اثرات فرهنگ بر مدیریت بدن

مستقل آنلاین / صباعربزاده-معیارهای یک بدن مطلوب به شدت تحت تاثیر فرهنگی قرار دارد که هر فرد در آن رشد کرده و اجتماعی شده است.

اثرات فرهنگ بر مدیریت بدن

زیبایی به مثابه نماد پایگاه اجتماعی 

این رویکرد بر جنبه هایی از زیبایی تاکید دارد که قابل کسب کردن پروراندن و خلق کردن بوده و بر اساس تاکید از روی زیبایی طبیعی برداشته می شود. در حقیقت این تغییر در تلقی از زیبایی همراه دستاورد های صنعتی و پزشکی باعث شده است زیبایی دیگر تنها یک مشخصه ی طبیعی و زیستی نباشد و ویژگی اکتسابی پیدا کند.

واقعیت زندگانی روزمره به صورت دنیایی مشترک در ذهن یعنی دنیایی که من با دیگران در آن شریکم در برابرم خود نمایی می کند. اندیشه ی محوری نظریه های فوق این است که بدن نه یک هستی زیست شناختی و روان شناختی بلکه پدیده ای است که به صورت اجتماعی ساخته می شود. چنین دیدگاهی از طریق جامعه شناسی معرفت برگر و لاکمن مورد تایید و تقویت قرار می گیرد.

گافمن می گوید علائم یا نشانه های بدنی یا جسمی حکم رای جمع کنانی هستند که افراد با توسل به آنها سعی دارند نظر دیگران را به خود جلب کنند. این نشانه های بدنی « معرف های تجسد یافته منش و منزلت اند» که می توانند توسط کنشگران مورد تفسیر قرار گیرند. بیان این نکته کمک می کند تا به فهم این مسئله نائل شویم که در دنیای امروز آنچه به واسطه ی آن مورد ارزش گذاری و قضاوت قرار می گیریم بیش از همه ظاهر ما است در نگاه نخست، یعنی آنچه که بدن نامیده می شود. و معیارهای یک بدن مطلوب به شدت تحت تاثیر فرهنگی قرار دارد که هر فرد در آن رشد کرده و اجتماعی شده است. برای مثال در یک قبیله ی بومی هر چه گردن یک زن بلند تر باشد وی جزو زیبا رویان به شمار می آید به همین منظور حلقه های فلزی به دور گردن خود می بندد تا گردن داراز شود.

فوکو می گوید: بدن ها ناقل ساخت های رابطه ای و نهادی اند. (لوپز و اسکات،1385:157)

 بدن در دیدگاه فوکو به کانون آفرینش ، باز آفرینی  و دگرگونی ساخت اجتماعی تبدیل می شود.(بودن،2003:52)

گیدنز معتقد است بدن به طور مستقیم در این اصل که هویت فردی چگونه باید ساخته و پرداخته شود مشارکت دارد. بدن در اینجا هم محل پیاده سازی طرح های ذهنی بر آمده از جامعه و عوامل اجتماعی فرهنگی فعال در آن و هم نمایشگاهی برای عرضه نتیجه نهایی این تصویر سازی هاست(گیدنز، 1386:211)

در باره عوامل اجتماعی – فرهنگی موثر بر شکل گیری و چگونگی پیاده سازی تصویر آرمانی از بدن یکی از موضوعات مطرح شده تغییر جدی در ماهیت این عوامل به دنبال گذار سنتی به دوران جدید در جوامع مختلف است . به ویژه آنکه در دوران جدید مبنای قضاوت افراد در باره ی وضع ظاهرشان و نیز ابعاد مختلف  صورت آرمانی قابل تصور برای جسمشان ، تحت تاثیر فر آیند غربی شدن قرار گرفته است.(پیترسونون،2007ذکائی،1386، کاتزمن و لی،1977،فوربس و فردریک،2007)

