در انتقاد از توییت رائفی پور؛ زنانی که توسط خفاش شب کشته شدند، حرمت دارند

عبدالصمد خرمشاهی وکیل جنایی درباره توییت علی اکبر رائفی پور، سخنران اصولگرا، در مورد خفاش شب می‌گوید: این زنان از لحاظ اخلاقی مشکلی نداشتند و آدما ها در مقام صحبت کردن باید خیلی محتاط باشند؛ این زنان حرمت دارند و حیثیت آن‌ها نباید مورد تفتیش قرار گیرد.

در انتقاد از توییت رائفی پور؛ زنانی که توسط خفاش شب کشته شدند، حرمت دارند

چندی پیش علی اکبر رائفی پور در توییتی در مورد ماجرای خفاش شب نوشته بود: «خفاش شب بهانه‌ای بود برای اینکه فاحشه‌هایی که به تنهایی کار می‌کردند بترسند و مجبور شوند تحت نظر اصطلاحاً خانم رئیس‌های زیر نظر #شبکه نفوذ فعالیت کنند! خفاش شب هیچگاه اتهام قتل‌ها را به گردن نگرفت و عجیب‌تر آنکه یک مرتبه هم او را فراری دادند اما در گشت بسیج مجدد دستگیر شد!»

او پس از مدتی این توییت را برداشته و در توییت دیگری نوشت: «بارها تاکید کردم و می‌کنم و خواهم کرد هرگز نگفته‌ام قربانیان خفاش شب جزو زنان خیابانی بوده‌اند عملیات روانی که به راه انداخته‌اند برای پنهان کردن نام و هویت #حمید رسولی است».

 در روزهای اخیر شایعه‌ای در کانال‌های تلگرامی غیررسمی منتشر شده که حتی از شکایت خانواده‌ها از رائفی‌پور خبر می‌دهند.

عبدالصمد خرمشاهی که سابقه‌ی وکالت پرونده‌های جنایی بسیاری را دارد درمورد اظهارات اخیر رائفی پور به انصاف نیوز گفت: ایشان از حرف خود برگشتند یعنی در واقع حرف خودشان را قبول ندارند. به این نکته رسیده‌اند که این حرف‌ها نباید زده می‌شد چون قضاوت درمورد این زنان به این راحتی نیست و جنبه‌ی تهمت و افترا دارد. از کجا معلوم که این زنان فاحشه بوده‌اند؟! طوری که سوابق غلامرضا خوشرو نشان می‌دهد ایشان خانم‌ها را به داخل ماشین می‌برد و به ترفندهای خودش کارهای پلیدش را می‌کرد و سپس آن‌ها را می‌کشت. اصل بر این است که زنان از لحاظ اخلاقی مشکلی نداشته‌اند، مگر اینکه خلافش ثابت شود. در بیشتر مسائل هم همین است؛ نمی‌شود آبرو و حیثیت افراد را زیر سؤال برد و شاید هم بخاطر همین موضوع بوده که آقای رائفی پور توییت دیگری گذاشتند.

او در پاسخ به اینکه «آیا خانواده قربانیان می‌توانند در مورد این مسئله شکایت کنند یا شکایتی شده است؟» گفت: در فضای مجازی این مسئله و توییت آقای رائفی پور پخش شده است و حذف آن توییت هیچ تاثیری ندارد؛ این تهمت به آنها نسبت داده شده است و مطابق قانون هم جنبه‌ی توهین و افترا دارد و خانواده قربانیان می‌توانند شکایت کنند.

او افزود: آدم‌ها در مقام صحبت کردن و قضاوت باید خیلی محتاط باشند؛ به این خاطر که انسان‌ها حرمت دارند و حیثیت آن‌ها نباید به این راحتی مورد تفتیش قرار گیرد. این مسائل جایی ثابت نشده است که زنان تن فروش بوده‌اند یا از طریق نامشروع یا خلاف قانون شرع کار می‌کردند بنابراین در هنگام صحبت کردن -به خصوص افرادی که مخاطبان بیشتری دارند- باید در انتخاب جملات دقت بیشتری کرد و حرمت و حیثیت آدم‌ها باید حفظ شود.

او در پاسخ به اینکه «خانواده قربانیان شکایت کرده‌اند آیا حرفشان به جایی می‌رسد؟» گفت: جوابگویی به خانواده قربانیان به خود آقای رائفی پور مربوط می‌شود؛ اگر احیاناً شکایتی از ایشان شد باید بتوانند از خودشان دفاع کنند که چنین صحبت‌هایی کرده‌اند یا نه و دلایل خودشان را برای خانواده قربانیان بیان کنند.

