سه سناریو برای پایان جنگ اوکراین

سه سناریو برای چگونگی پایان جنگ وجود دارد و هر کدام پیامد‌های ژئوپولیتیک عظیمی به دنبال خواهند داشت.

سه سناریو برای پایان جنگ اوکراین

آندری کورتونوف او از سال ۲۰۱۱ میلادی به این سو مدیرکل شورای روابط بین‌الملل روسیه بوده است. دکتر کورتونوف دارای دکترای تاریخ است. او دوره‌های کارآموزی را در سفارت‌های شوروی در لندن و واشنگتن و در نمایندگی دائم اتحاد جماهیر شوروی در سازمان ملل به پایان رساند.

 

او در دانشگاه‌های سراسر جهان از جمله دانشگاه کالیفرنیا در برکلی تدریس کرد. علاوه بر این، او چندین سازمان دولتی درگیر در آموزش عالی، علوم اجتماعی و توسعه اجتماعی را در روسیه هدایت کرده است. او عضو کمیته‌های کارشناسی و نظارتی و هیئت امنای چندین سازمان روسی و بین المللی است. از جمله سوابق علمی اش می‌توان به روابط بین الملل معاصر و سیاست خارجی روسیه اشاره کرد.

 

به گزارش اکونومیست، رویارویی نظامی بین روسیه و اوکراین یک درگیری قومی نیست: اوکراینی تبار‌ها و روس تبار‌ها در هر دو طرف خط مقدم می‌جنگند و برخلاف بسیاری از اظهارنظر‌ها در روسیه، ناسیونالیسم (ملی گرایی) رادیکال انگیزه اصلی مقاومت اوکراین نیست. دعوای دینی هم موضوع اصلی نیست.

 

روسیه و اوکراین هر دو اساسا کشور‌هایی سکولار هستند و رنسانس مذهبی اخیر در این دو کشور سطحی به نظر می‌رسد.

به نظر من، دعوا عمدتا بر سر قلمرو نیست اگرچه اختلافات مرتبط با این موضوع به عنوان مانع بزرگی برای دستیابی به یک راه حل صلح باقی مانده است.

 

این کشمکش مربوط به برخورد میان شیوه‌های بسیار متفاوت سازماندهی زندگی اجتماعی و سیاسی در داخل دو کشور است که زمانی با یکدیگر بخش بزرگی از خاک شوروی را تشکیل می‌دادند.

هم چنین، یک تقابل فکری و معنوی بین دو طرز فکر وجود دارد: دو دیدگاه متفاوت در مورد نظام بین الملل مدرن و در مورد کل جهان در روسیه و اوکراین وجود دارد. دو برداشت متضاد از این که چه چیزی درست است و چه چیزی نادرست چه چیزی عادلانه است و چه چیزی عادلانه نیست چه چیزی مشروع و چه چیزی نامشروع است و رهبری ملی باید شامل چه چیزی باشد.

 

دشوار است که استدلال کنیم که اوکراین پیش‌تر به عنوان مدلی از لیبرال دموکراسی به سبک غربی ظاهر شده با این وجود، آن کشور به طور مداوم در این مسیر حرکت کرده است: آرام، ناسازگار و با عقب نشینی‌های قابل درک و تعلل اجتناب ناپذیر.

 

روسیه به نوبه خود یک کشور اقتدارگرای کلاسیک آسیایی یا اروپایی نیست، اما دست کم در دو دهه گذشته از مدل لیبرال دموکراتیک دورتر شده است.

جامعه اوکراین به طور کلی از پایین به بالا سازماندهی شده در حالی که جامعه روسیه یک فرآیند از بالا به پایین را در هسته خود دارد.

برای مثال، اوکراین از زمان کسب استقلال در سال ۱۹۹۱ میلادی شش رئیس جمهور را انتخاب کرده است. هر یک از آنان به دنبال انتخاباتی با رقابت شدید (و گاه بسیار دراماتیک) قدرت را به دست گرفتند.

در همان دوره روسیه تنها توسط سه رئیس دولت اداره می‌شد. هر رهبر جدید با دقت انتخاب می‌شد و توسط سلف خود مورد حمایت قرار می‌گرفت.

 

مورخان، انسان شناسان فرهنگی و جامعه شناسان درباره دلایل این واگرایی قابل توجه بحث می‌کنند. با این وجود، مهم‌ترین نکته آن است که این ناسازگاری اساسی دو مدل سازمان اجتماعی نه تنها منجر به یک رویارویی نظامی همراه با برادرکشی وحشتناک در مرکز اروپا شده بلکه نحوه عمل هر یک از طرفین در مناقشه را نیز دیکته می‌کند. از پرسنل گرفته تا تبلیغات از استراتژی گرفته تا نوع حکمرانی سیاسی دو مدل رقیب پس از شوروی در حال آزمایش هستند.

نتیجه این رقابت عواقبی خواهد داشت که بسیار فراتر از اروپا خواهد بود.

 

در کی‌یف اوکراینی‌ها می‌توانند استدلال کنند که شرایط برخورد منصفانه نیست. روسیه بزرگتر، ثروتمندتر و از نظر نظامی قدرتمندتر از اوکراین است. از سوی دیگر، روس‌ها می‌توانند بگویند اوکراین از همدردی بین المللی و کمک‌های دفاعی، اقتصادی، بشردوستانه و اطلاعاتی تقریبا نامحدود غرب برخوردار است. روسیه تنها می‌تواند به خود تکیه کند و در معرض فشار تحریم‌های دردناک فزاینده قرار دارد.