در اینجا می توان به این نکته اشاره کرد که توجه به بدن نیز بعدی اجتماعی میابد، در واقع می توان اینگونه بیان کرد که توقع یک فرد از بدن خویش تا حدود بسیاری به آنچه در جامعه مقبول و زیبا خوانده می شوند بازمی گردد. زیبایی یک نوع محصول اجتماعی است و افراد در پی آن هستند که خود را با وی هماهنگ کنند. یک محیط طبیعی خاص با نظام اجتماعی و فرهنگی ویژه ای ارتباط متقابل دارد که با واسطه افراد مهم صاحب نفوذی که عهده دارسرپرستی وی هستند به او انتقال پیدا می کند. نه تنها بقای نوزاد آدمی به انتظامات اجتماعی خاصی وابسته است بلکه مسیر تکامل ساز واره ای او را نیز جامعه تعیین می کند . از لحظه تولد تکامل ساز واره ای انسان و در حقیقت بخش اعظم وجود زیستی او به طور کلی تابع برخورد های مداومی است که از طریق جامعه صورت می گیرد. اندیشه ی محوری نظریه های فوق این است که بدن نه یک هستی زیست شناختی و روان شناختی بلکه پدیده ای است که به صورت اجتماعی ساخته می شود. چنین دیدگاهی از طریق جامعه شناسی معرفت برگر و لاکمن مورد تایید و تقویت قرار می گیرد.

 از آنجا که واقعیت اجتماعی توسط انسان ها ساخته می شوند و و جامعه نیز انسان ها و نوع نگرش  آنان را نیز شکل می دهد، می توان این گونه نتیجه گرفت که بدن آدمی به عنوان رسانایی عمل می کند که انسان را با اجتماع و جامعه خودش پیوند می دهد و جامعه ارزش ها و فرهنگ هر اجتماع در نوع نگاه  آدمی به بدن خویش بسیار موثر است. معانی ذهنی آدمی قابلیت عینی شدن را دارند ، یعنی خود را در ساخته هایی از فعالیت آدمی بروز می دهند که به عنوان عنصرهای تشکلیل دهنده یک جهان مشترک هم  در دسترس سازندگانشان و هم در دسترس مردمان دیگر قرار دارند. این گونه جلوه های عینی نشانه های کم و بیش بادوامی از فرایندهای ذهنی سازندگانشان به شمار می روندکه قابلیت استفاده شان از حد و مرز موقعیت چهره به چهره ای که در آن می توان مستقیما آنها را درک کرد فراتر می رود. (54،1394: برگر و لاکمن)

واقعیت زندگانی روزمره نه تنها سرشار از جلوه های عینی است  بلکه فقط به دلیل وجود همین جلوه ها امکان پذیر است. من پیوسته در احاطه اشیایی هستم که مقاصد ذهنی همنوعانم را اعلام می کنند. هرچند ممکن است گاهی در تشخیص دقیق این که شی خاصی چه معنی مشخصی را اعلام می دارد دچار اشکال شوم، بخصوص اگر آن شی ساخته آدمیانی باشد که آنان را به خوبی نشناختم  یا هرگز در موقعیت های چهره به چهره با آنان نبوده ام .(همان، 55)

 فرایند انسان شدن در رابطه با محیط صورت می پذیرد . این گفته زمانی معنی پیدا می کند که به خاطر آوریم که این محیط هم یک محیط طبیعی است و هم محیط انسانی . بدین معنی که انسان تکامل یابنده نه تنها با یک محیط طبیعی خاص بلکه با نظام اجتماعی و فرهنگی ویژه ای ارتباط متقابل دارد ، که با واسطه افراد مهم صاحب نفوذی که عهده دار سرپرستی وی هستند به او انتقال پیدا می کند. نه تنها بقای نوزاد آدمی به انتظامات اجتماعی خاصی وابسته است، بلکه مسیر تکامل سازواره ای او را نیز تعیین می کند. از لحظه تولد تکامل سازواره  ای انسان  و در حقیقت بخش اعظم وجود زیستی او به طور کلی تابع برخوردهای مداومی است که از طریق جامعه صورت می گیرد.(همان، 75) این مطلب به خوبی بیانگر این مسئله است که آدمیان حاصل باز خوردهایی هستند که از یکدیگر دریافت می کنند، و هما گونه که هگل بیان می کند انسان در رابطه با دیگری است که فهم اش از خود و دنیای خویش را شکل می دهد.

