طلاق, به دلیل نخندیدن همسر

مرد جوان پس از دو سال زندگی مشترک، به دادگاه خانواده تهران رفت و درخواست طلاق داد. او از این‌که همسرش به‌ندرت می‌خندد و مرتب اخمو و بی‌حوصله است، کلافه شده و تصمیم گرفت برای همیشه به زندگی مشترکش پایان دهد.

طلاق, به دلیل نخندیدن همسر

مرد جوان وقتی در مقابل قاضی دادگاه خانواده قرار گرفت، درباره ماجرای زندگی‌اش گفت: دو سال است با ملیحه ازدواج کرده‌ام ولی او زن سرد و عبوسی است و نمی‌خندد. در صورتی که روحیه من خیلی شاد و سرزنده است و دوست دارم در کنار همسرم همیشه شاد باشم، بخندم، با هم فیلم‌های طنز ببینیم، به گردش و تفریح برویم و خلاصه انرژی هردوی‌مان مثبت باشد اما هر بار که خسته از سرکار برمی‌گردم قیافه اخموی همسرم را می‌بینم. مثلا یک فیلم طنز می‌گذارم تا با هم تماشا کنیم ولی همسرم حتی یک لبخند هم نمی‌زند. در صورتی که من بلندبلند می‌خندم. با او به رستوران و پیاده‌روی می‌روم و در راه کلی شوخی می‌کنم ولی او همیشه بی‌حوصله و پر از انرژی منفی است. بارها با او صحبت کردم ولی حاضر نیست این رفتارش را تغییر دهد. دیگر از دست او خسته شده‌ام، از این‌که به خانه بیایم و چهره بی‌حوصله و اخموی همسرم را ببینم، خسته شده‌ام. او شبیه من نیست و هیچ کاری او را نمی‌خنداند. در این مدت تمام تلاشم را کردم تا او را خوشحال و خندان ببینم ولی فایده‌ای نداشته است. ملیحه یک زن عبوس است و من هم نمی‌توانم او را تحمل کنم. احساس می‌کنم به من علاقه‌ای ندارد، حتی وقتی با هم به مهمانی و جشن هم می‌رویم، خیلی بی‌تفاوت و عبوس است. من جلوی بقیه به خاطر این رفتارهایش خجالت می‌کشم، احساس می‌کنم همسرم از زندگی با من لذت نمی‌برد، هیچ‌وقت او را خوشحال و خندان نمی‌بینم و برای همین تصمیم گرفتم برای همیشه از این زن جدا شوم.

در ادامه همسر این مرد نیز به قاضی گفت: آقای قاضی من اخلاقم همین است. هرکس یک جور اخلاقی دارد. من هم خیلی اهل خنده و شوخی نیستم و آدم جدی‌ای هستم. شوهرم از همان ابتدا در جریان این موضوع بود و مرا می‌شناخت. ما یک سال قبل از ازدواج‌مان، با هم آشنا شدیم. خیلی با هم وقت گذراندیم. رفتار من قبل و بعد ازدواج همین بوده و تغییر نکرده است. او اگر مرا نمی‌خواست، نباید با من ازدواج می‌کرد. روحیه من این‌طور است. نه این‌که با شوهرم خوشحال نباشم و با افراد دیگر زندگی‌ام شاد باشم و بخندم. درکل شخصیت من جدی است و مهدی متوجه این موضوع نیست. برعکس من او مرتب می‌خواهد شوخی کند. همسرم زندگی را به شوخی گرفته و هر اتفاقی می‌افتد، می‌خواهد با خنده و شوخی از آن بگذرد. در صورتی که من این‌طور نیستم. نمی‌شود که در همه شرایط بخندیم و خوشحال باشیم. من هم احساس می‌کنم که مهدی از زندگی با من خسته شده و این موضوع را بهانه کرده تا از من برای همیشه جدا شود. برای همین من هم دیگر نمی‌خواهم در کنار این مرد زندگی کنم.

در پایان نیز قاضی سعی کرد این زوج را از جدایی منصرف کند ولی وقتی اصرار آنها را دید، رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول کرد.

ارسال نظر

یادداشت

آخرین اخبار

پربازدید ها