خودسوزی به خاطر یک پیمانه برنج!

یکی از افرادی که بنا به گفته‌اش، آمار و اطلاعاتِ دقیقی از این اتفاقات در اختیار داشت، گفت علاوه بر این 16 خودسوزی، در این مدت، 8 خودکشی از طریق طناب دار یا شال و روسری، قرص و دارو رخ داده است. از مجموع این 24 خودکشی، یکی از آنان مردی متأهل، سه تا از دختران مجرد و باقی آمار مختص زنان است. علاوه بر این، سه خودسوزی ناموفق نیز در این منطقه روی داده است.

خودسوزی به خاطر یک پیمانه برنج!

روزنامه‌ی «شرق» در گزارشی از بازدید عضو فراکسیون زنان مجلس از دیشموک و در پی شیوع معضل خودسوزی زنان نوشت:

فردای روزی که از دیشموک به تهران بازگشتیم، یکی از فعالان اجتماعی منطقه، تصویری از سقوط یک ماشینِ باری در جاده‌های روستایی منطقه ارسال کرد. تقریباً هیچ‌چیز از ماشین باقی نمانده و تا انتهای دره، تکه‌های آن پخش شده بود. در سفر به دیشموک، بیشترِ وقت را در حال عبور از این جاده‌ها بودیم.

چندی است اخبار خودسوزی زنان دیشموکی، در میان خبرهای اجتماعی جاخوش کرده و همین باعث شد تا برای بازدید از این بخش داوطلب شویم. سه‌شنبه شبِ 16 مهرماه از تهران راهی اهواز و سپس دیشموک شدیم. شهریْ «روستایی» در استان کهگیلویه و بویراحمد که طی این سال‌ها آمار بالایی در خودسوزی زنان داشته و از ابتدای سال 98 تاکنون، 11 مورد خودسوزی رسمی در آن گزارش شده است. هرچند فعالان اجتماعی دیشموک، مدعیِ 16 مورد خودسوزی بودند. یکی از افرادی که بنا به گفته‌اش، آمار و اطلاعاتِ دقیقی از این اتفاقات در اختیار داشت، گفت علاوه بر این 16 خودسوزی، در این مدت، 8 خودکشی از طریق طناب دار یا شال و روسری، قرص و دارو رخ داده است. از مجموع این 24 خودکشی، یکی از آنان مردی متأهل، سه تا از دختران مجرد و باقی آمار مختص زنان است. علاوه بر این، سه خودسوزی ناموفق نیز در این منطقه روی داده است.