از سوی دیگر انسان جسم دارد یعنی آدمی خود را به عنوان موجودی ادارک می کند که با جسمش یکی نیست. بلکه بر عکس ، آن جسم را در اختیار خود دارد . به عبارت دیگر تجربه انسان از خویشتن همیشه در مرز توازنی میان جسم بودن و جسم داشتن در نوسان است، توازنی که باید همواره نو به نو برقرار شود. این غرابت تجربه انسان از جسم خویش برای تحلیل فعالیت انسانی نتایج معینی مثل رفتار مادی و صورت خارجی دادن به معانی ذهنی در پی دارد. برای درک مناسب هر نوع پدیده انسانی بنا بر دلایلی که بر پایه حقایق اساسی انسان شناختی استوارند باید هر دو جنبه را مد نظر قرار داد (77، همان)

خود سازندگی انسان همیشه و به طور لازم اقدامی است اجتماعی. (همان،78)

همان گونه که برای انسان امکان پذیر نیست که در حالت جدایی و انفراد به مرحله تکامل انسانی برسد . برای انسان تک افتاده و منفرد نیز به وجود آوردن محیطی انسانی ناممکن است. انسان هوشمند همیشه و به یک اندازه انسان اجتماعی است. (همان،79)

رابطه میان انسان ، صانع ، و دنیای اجتماع ، مصنوع او ، رابطه ای دیلکتیکی است و خواهد بود . یعنی آدمی و دنیای اجتماعی او بر یکدیگر اثر میگذارند. (90،همان)

جامعه فراورده ای است انسانی ، جامعه واقعیتی است عینی، انسان فراورده ای است اجتماعی که اگر یکی از سه عامل مهم را نادیده بگیرد تحریف آمیز خواهد بود. بعلاوه میتوان اضافه کرد که تنها با انتقال دنیای اجتماعی به نسلی جدید ( یعنی با درونی گردانیدن آن گونه که در جریان اجتماعی شدن صورت میبندد) دیالکتیک اصلی اجتماعی در کلیتش به ظهور میرسد. تکرار می کنیم ،فقط با ظهور یک نسل جدید میتوان به حق درباره دنیایی اجتماعی سخن گفت.( همان:91)  

آنچه ما در مورد بدن و ظاهر خویش مطلوب می شماریم به واسطه همین اجتماعی شدن شکل می گیرد. اینکه مادر نگاه نخست در نظر دیگران چگونه ظاهر می شویم. و اینکه آیا مطلوب هستیم را جامعه بر اساس ارزشهایش به ما منتقل می کند.

ایماژ ما از بدن ، یعنی این که بدن خود را چگونه درک می کنیم ، ممکن است بر توانایی ما در رابطه برقرار کردن با دیگران موثر بوده و بر پاسخ هایی که دیگران به ما میدهند ، تاثیر نهد. این ایماژ ،  نحوه تجربه کردن بدن هایمان در زندگی روزمره را  تحت تاثیر قرار می دهد.  سنت موس ( 1985،1973)

 میتوان رویه های لباس پوشیدن را به عنوان ابزارهایی تکنیکی برای برساختن و ارائه دادن خویشتننی جسم مند تلقی کرد. مد غربی والا یا نخبه پسند حالت خاصی از این قضیه است که در آن طراح مد، نقش تعریف کننده خویش را بازی می کند زندگی بدن از طریق چینش تکنیکی لباس ها ، آرایه ها و ژستها شکل می گیرد.(کریک ،1994:1)

همچنین این ایماژ می تواند بر احساس ما از خود ، میزان اعتمادمان به موقعیت های اجتماعی و ماهیت روابط اجتماعی ما تاثیر داشته باشد. مفهوم ( ایماژ بدنی) به دست تحلیل گران روانی ، عصب شناسان، جراحان، روان شناسان، مردم شناسان و جامعه شناسان در قرن بیستم نظریه پردازی شده و توسعه یافته است. ایماژ بدنی ما صرفا توسط آن چه بدن خود را شبیه بدان می پندارد شکل نمی گیرد، بلکه این زمینه های اجتماعی و فرهنگی هستند که بر تفسیر ما از آنچه می بینیم ، اعمال قدرت میکنند.عمل درک این ایماژ ، فرآیندی بر ساخته شرایط اجتماعی است. به بیانی دیگر ، ایماژ بدنی و روابط اجتماعی ما بر هم اثر میکنند.. بنابر این زندگی روزمره اساسا به معنای تولید و باز تولید بدن ها است و بازسازی بدن، بازسازی جهان زندگی است.

اصولا بعد از دهه هشتاد به بدن از لحاظ جامعه شناختی و نه الهایاتی پرداخته میشود.  

