میگذاشت و او را بهصورت یک وکیل موفق نشان میداد. به همین خاطر بود که او وکالت بسیاری از نویسندگان و شاعران را در امور گوناگون به عهده میگرفت.
سبک ادبی حمید مصدق
اشعار حمید مصدق،علاوه بر حال و هوای عاشقانه، جهتگیریهای سیاسی نیز داشت. او هیچوقت بهطور مستقیم فعالیت سیاسی آشکاری نداشت. البته اگر کار سیاسی را پیوستن به یک حزب بدانیم چنین چیزی در زندگی مصدق نبوده است؛ اما او فردی سیاسی بود و این موضوع به اشعار او نیز راه یافت.
زندگی شخصی و خانوادگی حمید مصدق
او یک سال پس از دریافت مدرک فوقلیسانسش در سال 1351 با خانم لاله خشکنابی ازدواج کرد. لاله خشکنابی، فرزند استاد رضا خشکنابی و برادرزاده استاد شهریار – شاعر معاصر است. ثمره این ازدواج دو فرزند به نامهای «غزل» و «ترانه» است که مصدق شعری به نام «حاصل عمر» را در ستایش آن دو سروده است. خانم سیمین بهبهانی درباره همسر مصدق چنین گفته است: «لاله مثل برگ گل لطیف است و دوستداشتنی، اما کاردان و عاقل، خانهاش از نظافت برق میزند و دودستهی گلش، دو نور چشمش را بهخوبی تربیت کرده است. میگویند در زندگی هر مرد موفقی یک زن خوب وجود دارد و لاله این گفته را ثابت میکند. حمید مصدق با روحیاتی که داشت، همواره برای عشق اهمیت زیادی قائل بود و این موضوع در اشعارش نیز بهخوبی مشهود است. آقای دکتر صنعتی درباره این ویژگی حمید مصدق چنین میگوید: «حمید دوست داشت که از لحظات زندگیاش لذت ببرد بهجای اینکه برای مرگ خودش گریه کند و سوگوار باشد و چیزی که کمکش میکرد این کار را بکند بودن عشق در زندگیاش بود. خیلی از شعرا اینگونه بودند. حمید عاشق بود. این عشق به زندگی او بود، به فرد خاصی بود. به شعر بود، بههرحال اینها کمک میکرد بتواند هراس از مرگ را بپوشاند.»
محمد حقوقی دراینباره میگوید: «حمید آدم بسیار عاشقپیشهای بود … ظاهراً در یک اردوی رامسر بود با خانمش آشنا شد و متوجه شد که او دختر برادر شهریار است. این خانم نقاش هم بود. آشنایی آنها بعداً منجر به ازدواج میشود. بعد هم خانهای در همین کوی نویسندگان خرید و با او زندگی کرد و زندگیاش روزبهروز سروسامان پیدا کرد و خانمش هم کار میکرد و او هم بههرحال کار وکالت را ادامه داد.»
مفهوم عشق در شعر حمید مصدق
سیمین بهبهانی درباره مفهوم عشق در شعر مصدق چنین گفته است: عشقی که اگر نه بر سر هر کوی و گذر، دستکم در میان دانشجویان و جوانان همسنوسال حمید شناخته است و هنوز هم در هنگامه میانسالی او گهگاه نقل محافل است و پیگیری همین عشق بیفرجام شاید جاذبه شعر مصدق را حمیدی وار فزون کرده باشد؛ اما در عشق او خودخواهی جایی ندارد و معشوق نهتنها آماج تیر تهمت و دشنام نمیشود بلکه برای همیشه چون تندیسی مقدس در خلوت شعر او باقی میماند.
واقعیت همین است که این جنبه رمانتیک شعر او،در کنار مفاهیم سیاسی،شعر وی را در میان جوانان گسترش داده بوده است.
بهواقع شعر او بیشتر شعر معناست و به همین دلیل ساخت و فرم در شعر او چندان مستحکم نیست. به هر صورت از نظر جایگاه در طبقهبندی شاعران معاصر چنانچه گفته شد حمید مصدق در جریان اعتدال شعر نیمایوشیج را که دنباله افسانه است قرار میگیرد.
شعر حمید مصدق با تمام فراز و نشیبهایش همواره در میان جوانان مورد استقبال بوده است. این طبیعی است که هر سنی نیز در انسان اقتضای گونهای از شعر و هنر را دارد. این یک ذوق است و ذوق نیز تابع قاعده و قانونی نیست و باید و نباید را نمیشناسد، چنانکه استاد زرینکوب فرمودند که من ممکن است در این سن از مولوی خوشم بیاید اما کسی دیگر در سن و موقعیتی دیگر از شاعر دیگری خوشش بیاید،حتی یک نفر هم در دوره مای مختلف زندگی ممکن است شاعران گوناگونی را بپسندد.
اینکه فعالیتهای شغلی او را از تعمق در هنر و ادبیات،مقداری باز داشته بود میتواند کاملاً درست باشد، اما بههرحال مصدق همین است که هست با تمام فرود و فرازها و دورهها اما ادعای عظمت نیز نداشت.
از نظر کارهای علمی و تحقیقاتی،چنانچه پیشتر نیز گفته شد مدتی به همراه اخوان در حال بررسی و کاروری رباعیات عطار بوده است. میدانیم که رباعیات عطار «مختارنامه» نام دارد.
مصدق با همکاری آقای صارمی، غزلهایی از حافظ تهیهکرده بود که چاپ نشده است همچنین غزلهای سعدی را نیز با همکاری آقای اسماعیل صارمی به چاپ رسانده است و رباعیات مولانا را نیز در سال 1360 چاپ و منتشر کرده است.
مرگ حمید مصدق
در نهایت صبح هفتم آذرماه سال 1377 حمید مصدق بر اثر سکته قلبی چشم از جهان فروبست. پیکر او در بهشتزهرا در قطعه هنرمندان و دانشمندان به خاک سپرده شد.
آثار حمید مصدق
منظومهها و اشعار حمید مصدق
- درفش کاویان (۱۳۴۱)
- آبی، خاکستری، سیاه (۱۳۴۳)
- در رهگذار باد (۱۳۴۷)
- دو منظومه؛ شامل آبی، خاکستری، سیاه - در رهگذار باد (۱۳۴۸)
- از جداییها (۱۳۵۸)
- سالهای صبوری (۱۳۶۹)
- تا رهایی؛ شامل مجموعههای فوق (۱۳۶۹)
- شیر سرخ (۱۳۷۶)
آثار ویرایش ادبی حمید مصدق
- رباعیات مولانا (۱۳۶۰)
- غزلهای سعدی، با همکاری اسماعیل صارمی (۱۳۷۶)
- شکوه شعر شهریار (چاپ نشده)
- غزلهای حافظ، با همکاری اسماعیل صارمی (چاپ نشده)
تألیفات حمید مصدق
- مقدمهای بر روش تحقیق (۱۳۵۱)
- مجموعه قوانین تجارت، مدنی و …، با همکاری میر قائمی (چاپ نشده)
ارسال نظر