از اهواز تا دیشموک دو مسیر وجود دارد؛ یکی از صیدون و یکی از دهدشت. از مسیر صیدون، حدود 220 کیلومتر و از مسیر دهدشت، حدود 360 کیلومتر طول راه است. در رامهرمز، با راهنمایی یک افسر راهنمایی و رانندگی، مسیر دهدشت را انتخاب کردیم تا به بهبهان رسیدیم. ساعت 6 صبح راه افتاده و اکنون ساعت 10 و نیم بود. جلسه‌ی اداری دیشموک و مراسم افتتاح پایگاه اجتماعی بهزیستی ساعت 11 برگزار می‌شد و با توجه به تأخیر به وجود آمده، به جلسه و مراسم نمی‌رسیدیم. برای اینکه بتوانیم در ساعت اداری خود را به دیشموک برسانیم، به جای مینی‌بوس از سواری استفاده کردیم. هر راننده، ساعت متفاوتی برای رسیدن به دیشموک می‌داد؛ از 25 دقیقه تا 4 ساعت! انگار مردم این منطقه، هیچ شناختی از زمان ندارند و نمی‌توانستند آن را تخمین بزنند؛ گویا زمان در اینجا مرده! تا دهدشت یک ساعته رسیدیم. از دهدشت تا دیشموک، به دلیل وجود نواحی کوهستانی و جاده‌ی پرپیچ‌وخم و خطرناک، 3 ساعت در راه بودیم و در نهایت ساعت 13 به دیشموک رسیده و در جلسه‌ای در ساختمان اداره‌ی آموزش‌وپرورش شهر دیشموک به بقیه ملحق شدیم؛ جلسه‌ای که برخلاف سایر جلسات اداری و با وجودِ حضور فرماندار، بخشدار، امام جمعه و مسئولان استانی و منطقه‌ایِ آموزش‌وپرورش، بهزیستی و کمیته‌ی امداد و... اصلاً شکل رسمی نداشت. حتی جای نشستن نبود و به‌سختی می‌شد جایی در بین مسئولان و مردم پیدا کرد. دکتر مسعودی فرید، معاون اجتماعی سازمان بهزیستی، ساعتی قبل پایگاه اجتماعی بهزیستی را با دو کارمند افتتاح کرده و پیش از این نیز یک مرکز سلامت روان افتتاح شده بود. مسئولان، همان صحبت‌های همیشگی را مطرح کردند که در هر برنامه‌ی ممکنی می‌توان آن‌ها را شنید؛ اما بیش از همه، روی استفاده از واژه‌ی «تاب‌آوری» و آموزش «تحمل» تأکید داشتند! حتی مدیرکل بهزیستی استان با انتقاد تلویحی از رسانه‌ها، خودکشی را پدیده‌ای رایج در «همه‌جا» دانست که «قرار نیست که بیش‌ازاندازه به آن پرداخته شود» و رسانه‌ها، چندین خودکشی در دیشموک را «بیش‌ازحد بزرگنمایی و آن را حساس کردند.» حجت‌الاسلام راوند، امام جمعه‌ی دیشموک نیز با اشاره به اینکه در تمام روستاهای این بخش، ترک تحصیل به چشم می‌خورد، گفت: «از یک میلیارد و 400 میلیون تومان اعتبار پیشگیری از آسیب‌های اجتماعی در استان، یک ریال به دیشموک اختصاص نیافته است.» راوند همچنین از برگزار نشدن کارگاه‌های آموزشی و پیشگیری از آسیب‌های اجتماعی انتقاد کرد و گفت: «از سال ۸۸ تا شش ماه گذشته، هیچ کلاس آموزشی در این منطقه برگزار نشد و بیش از سه سال است آموزش‌وپرورش منطقه، از معاونت پرورشی محروم است.»

طیبه سیاوشی شاه‌عنایتی، عضو فراکسیون زنان مجلس شورای اسلامی نیز که همراه ما و با تأخیر به جلسه رسید، با اشاره به اختصاص بودجه‌ی 320 میلیاردی مجلس برای بیمه‌ی زنان سرپرست خانوار گفت: «از ابتدای ورود به مجلس یکی از نگرانی‌های ما حوزه‌ی زنان و به‌ویژه زنانِ در معرض آسیب بود و بازدید از دیشموک نیز به همین دلیل در دستور کار قرار گرفته است و باید بررسی کرد که این بودجه به دست استان می‌رسد یا خیر.» سیاوشی همچنین از نبود امکانات زیرساختیِ حداقلی نظیر جاده در دیشموک انتقاد کرد و گفت: «طبق آماری که به ما داده شده، 53 درصد مردم این منطقه تحت پوشش کمیته‌ی امداد هستند و با در نظر گرفتن مددجویان بهزیستی، از هر چهار نفر دیشموکی، سه نفر تحت نهادهای حمایتی قرار دارند و این آمار به‌شدت نگران‌کننده است.»

پس از اتمام این جلسه، بحث‌هایی بین مسئولان درگرفت. این بحث در پی پرسش سیاوشی از مسئولان در خصوص اختصاص زمین برای احداث خوابگاه دانش‌آموزی ایجاد شد. خوابگاهی در شهر دیشموک که دانش‌آموزان روستایی بتوانند با استفاده از آن به تحصیلات پایه ادامه دهند و مجبور نباشند به علت دوری از شهر و نبود جاده، ترک تحصیل کنند. طیبه سیاوشی در خصوص این خوابگاه به «شرق» گفت: «متأسفانه بحث زمین برای احداث خوابگاه در دیشموک به مشکلات عجیبی گره خورده بود. زمین‌های مناسبی در شهر برای احداث خوابگاه وجود دارد اما معارض دارند. با این حال، با صحبت‌هایی که انجام شد و با همکاری یکی از خیرین دیشموکی، یک قطعه زمین به این منظور در اختیار آموزش‌وپرورش قرار خواهد گرفت و امیدوارم احداث این خوابگاه هر چه زودتر انجام شود.»