  1. عوامل جمعیت شناختی و پرسشهای ظریفی در باب مالکیت بر بدن.
  2. رشد فرهنگ مصرفی: این مهم با رشد جوامع سنتی مدرن همراه است. در توجیه رابطه بدن و مصرف  به رشد شگفت انگیز کالاها و خدمات تجاری توسط کسانی که می خواهند بدن های خوش ترکیب داشته باشند جوانی خود را حفظ کنند یا مراقب بدن های خویش باشند ، اشاره می کند.  فدرستون ( 1991:186)
  3. پیدایش تکنولوژی های جدید
  4. حرکت از مدرنیته به سوی مدرنیته متعالی ( فشرده): عدم قطعیت ،در جوامع فرا سنتی هویت های ما و احساس ما از خویشتن مام امری از پیش مشخص نیست. گیدنز(1991) شلینگ (1993) بدن را به مثابه پروژه نا تمامی معرفی میکند که در خلال مشارکت در جامعه تغییر می یابد .

در اینجا باید به این نکته توجه داشت که در ادبیات جامعه شناسی بدن از دو نوع اعمال کنترل بر بدن صحبت شده است. حفظ کنترل بر بدن برای بازنمایی خویشتن در جریان زندگی روزمره امری حیاتی است و این کنترل درونی شده ای که خود فرد بر رفتارها و ژست های بدن خود اعمال می کند. فقدان کنترل های بدنی پیامدهای منفی ای نظیر داغ گذاری و نهایتا طرد فیزیکی را در پی خواهد داشت. با میزان کاسته شدن از نقایص بدنی است که فرد به عنوان یک بزرگسال شناخته می شود. به علاوه شکست در اعمال کنترل بدن ، می تواند به مثابه فقدان عمومی ایماژ از خویشتن منجر شود( فدرستون و هپورث، 1991:376 به نقل از نتلتون و واتسون،1998:15). کنترل های بدنی و تاثیرات ناشی از آن بر خویشتن و هویت فرد، در عناصر درونی و برونی ریشه دارند. اما نوع دیگری از کنترل که در ادبیات جناح چپ نقش برجسته ای داشته است، بحث از اعمال کنترل اجتماعی بر بدن های افراد است که با واژه های نظارت و بازبینی به هم آمیخته است. کنترل اجتماعی و کنترل بر بدن به طور موروثی در هم تنیده و با هم مرتبط هستند و متقابلا یکدیگر را تقویت میکنند. مفهوم نظارت و بازبینی، یکی از مفاهیمی است که در ادبیات جامعه شناسی بدن بسیار بدان پرداخته شده است(نتلون و واتسون، 1998).

  در دوره  تسلط مذهب و کلیسا دوگانگی عمیقی برای ذهن و بدن قائل می شدند دو گانگی که به خصوص از اندیشه های دکارت فیلسوف نشات گرفته و زن به مثابه ی موجودی که طبیعت و بدن در وی پر رنگتر است در نظر گرفته می شود. از آنجا که در نتیجه ی این دو گانگی ذهن برتر از بدن تعریف شده و در واقع بدن به مثابه ی امری است که باید از  آن چشم پوشید و حذر کرد تا به رستگاری رسید، به زن و بدن زنانه نیز همواره طوری باید نگریست که باید در انقیاد و کنترل باشد. بدن زنانه همواره در معرض کنترل و سیادت بوده است. این کنترل اشکال متفاوتی به خود گرفته که از بستن پای دختران چینی ( برای جلوگیری از رشد پا به اندازه پای مردان). ختنه ی زنان تا پوشیدن لباس های با فنر های  برجسته کننده، متفاوت بوده و به زنان از چشمی نگریسته که آنان را تغییر داده است. همواره اعضای بدن زنان ، بسته به مد روز ، بیش از حدکوچک یا بزرگ دانسته شده است. از لفاف گذرای در لباس برای بزرگ کردن و از بستن و تحت فشار نهادن برای کوچک کردن استفاده شده است. هیچ بعدی از بدن زنانه هرگز همان طوری که هست ، کاملا مناسب تلقی نشده است.(اودن،1992:1)