بازخوانی پرونده‌ی خفاش شب‌های تهران

خفاش شب، مرد سابقه‌داری که در یکی از روستاهای خراسان به دنیا آمده بود، کارش را با دزدی‌های کوچک شروع کرد. هر بار که دستگیر شد، برای خودش یک نام جدید اختراع کرد. دستگیری‌اش در سال ۶۱ به اتهام دزدی، آغاز یک سلسله تعقیب و گریز بین او و نیروی انتظامی بود که در آن زمان هنوز سیستم یکپارچه‌ای برای هماهنگی نیروهایش در استان‌ها و شهرستان‌های مختلف نداشت.

او که سواد درست خواندن و نوشتن به زبان فارسی را هم نداشت،‌ از راهی که هیچ وقت در مورد آن صحبتی نشد،‌ اندکی انگلیسی و روسی یاد گرفته بود و با همین‌ها بود که مورد اتهام جاسوسی قرار گرفت و برای آن هم مدتی در زندان به سر برد.

بعد از اینکه آزاد شد،‌ همان کاری را که در آن تخصص داشت از سر گرفت؛ دزدی ماشین و خرده‌ریزهای دیگر. بعد از آن، شهر به شهر گشتن و بارها باز داشت شدن، تجربه‌اش را بیشتر و بیشتر کرد تا این که ۱۰ سال بعد در ۱۳۷۲ دوباره دستگیر شد. این بار ماجرا جدی‌تر بود. چند زن جوان شکایت‌هایی در مورد آدم‌ربایی،‌ تجاوز و دزدیده شدن طلا و پولشان توسط دو سرنشین یک خودروی پیکان طرح کرده بودند. در نتیجه این شکایت‌ها، خوشرو و مرد دیگری به نام علی کریمی بازداشت شدند، مورد اتهام قرار گرفتند، مجرم شناخته شدند و با رأی دادگاه می‌رفتند که در زندان وکیل‌آباد مشهد محبوس شوند،‌ اما اتفاق دیگری افتاد.

خود خوشرو بعدها در مورد نحوه فرارگفت: وقتی مرا به دادگاه می‌بردند و دستم باز بود، فرار کردم‌ و بعد هم اتومبیلی را سرقت کردم‌‌».

علی کریمی – همدست خوشور در این پرونده – بنا به حکمی که برای تجاوز به عنف برایش تعیین شد،‌ اعدام شد اما خوشرو دوباره زندگی‌اش را از سر گرفت، به تهران برگشت و چند سالی زندگی کرد تا بهار ۷۶ سر رسید.

داستان قتل‌های زنجیره‌ای زنان در غرب تهران،‌ تازه از اینجا آغاز می‌شود؛ از محله‌های تازه‌ساز شهرک المپیک،‌ خیابان‌های اطراف ورزشگاه آزادی و زمین‌های خالی حوالی اتوبان یادگار امام(ره).

اولین جسد، ۱۳ فرودین‌ماه حوالی پارک چیتگر پیدا شد. زن ۵۴ ساله‌ای که بستگانش می‌گفتند به قصد بهشت زهرا از خانه بیرون رفته بود اما با گردن و دست بریده،‌ در حالی که پیکرش سوخته بود، توسط پلیس پیدا شد.

جسد بعدی در همان فرودین و این‌بار در باغی در کرج پیدا شد؛ باز هم قتل با چاقویی که به گردن و سینه اصابت کرده بود و جسدی که سوزانده شده بود.

«الهه» دختر جوانی که در زمان مرگ ۲۴ ساله بود،‌ مقتول سوم خفاش شب محسوب می‌شد. او را که قصد داشته برای عیادت یک بیمار به بیمارستان برود، با پیکری سوخته حوالی منطقه اوین پیدا کردند.

طعمه بعدی خفاش،‌ یک مادر و کودک بودند. جسدها در بلوار آسیا پیدا شد. مادر به همان شیوه قبلی کشته شده بود و دختر هفت ساله را خفه کرده بودند.

سومین نفری که در خرداد کشته شد،‌ «پرند » یک دانشجوی دندانپزشکی بود. او از همدان به تهران آمده بود که شبانه در ترمینال دزیده شد. جسد سوخته او را در حالی که دست و پایش بسته شده بود حوالی بولوار آسیا پیدا کردند.

مقتول بعدی، زنی ۵۵ ساله بود. پیکر سوخته «قدم‌خیر » را هم در حالی که ضربه‌های چاقو به سینه و گردنش خورده بود، حوالی بزرگراهی در حال ساخت در غرب تهران پیدا کردند.