در همین مدت کم می‌شد خلأ زیرساختی در دیشموک را احساس کرد. در سالن‌ها و اماکن ورزشی برای استفاده‌ی زنان بسته است، مکان‌های فرهنگی خاصی در این شهر وجود ندارد و بنا به گفته‌ی مردم محلی، مراکز مشاوره، سلامت روان، پایگاه‌های اجتماعی و... با حداقل نیرو و گاه به‌صورت موقت و پروژه‌ای در دیشموک فعال شده و تا خودسوزی بعدی، هیچ اثری از فعالیت مستمر و مداوم و مؤثر در آن‌ها به چشم نمی‌خورد.

از طرفی، فرهنگ مردم منطقه نیز به‌شدت درگیر باورهای سنتی است. در مسیر رفت، بعد از عطسه‌ی یکی از مسافران، راننده با حالتی شتاب‌زده ماشین را نگه داشت که خود می‌توانست حادثه‌ای را در پی داشته باشد! بعد از پیاده‌شدن مسافران، دو دقیقه‌ای سکوت کردیم و سپس به مسیر ادامه دادیم. باور به «صبر آمدن» در هنگام عطسه، در حادترین وضعیت خود در مردم منطقه رخنه کرده است. این مورد نشان‌دهنده‌ی وضعیتِ صُلب و ته‌نشین‌شده‌ی فرهنگی است و برای تغییر آن راه سخت و طویلی در پیش خواهد بود.

بعد از جلسه‌ی اداری، سراغ موارد خودسوزی در شهر دیشموک را گرفتیم. مردم کاملاً راحت در مورد خودسوزی صحبت می‌کنند، انگار که پدیده‌ای رایج و طبیعی است. سر اینکه از کدام مورد بازدید کنیم، با هم بحث کردند و از خلال صحبت‌هایشان به زبان محلی، می‌شد فهمید که تفاهمی روی انتخاب مورد ندارند؛ چون موارد بسیارند!

در نهایت به خانه‌ای بدونِ مادر رفتیم. چهار بچه‌ی قد و نیم قد در خانه بودند که تمام‌شان شاهد خودسوزی مادر بوده و گُر گرفتن، سوختن و داد و فریادِ مادر به هنگام مرگ را به چشم دیده بودند. روز اتفاق، کوچک‌ترین بچه‌ی خانه، چندین بار سراغ مادر می‌رود، گرسنه است و برنج می‌خواهد. اما نه غذایی در خانه هست و نه برنجی. دفعه‌ی آخر، مادر شرمسار از عدم اجابت خواسته‌ی طبیعی فرزند و از فقر مضاعف، پیت نفت را روی خود می‌ریزد و خود را به آتش می‌کشد! در این خانه، «نگاه» بیش از هر چیز حکمرانی می‌کند. نگاه کودک به ما، به پدرش و به مادربزرگش. تمام نگاه‌های آن لحظه در این خانه، یا در اشک غوطه‌ور بود یا در استیصالی بُهت‌آور غرقه شده بود.

بعد از این مورد و پس از مدتی سرگردانی برای تهیه‌ی ماشین مناسب، راهی روستاهای دیشموک شدیم؛ حدود 50 کیلومتر در جاده‌های خاکی صعب‌العبور و پر از سنگلاخ به سمت روستای سرگچ و دلی پاتاوه حرکت کردیم. هیچ‌کدام از روستاها متمرکز نبود و خانه‌ها با فاصله‌های حداقل 500 متری از هم قرار داشت. در این مسیر به برخی از خانه‌ها سر زدیم. چهره‌ی نیم‌سوخته‌ی یکی از دختران حدودِ 25 ساله توجهم را جلب کرد. از همراهان محلی پرسیدم خودسوزی ناموفق داشته؟ که گفتند در کودکی در تنور نان افتاده و صورتش سوخته، سواد ندارد و مجرد مانده است. قبرِ خواهرش، نزدیک خانه قرار داشت و دورش سنگ‌چین بود؛ روی قبر به خطی نه‌چندان آراسته نوشته بودند: تولد: 1 شهریور 1366، مرگ: 20 اسفند 1386؛ ده روز مانده به نوروز! دختر کوچک و 12 ساله‌ی این مادر نیز، به دلیل نداشتن شناسنامه، بی‌سواد مانده بود. سیاوشی در خصوص تحصیل این کودک صحبتی با مسئولان همراه داشت که اسماعیل آذری‌نژاد، روحانی قصه‌خوان و فعال در این منطقه متذکر شد فقط این دختر از تحصیل محروم نیست و ده‌پانزده نفرند. از آنجا که همه‌ی این خانواده‌ها عضو کمیته‌ی امداد هستند، قرار شد ایزدی، رئیس کمیته‌ی امداد منطقه، اسامی تمامی این افراد را از آذری‌نژاد بگیرد و بعد از صحبت با خانواده‌ها و مسئولان آموزش‌وپرورش منطقه، هرچه زودتر زمینه‌ی تحصیل آن‌ها در سال جاری را فراهم کند.