زیمل با اشاره به جایگاه پایین تر اجتماعی زنان در جامعه ، به مساله مد و اقبال بیشتر زنان به این پدیده توجه کرده است. کولی ، مفهوم خود آیینه سان را مطرح میکند که از سه عنصر اصلی ساخته می شود ، نخست ، ظاهر ما در نزد دیگران چگونه است . دوم ، دیگران چه قضاوتی در مورد ظاهر ما انجام می دهند و سوم اینکه چه احساسی از خود برای ما پدید می آید(کوزر،1377)

روزنبرگ نیز این مفهوم را در واژه  برداشت از خود دارند: 1. خود موجود 2. خود دلخواه 3. خود وانمودی (ریتزر،1965:289) . بر طبق این دیدگاه ، جامعه است که به انسان ها تصویری از خود را ارائه نموده  و وادار میکند جهت مطلوب شدن دیدگاههای اجتماعی و نمود شایستگی بیشتر ، به مدیریت بدن بپردازند.

از نظر گیدنز خود آرایی و تزیین خود با پویایی شخصیت مرتبط است. در این معنا پوشاک علاوه بر آنکه به وسیله مهمی برای پنهان سازی یا آشکار سازی وجوه مختلف زندگی شخصی است، نوعی وسیله خودنمایی نیز است، چرا که لباس آداب و اصول رایج را به هویت شخصی پیوند میزند. حالات چهره و دیگر حرکات بدن فراهم آورنده محتوای اساسی نشانه هایی است که ارتباطات روزمره مشروط به آنها است و برای اینکه افراد یاد بگیرند عاملی صلاحیت دار باشند، باید قادر باشند نظارتی مداوم و موفقیت آمیز بر چهره و بدن خویش اعمال نمایند(گیدنز ،1378:95)

فمینیست ها ی رادیکال استانداردهای زیبایی را معانی کنترل اجتماعی میدانند که از سوی نخبگان قدرت استفاده میشوند ومعتقدند آرایش زنان از سوی مردان تحمیل شده و جنبه جنسی داشته و بازتولید ستم جنسی میکند.( پی سز،1996:162)  همانطور که بیان شد  معیارهای زیبایی از سوی نخبگان قدرت کنترل و باز تولید میشود. نظام سرمایه داری  این معیارها را از طریق رسانه ها تبلیغ می کنند و به دوباره بازتولید چنین معیارهایی یاری می رسانند، عرضه و تقاضا و مصرف سرسام آور همه چیز.

در این میان بوردیو  در تحلیل خود  بدن را به تولید و تبدیل سرمایه پیوند میزند و سرمایه را به چهار نوع اقتصادی ،اجتماعی،فرهنگی و نمادی تقسیم می نماید. او سرمایه بدن را یه عنوان یکی از انواع فرعی سرمایه فرهنگی و نوعی منبع فرهنگی میداند که در بدن سرمایه گذاری شده است. همچنین معتقد است هر کدام از سرمایه های فرهنگی فرد، بر نگرش وی نسبت به بدنش تاثیر گذار است و طبقات اجتماعی مختلف با توجه به سرمایه ای که در اختیار دارند، به شیوه های مختلفی با بدن خود برخورد میکنند( عباس زاده و همکاران ،1392،1392:201حیدر خانی و همکارن ،1392:60)

سلطه همواره دربر دارنده تلاش هایی برای تحت ستم قرار دادن گرو های فرودست است. در اینجا بدن زنانه به هزار طریق مختلف ابژه قرار میگیرد که تبلیغات در مورد روشهای زندگی روزمره از مهمترین آنهااست. قطعه قطعه کردن مداوم بدن زنانه به سینه ها، پاها، نشیمن گاه و کشاله های ران، زنان را از شخصیت تهی کرده و آنان را به قطعاتی از جای کنده شده بدل میکند. این چند پارگی از جا کننده و جنسی کننده ، هدف ارضا مردان توسط بدن زنانه و فروش آن را در سر دارد. زنان از همه نژادها و رنگ ها به صورت ابژه در آمده اند اما نظام سلسله مراتبی به زنان گروهای مختلف، جایگاه­های متفاوتی را در این پلکان زیبایی عطا میکند...در اینجا زیبایی بدنی است که بیشتر ابژه شده، راه خطادر پیش گرفته و زینت شده است. زنان به انجام دستکاری مداوم در خویشتن خودو چند پاره کردن و ابژه قرار دادن آن ترغیب میشوند(کانیان،1999:195-196)