در این میان،‌ زنان و دخترانی هم بودند که قاتل آنها را دزیده بود اما شاید از بخت بلند،‌ آنها توانسته بودند از فرار کنند؛ با این حال همچنان تلاش‌ها برای بازداشت کسی که خواب را از چشم پلیس می‌گرفت، به نتیجه نرسیده بود؛ آن هم در حالی که نگرانی از اینکه اعلام هشدارهای امنیتی باعث نگرانی بیشتر شود،‌ مانع اطلاع‌رسانی در مورد پرسه یک قاتل زنجیره‌ای در شهر می‌شد.

با این همه، در همیشه روی یک پاشنه نمی‌چرخد. تیرماه سال ۷۶،‌ گشتی‌های یک پایگاه بسیج محلی در پونک به مردی که اطراف یک پارک سعی می‌کرد قفل در یک ماشین را باز کند مشکوک شدند و وقتی او سعی کرد فرار کند، عملاً آن‌ها را به سمت پیکانی برد که بعضی از قتل‌هایش را در آن انجام داده بود. نه تنها فرارش به نتیجه نرسید، بلکه خودش و ماشین مشکوکش را به پایگاه پلیس آگاهی غرب تهران منتقل کردند و تازه آنجا بود که روشن شد این مردان چه طعمه بزرگی را به دام انداخته‌اند.

روزنامه‌ها آن روزها نوشتند که قاتل در ابتدا خودش را عبدالرحمان عبدالرحمان معرفی و ادعا کرد که تبعه دولت افغانستان است. ادعایش تا حدی جدی شد که سفارت افغانستان در ایران بیانیه‌ای در این مورد صادر کرد و از همه خواست صبور باشند تا اصل موضوع روشن شود.

عوض کردن اسم، این بار اما برای قاتل آن‌قدرها کارآمد نبود. خیلی زود هویت قبلی‌اش که با آن یک بار تا پای اعدام رفته بود،‌ آشکار شد و بعد از آن هم مدارک واقعی شناسایی‌اش را پیدا کردند،‌ بعد هم خانواده برادر و همسر قبلی‌اش پیدا شدند و ظاهراً گره از کار این پرونده باز شد.

به نظر می‌رسید شرایط بهتر شده است. حالا پلیس با خیال راحت پرده از راز جنایتی برمی‌داشت که ماه‌ها همه را درگیر خودش کرده بود. روزنامه‌ها با آب و تاب از آن‌چه رخ داده بود می‌نوشتند و تقریباً هر روز یک مطلب جدید در مورد «خفاش شب» تهران منتشر می‌شد تا اینکه زمان دادگاه رسید.

شنبه چهارم مرداد سال ۷۶ پرونده‌ای که خارج از نوبت خودش و با سرعت هرچه تمام‌تر بررسی شده بود، به شعبه ۳۵ دادگاه عمومی تهران رفت؛ جایی که مردم در آن گرما و فشردگی جمعیت، منتظر آغاز جلسه علنی دادگاه بودند تا اعترافات متهم به انجام ۹ قتل در تهران را بشنوند. در کنار این مردم کنجکاو،‌ خانواده‌های داغدار هم حاضر شده بودند تا به سوال‌های قاضی حمید گودرزی رئیس دادگاه پاسخ بدهند ولی همه‌چیز به این آرامی برگزار نشد.

خوشرو که قبلا در بازجویی‌هایش شانس دیگری را امتحان و تلاش کرده بود با نام بردن از یک نفر دیگر به عنوان همدست، خودش را از اتهام قتل مبرا کند، این بار هم در صحن دادگاه از مردی به نام «حمید رسولی» نام برد که می‌گفت هم قتل و هم تجاوز کار او بوده است.

با اینکه خوشرو مدعی شده بود عملاً راننده حمید رسولی بوده است، نتوانست به دادگاه در مورد محل زندگی او توضیح بدهد و در مقابل سوال دادگاه در این مورد، گفت: او جای مشخصی برای زندگی ندارد و باید مرا آزاد کنید تا بتوانم او را پیدا کنم.

قاضی در این مورد تاکید کرد که دادگاه همه حمید رسولی‌های کشور را بررسی کرده و شخصی را که خوشرو توصیف می‌کند، پیدا نکرده است.

ادعای متهم با وجود خشم عمومی که علیه او وجود داشت، محلی از اعراب پیدا نکرد.

…. به هر حال قاضی با طرح این موضوع که تمام ضربه‌های چاقو که به قربانیان وارد شده از سمت راست به چپ بوده، استدلال کرد که اگر کسی در صندلی کنار راننده نشسته باشد و بخواهد از جلو با چاقو به فردی که در صندلی عقب نشسته حمله کند، ضربه‌ها باید از چپ به راست وارد شده باشد و در نتیجه ادعای خوشرو را رد کرد.