در یکی دیگر از خانه‌ها، با مادری صحبت کردیم که فرزندش همین دو سال پیش خود را سوزانده بود. اینجا، اکثر خانواده‌ها یک مورد خودسوزی داشته‌اند. این یکی، چند روز مانده به زایمان خودش را می‌سوزاند! مادر را به بیمارستان منتقل می‌کنند؛ اما بچه بعد از چند روز که در شکم مادر می‌ماند و آن را بیرون نمی‌آورند، به همراه مادرش می‌میرد. بیشتر کسانی که خودسوزی کرده‌اند همان لحظه نمرده‌اند؛ چهل کیلومتر و سه‌چهار ساعت در راه پر از پستی و بلندی بوده تا به بیمارستان رسیده‌اند و بعد فوت کرده‌اند. به همین دلیل، حتی موارد فوت مادر یا فرزند به هنگام زایمان نیز زیاد گزارش می‌شد.

یکی از بهانه‌هایی که باعث شده تا حداقل امکانات زیرساختی در این روستاها وجود نداشته باشد، بهانه‌ی «سدسازی» است. عضو شورای شهر دیشموک در این خصوص گفت: «اگر سد بالیاب در بالادست سرگچ ساخته شود، روستاها و خانه‌های پراکنده‌ی زیردست و در محوطه‌ی سد مجبور به تخلیه خواهند شد و با تمرکز آن‌ها می‌توان خدمات بهتری برای این خانواده‌ها ایجاد کرد.» با اینکه حوضه‌ی آبگیر این سد بسیار بالا است و به نظر می‌رسد نقطه‌ای کلیدی برای احداث سد است اما یکی از فعالان اجتماعی می‌گوید: «این سد ساخته نخواهد شد و فقط یک بلاتکلیفی ایجاد کرده و 15 سال است به بهانه‌ی آن به روستاهای این منطقه خدمت‌رسانی نمی‌کنند، جاده نمی‌زنند و برق نمی‌آورند.»

بلاتکلیفی ناشی از ساخت این سد و نتیجتاً نبود جاده و زیرساخت، بزرگ‌ترین مشکل برای ارائه‌ی امکانات و خدمات حداقلی به مردم این منطقه است. هیچ‌کدام از روستاها مدارس ابتدایی به بعد را ندارند و همان مدارس ابتدایی نیز در کانکس است و معلم‌ها در زمستان، به‌سختی می‌توانند به مدارس روستایی بروند. کیفیت آموزش نیز به‌شدت پایین است؛ دانش‌آموزان پایه‌ی چهار ابتدایی، از خواندن روان و بدون لکنت یک خط از درس‌های خود عاجزند.

خانه‌ها نیز فاقد کمترین امکانات ازجمله برق و آب است. آب را از تهِ دره و با زحمت به خانه می‌آورند و هیچ‌گونه وسایل بخصوصی ندارند. یکی دو دیگِ کوچک و کتری و قوری و کمی قند و چای، تمام دارایی مردم این منطقه است. در یک مورد، به خانه‌ای 20 متری و تاریک برخوردیم که هم‌زمان آشپزخانه، حال و پذیرایی، اتاق‌خواب و حتی طویله بود! چوب‌دستی‌های زیادی در داخل و بیرون خانه‌ها به چشم می‌خورد؛ برای چرای بُزها. مردم این منطقه فقط بز و الاغ دارند؛ بقیه‌ی حیوانات اهلی نمی‌توانند در این کوه‌ها دوام بیاورند. یکی از همراهان دستش را بین صورت من و خودش حائل کرد و آرام در گوشم گفت: «با همین چوبی که حیوانات را می‌زنند، زن‌ها را هم می‌زنند.»