رشد فناوری های تغذیه ، سلامت و ورزش در کنار اهمیت یافتن عاملیت، استقلال عمل، مصرف گرایی شدید، اهمیت یافتن جوانی و افزایش علاقه به بدن ها ی جوان و زیبا که خود از فرهنگ عامه پسند رسانه های نو تاثیر زیادی پذیرفته است، بدن و بدنی شدن را به موضوعی محوری در مطالعات اجتماعی و فرهنگی جامعه معاصر تبدیل کرده است، فرهنگ بدن  تصویری از جامعه است و دیدگاههای مدرنیستی علاقه به کامل بودن ، خلاق بودن، میل به کنترل بر بدن خویش ، ایدئولوژی و فرهنگ مصرف برای کسب لذت، و خود ابرازی را مسئول نوجه فزاینده به پروژه بدن در جامعه میدانند. مبنای برخی از این مفروضات در نظریه ها ی ساختگرانه مردم شناختی و جامعه شناختی قرار دارد که با تلقی بدن به مثابه یک متن فرهنگی ، آن را رسانه ای میدانند که روابط قدرت و سرکوب را در خود مستقر دارد و در تعامل مستقیم و مستتر با (بدن اجتماعی) جامعه قرار دارد. بدن در این منظر سرمایه ای است که جوان ها از طریق ورزش ، فراغت و دیگر فعالیت ها آن را شکل میدهند و گاه از آن  برای خود اظهاری و آفرینش سبک استفاده میکنند.

 تاثبر تعیین کننده ایده آل ها و هنجارهای غربی منتقل شده از طریق رسا نه های جدید در خصوص بدن بر انگیزه ها و رفتارها و ایده آل های جوانان به ویژه دختران است.  به گونه ای که این گروه مهم ترین انگیزه خود از انتخاب رژیم های لاغری را تطبیق با مد و پس از آن مورد توجه واقع شدن بیان کرده اند. برخورداری از عاملیت و استقلال بیشتر جوانان ( به مثابه تغییری در ساختار و نیز ارزشهای جامعه) میل به کنترل و تسلط  بر بدن را اهمیت بیشتری بخشیده است. این توجه و انتخاب اگرچه همچنان تابع شرایطی چون جنسیت، طبقه اقتصادی، محل سکونت و سرمایه ی فرهنگی جوانان و خانواده های آن هاست و گرچه فشار فرهنگ مردانه دورنمای متفاوتی را برای دختران جوان در بردارد. در آن صورت میل به مصرف، جلب توجه، همانند گرایی، شباهت و تاسی به گروه های مرجع داخلی و خارجی(به خاطر در بر داشتن منزلت و اعطا سرمایه خرده فرهنگی)نقشی تعیین کننده تر می یابند .

ظهور خود با حضور مفهومی به نام (خود فهمی) حاصل تجربه های خود است. و تجربه خود به معنای حضور و بازتاب آنچه ما در اشکال و در عرصه های گوناگون خود مینامیم. من اجتماعی که آگاهی فرد از منزلت و نقش های خود در نزد دیگران و از نگاه دیگران است. من تنی و یا جسمی که در آن فرد میتواند فردیت خویش را به نمایش بگذارد. بدن به عنوان رسانه ای شناخته میشود که انسان ها را به خود و به دیگران میشناساند. جامعه شناسی بدن در قالب چند مقوله اساسی مطالعه می شود. در یک حوزه مطالعاتی بدن در حکم یک میانجی و رسانا در نظر گرفته می شود . در این دیدگاه زبان پل ارتباطی میان فرد و دیگران است. در رویکرد دوم بدن در حکم یک عامل هویت ساز مد نظر است. تصوری که هر فرد از بدن خود دارد نقطه آغازین آگاهی فردی از خودش است.در این رویکرد با توجه به موضوع تصور بدن، نقش بدن در ایجاد هویت فردی بررسی میشود. در رویکرد سوم به مقوله سیاست و تکنولوژی بدن توجه میشود. بررسی شیوه ها و هدف هایی که بدن به کمک آنها خود را آشکار می سازد. در این رویکرد بدن همچون کالایی متصور میشود که از سوی افراد مصرف میشود. و درنهایت رویکردی است که در آن بدن به مثابه امری جنسی نگریسته میشود. در جامعه شناسی بدن به صورت چهار مقوله مطالعه میشود. بدن به مثابه میانجی و زبان(رسانه)، بدن به مثابه عامل هویت ساز، بدن به مثابه کالا که بر پایه سیاست ها و تکنولوژی خاصی مصرف میشود و در نهایت ، بدن به مثابه امر جنسی.