 

بسیاری از کارشناسان روسی عادت دارند بگویند که ارتش عظیم غربی و حمایت‌های دیگر تنها دلیلی است که اوکراین هنوز دچار فروپاشی یا تسلیم نشده است. با این وجود، این روایت منابع انگیزه اوکراین را توضیح نمی‌دهد.

 

افغانستان را در نظر بگیرید جایی که تمام حمایت‌های نظامی درازمدت گسترده آمریکا و شرکای آن نتوانست از تهاجم غیرقابل توقف طالبان در سال گذشته جلوگیری کند. اگرچه نمی‌توان این دو درگیری را به طور مستقیم با یکدیگر مقایسه کرد، اما واقعیت میدانی و روی زمین روشن به نظر می‌رسد: علیرغم آن که افغان‌ها در سال ۲۰۲۱ میلادی دیگر انگیزه جنگیدن برای کشور و ارزش‌های خود را نداشتند اوکراینی‌ها در سال ۲۰۲۲ میلادی به وضوح این انگیزه را دارند.

 

خطرات ادامه درگیری می‌تواند از دو کشور فراتر رود. این جنگی در مورد آینده سیستم بین المللی و در مورد آینده نظم جهانی است. مهم‌تر از همه این جنگ در مورد درک ما از خود مدرنیته و در نتیجه، در مورد مدل‌های ترجیحی ما از توسعه اجتماعی و سیاسی است.

 

سه سناریو برای چگونگی پایان جنگ وجود دارد و هر کدام پیامد‌های ژئوپولیتیک عظیمی به دنبال خواهند داشت.

 

در سناریوی اول اگر کرملین قاطعانه در این بن بست حماسی متحمل شکست شود احتمالا علیرغم مخالفت باقی مانده با این ترتیبات از سوی چین شاهد ظهور دوباره لحظه‌ای تک قطبی خواهیم بود. اگرچه اوکراین ممکن است برای پوتین یک کار ناتمام باشد، اما این وضعیت روسیه است که برای بسیاری در غرب خود یک کار ناتمام محسوب می‌شود.

 

پیروزی اوکراین ممکن است به یک روسیه رام شده و اهلی منجر شود. روسیه آرام به غرب این امکان را می‌دهد که راحت‌تر از پس چین برآید که تنها مانع بزرگ در برابر هژمونی لیبرال و «پایان تاریخ» مورد انتظار غربی‌ها محسوب می‌شود.

 

سناریوی دوم آن است که اگر درگیری منجر به حل و فصل ناقص، اما قابل قبول نزاع دوجانبه شود نتیجه نهایی آن است که برخورد بین مدل‌های روسی و اوکراینی به تعویق خواهد افتاد. رقابت شدید بین دو مدل سازماندهی اجتماعی ادامه خواهد داشت، اما امیدوارم در حالتی کم‌تر وحشیانه صورت گیرد. مصالحه‌ای نه چندان عالی بین غرب و روسیه ممکن است سازش مهم‌تر و اساسی‌تر بین غرب و چین را به دنبال داشته باشد.

 

اگر توافق با پوتین امکان پذیر باشد توافق با «شی جین پینگ» ادامه منطقی آن خواهد بود. با این وجود، نزدیک شدن چین و غرب نیازمند صرف زمان، انرژی و انعطاف سیاسی بیش‌تر از سوی غرب است.

این امر منجر به اصلاح نظم جهانی با تغییرات عمده در سیستم سازمان ملل متحد هنجار‌های قدیمی حقوق عمومی بین المللی و بازنگری در صندوق بین المللی پول، سازمان تجارت جهانی و سایر نهاد‌ها خواهد شد.

 

سناریوی سوم آن است که اگر توافقی در مورد اوکراین وجود نداشته باشد و درگیری از طریق چرخه‌های آتش بس متزلزل و به دنبال آن دور‌های جدید تشدید ادامه یابد باید انتظار پوسیدگی در نهاد‌های جهانی و منطقه‌ای را داشته باشیم. نهاد‌های بین المللی ناکارآمد ممکن است در بحبوحه مسابقه تسلیحاتی، گسترش تسلیحات هسته‌ای و افزایش درگیری‌های منطقه‌ای سقوط کنند. چنین تغییری تنها منجر به هرج و مرج بیشتر در سالیان آینده خواهد شد.

 

امکان پیش بینی و ارزیابی درباره این که کدام یک از این سه سناریو تحقق خواهند یافت بسیار دشوار است چرا که متغیر‌های مستقل می‌توانند تاثیری بیش از اندازه بر نتیجه تعارض داشته باشند.

 

من سناریوی اصلاحات را که در آن توافقی برای پایان جنگ صورت می‌گیرد را بهترین گزینه برای همه طرفین می‌دانم. سایر سناریو‌ها باعث ایجاد تغییرات بسیار سریع شده و یا تغییرات شدیدا مورد نیاز را مسدود می‌کنند. در هر دو سناریوی دیگر خطرات سیاسی افزایشی چندین برابری خواهند یافت.

 

اگر درگیری باعث یک انتقال تدریجی، منظم و بدون خشونت شود که در آن نظم جهانی پایدارتر شود به این معناست که نوع بشر حفظ شده و فداکاری‌های اوکراین به هدر نمی‌رود. 

منبع فرارو

ارسال نظر

یادداشت

آخرین اخبار

پربازدید ها