بعد از آن هم حداقل یکی از زنانی که توسط خوشرو دزدیده شده ولی توانسته بود فرار کند، در دادگاه شهادت داد که مردی که او را دزدیده، تنها بوده است.

یک شاهد دیگر هم که خوشرو را موقع سوزاندن پیکر یکی از مقتولان دیده بود، همین شهادت را تکرار کرد و همه قانع شدند که متهم برای تبرئه خودش از انجام قتل‌ها این ادعا را مطرح کرده است.

دفاع از چنین متهمی که مردم می‌خواستند دادگاه دست راست او را قطع کند همان‌طور که او دست یکی از قربانیان را قطع کرده بود، و پیکرش را آتش بزند همان‌طور که او این کار را با پیکر مقتولان کرده بود، حتماً یکی از سخت‌ترین کارهای دنیا بوده است. با این حال دکتر شکاری وکیل تسخیری که دادگاه برای متهم تعیین کرده بود باید دفاعیاتی را در دادگاه قرائت می‌کرد. او دفاعیات خود را این طور شروع کرد: «هرچند متهم به ظاهر انسان است اما سیرت و باطن او از هر حیوانی پست‌تر است. حکمت حضور وکیل جلوگیری از مکتوم ماندن حقیقت و رفع ستم به متهم است؛ حال انکه در این پرونده ظلم شدید و ستم اکید به وسیله این جانی بر قربانیان و خانواده‌های آنها رفته و قلب مردم آزرده شده است. اینجانب وکیل متهم نیستم. مدعی‌العموم هستم. چگونه می‌توانم اتهام‌های متهم را نفی کنم حال آن که متهم صریحاً در مراجع و رسانه‌ها به گناه خود اعتراف دارد. صدور رأی عادلانه و شایسته برای وی، مورد تقاضا است.»

بعد از پایان جلسه‌های دادگاه خوشرو، دستگاه قضایی با مشکل جدی دیگری رو‌به‌رو شد و آن تجمع مردمی بود که می‌خواستند هرچه سریعتر از حکم متهم به قتل زنان در غرب تهران آگاه شوند. روزنامه‌ها شرح این تجمع‌ها و درخواست‌ها برای تسریع در اعلام حکم را با آب و تاب پوشش می‌دادند و در نهایت، طبق برنامه‌ای که از قبل اعلام شده بود، حکم غلامرضا خوشرو چند روز بعد از پایان دادرسی و با تأیید دیوان عالی کشور اعلام شد.

بین زمان دستگیری تا اعلام رأی خوشرو، عده‌ای هم تلاش کردند شیوه جنایت او را تقلید کنند؛ از جمله راننده یک پیکان در غرب تهران زنی را سوار کرد و بعد، از مسیر منحرف شد، اما ترس عمومی در این مورد همه را حساس کرده بود و در نتیجه همین ترس، ابتدای جاده کرج، آن زن درِ ماشین را باز کرد و فریاد زد تا اینکه چندین نفر با ماشین جلوی راننده پیچیدند و آن را متوقف کردند. موارد مشابه دیگری هم بود که به تشخیص پلیس، جدا از پرونده قتل‌های زنجیره‌ای مطرح شد و بررسی شد.

۹ بار قصاص و ۲۱۴ ضربه شلاق حکمی بود که در نهایت اعلام شد. بین زمان دادگاه تا روز اجرای حکم در سحرگاه ۲۲ مردادماه سال ۷۶ روانشناسان و جرم‌شناسان زیادی با او مصاحبه کردند و تحلیل‌هایی بر شخصیت او نوشتند. بعدها در کنفرانس‌ها و مصاحبه‌ها و جلسات علمی دانشگاهی، پرونده خفاش، قاتل زنجیره‌ای زنان تهران که شخصیتی ضد اجتماعی داشت، بارها مورد بحث بررسی قرار گرفت.

دستگاه قضا هم در این مورد گرفتاری‌هایی داشت. بعد از جلسات دادگاه، برخی وکلای سرشناس به نحوه دفاع از متهم انتقاد کردند و گفتند که دفاع از متهم حتی اگر او «خفاش شب» هم باشد، باید به صورت منطقی صورت بگیرد. با این حال، در آن فضا هیجانی که حاکم شده بود، همه‌چیز خیلی سریع‌تر از بسیاری از پرونده‌های این روزها پیش رفت.

روزنامه‌ها نوشته‌اند که صبح روزی که قرار بود خوشرو را اعدام کنند، حداقل پنج هزار نفر برای دیدن مراسم به انبار روباز ورزشگاه آزادی رفتند. این، پایان یکی از مهمترین پرونده‌های جنایی پلیس تهران بود.

ارسال نظر

یادداشت

آخرین اخبار

پربازدید ها