 تصورما از بدن تحت تاثیر اطلاعاتی است که ما روزانه دریافت می کنیم، این که چقدر جذابیم و چقدر نه. این اطلاعات در فرهنگ ما قرار گرفته است. ایدئال هایی که برای زیبایی انتقال میابد که در طی زمان تغییر می کند . اما خانواده، اسباب بازی ها، افسانه ها، رسانه ها و دین از مهم ترین عوامل ایجاد کننده تصور بدن در فرد هستند. خانواده اولین نهاد موثر بر چگونگی تصور از بدن است. در سالهای اولیه ما دائما در حضور خانواده خود این تاثیر ها را از طریق اعتقادها، ارزش ها و گرایش ها می شنویم و می بینیم. زبانی که خانواده به کار می گیرد ، دریافت های مارا خلق می کند. اسباب بازی ها ی کودکان به خلق دریافت خود از نظر فیزیکی مطلوب و نامطلوب تاثیر دارد. برای مثال عروسک باربی، یکی از عروسک های پر فروش در تاریخ ، از این نوع است.و چهرهای اکشنی مانند سوپر من ، بت من که دارای سینه های پهن و دستهای عضلانی هستند. معمولا چهره های کارتونی بدن هایی دارند که مجموعه استاندارد ها برای اعتقادات و فکر بچه ها را فراهم می کند. قهرمانانی دیسنی لاغر و جذاب پاهای بلند و دست هایی ظریف، چشمانی آبی رنگ پوستی سفید و موهای بلوند.

دوستان : دوره نوجوانی این دوستان گرایش ها و ویژگی ها و ارزش های برتر را تثبیت میکنند. . در دوره نوجوانی این امر یکی از بخش های تعلق به گروه تلقی می شود. با گسترش تکنولوژی های نوین اطلاعاتی و ارتباطی فرهنگ مدرن در جهان بسط یافته است ، با فرآیند جهانی شدن اینترنت شبکه های مجازی و ماهواره ای با این که فرآیند یکسان سازی در جهان فرهنگ جهانی را دنبال می کردند  اما در عین حال موجب ایجاد تمایزات گوناگون میان مردم شدند.( خواجه نوری، روحانی، هاشمی 1391،123)

افراد با ایجاد تمایز درصد متفاوت نشان دادن خود از دیگران بودند. این امر با مصرف کردن حالت عینی تری به خود گرفت و سبک زندگی را وارد جامعه شناسی کرد.

مد از طریق پوشاک به مثابه ی یکی از روندهای تغییر در جامعه باعث شده در شیوه زندگی و طرز تلقی گروهای مختلف سنی ، به ویژه جوانان تغییر ایجاد شود. جوانان  علاوه بر تابعیت از بازار توده ای در زمینه مصرف کالا، در ترکیب و ابداع انواع سبک های نو در بازار مصرفی بیشترین تغییرات و تاثیرات را بر جا می گذارند آنها قادرند نمادهای رایج را شکسته و ایده های نمادین خود را بر اساس معنای متفاوت به کار گیرند.

امروز به واسطه فیلم ها و روزنامه و اینترنت تحت تاثیر هزارن تصویر قرار داریم با این تفاوت که نمیدانیم کدام حقیقی است و کدام حقیقی نیست. نکته ی مهم و اساسی که میتوان به آن اشاره کرد دین است. بدن در ابتدا امری دنیوی ، پست و جایگاه شرارت و انحراف های بشری است و در مراحل بعدی و با اجرا و اعمال دستورهای دینی و رابطه دائمی با عالم روحانی ، به امر قدسی و معنوی تبدیل می شود. امروز ما در شرایطی هستیم که توجه به بدن ، خود به آیین و مناسکی خاص تبدیل شده است که گویی بدن محلی برای عبادت و پرستش است. گافمن معتقد است که افراد در جامعه شهری به گونه ای رفتار می کنند که گویی از سلوک و آیین خاصی برخوردارند. آنها تا اندازه ای میخواهند از طریق این آیین ها خود را پاک و مقدس نمایش دهند. Goffman,1967) ). فرد در جامعه شهری امروزین در گیر رفتار آیینی است. توجه به پوشش ، وضع ظاهری و به طور کلی، وضعیت بدنی خود دقیقا مقابل آن تصور مربوط به الاهیات است که در آن بدن جایگاه شیطان و پست شمرده می شد. در حال حاضر ، عنایت به بدن به گونه ای است که به نظر میرسد بدن مقوله ای پاک و مقدس است و حتی راه رستگاری آن از طریق پاک و منزه نگهداشتن آن امکان پذیر است.

ادیان از طریق پوشش بدن ، به گونه ای پیروان خود را معرفی و مشخص میکنند. در بسیاری از موارد ، پوشش و لباس یک اجتماع بیانگر هویت دینی آن اجتماع است. به طوری که آن را از بقیه اجتماعات و فرهنگ ها متمایز میکند.نوع ، رنگ و شکل لباس مقیاسی برای وفاداری افراد به یک آیین و باور دینی است. 

انجام جراحی زیبایی به عنوان یک رفتار مصرفی و اندام های جراحی شده نمادها و نشانه های پایگاه اجتماعی، انجام جراحی زیبایی به عنوان یک رفتار مصرفی در بین اقشار کم در آمدتر و پایین تر از سطح متوسط بیشتر است، زیرا بیشتر مایل به کسب احترام و ارزش اجتماعی هستند. تمایل افراد برای کسب موقعیت بالاتر و دستیابی به احترام بیشتر.  وبلن با این ادعا که برای به دست آوردن و حفظ اعتبار فقط داشتن ثروت یا قدرت کافی نیست. اعتقاد داشت که ثروت یا قدرت باید نشان داده شوند زیرا اعتبار فقط با آشکار کردن آنهاست که به دست می آید. (وبلن 1383:82) او با طرح مفاهیمی چون (مصرف تظاهری) و (فراغت تظاهری) موضوع زیبایی را به پدیده ی مصرف و در سطح بالاتر به حوزه قشربندی پیوند میزند.  او بر این عقیده بود که فایده اشیا با توجه به زیباییشان ارزیابی میشود  که به طور تنگاتنگی وابسته به گرانی آن اشیا است(Veble 1953:94) او در بحثش از معیارهای اعتبار، زیبایی زنانه ی مطلوب را بررسی کرد. از نظر وبلن زن زیبا ، نمادی منزلتی است و نه تنها کاری انجام نمیدهد بلکه نمیتواند کاری هم اجام دهد. موهای بلند، بستن سینه بند ، پاشنه های بلند، و متعلقات این چنینی به منظور نشان دادن این نکته است که او متعلق به چایگاه اجتماعی بالایی است ) Ibid)  

همچنان که از نکات بیان شده و نظریات وبلن نیز آشکار است، زیبایی به مثابه امری منزلتی در نظر گرفته میشود و بدن زنانه و خود زن نیز به کالای لوکسی میماند برای نشان دادن میزان اعتبار و ثروت، نکته ای که در این رابطه بیان شد در رمان مشهور بابا گوریو در مورد دو دختر وی مشهود است. دختر بزرگ وی همسر یک اشراف زاده فرنسوی است ، یک زن زیبا که با جواهرات زیبا خود را می آراید بدون آنکه صاحب هیچکدام از آنها باشد . وی جزو مایلمک همسر اشراف زاده اش به شمار می رود. و دختر دوم بابا گوریو، همسر زیبای یک بانکدار ثروتمند، که همچون ماشین و خانه ی لوکس مرد باکندار است، عروسکی زیبا که به وقت نیاز حتی یک فرانک نقد در جیبش نیست. هر دوی این دختران قربانی نظام لوکس اشرافی و مصرف گرای دوره خود هستند، زیباییشان بلای جانشان است و شیره ی جان خود شان و باباگوریوی نگون بخت توسط همین گروه متظاهر به اصطلاح دارای منزلت کشیده میشود. بالزاک نویسنده چیره دست فرانسوی به خوبی این متظاهران در جستجوی منزلت را می شناسد و سبعیتشان را به تصویر می کشد.

 

 

 

ارسال نظر

یادداشت

آخرین اخبار

پربازدید ها