چهره‌ی زن‌ها شکسته است؛ جایی دیگر، زنی 70 ساله با کوله‌ای از هیزم از راه رسید. از او پرسیدم همیشه شما هیزم می‌آورید؟ گفت: «هیزم آوردن کار زن‌هاست؛ مرد عارشان می‌شود هیزم جمع کنند.»

در تمام مدت بازدید، نماینده‌ی مردم تهران، چند نفر از سازمان‌های مردم‌نهاد و برخی از مسئولان کمیته‌ی امداد همراهمان بودند. با ماشین که می‌رفتیم، بچه‌ها از کوه‌ها سرازیر می‌شدند و از دره‌ها به بالا می‌دویدند. فکر می‌کردند برایشان چیزی آورده‌ایم! نحوه‌ی برخورد با مردم این منطقه و توزیع بسته‌های غذایی به شکلی نامحترمانه، عادتی نامناسب را در بین کودکان این مسیر جا انداخته است. مدتی قبل، گزارشی در خبرگزاری‌ها منتشر شد مبنی بر اینکه مردم روستایی این بخش، از نحوه‌ی توزیع بسته‌های قند، ماکارونی، تن‌ماهی و... راضی نبوده و آن‌ها را تحویل نگرفتند. مسئولان نیز کیسه‌های غذایی را در کنار جاده رها می‌کنند. فردای این روز، وقتی تیم پزشکی شبکه‌ی بهداشت به این مناطق می‌رود، روستانشینان حاضر به مداوای خود نمی‌شوند و تأکید می‌کنند که هیچ خدماتی را از منطقه‌ی دیشموک کهگیلویه را نمی‌پذیرند. هرچند انتشار این گزارش، حواشی و تکذیبیه‌هایی در پی داشت اما آنچه در بازدید ما مشخص بود، وجودِ موضع مقابله در بین برخی روستاییان را تأیید می‌کرد؛ گویا از این بازدیدها چندان دلِ خوشی ندارند و از مسئولان ناامید شده‌اند. هرچند این، باعث نمی‌شد تا از مهمان‌نوازی و احترام خود به بازدیدکنندگان چشم‌پوشی کنند و حتی به نشانه‌ی احترام، دست مهمان را بوسیده و بنا به رسوم محلی، مهمان نیز بر دستِ پینه‌دوخته‌ی میزبان بوسه می‌زد.

از بهبهان که به سمت دیشموک می‌آمدیم، راننده می‌گفت: «در دهدشت هم سالی چند بار خودسوزی زنان داریم؛ معمولاً با بنزین و نفت خودشان را می‌سوزاند و اکثراً با نفت، قرص هم می‌خورند. من هم اگر به راهی برسم که شرمنده‌ی زن و بچه‌ام باشم، مجبور می‌شوم این کار را بکنم.» از او پرسیدم حالا چرا خودسوزی؟ وقتی راه‌های دیگری برای خودکشی هست، چرا باید زجرآورترین نوع آن انتخاب شود؟ گفت: «اول هدفشان این نیست که خودکشی کنند، می‌خواهند ترسی در دل خانواده‌ی شوهر یا خود شوهرشان به وجود بیاورند. برخی نمی‌دانند خودشان را می‌سوزانند و فکر می‌کنند کسی هست نجات‌شان بدهد؛ اما بعد می‌بیند نه! و تمام است.» راننده به نکته‌ی دقیقی اشاره کرد. از منظر جامعه‌شناسیِ خودکشی، فروپاشی اجتماعی، پاشیدگی اخلاقی و بر باد رفتن رؤیاها زمینه‌ی اصلی خودکشی است. لذا خودسوزی، راهی به‌غایت فداکارانه است برای انتقال پیام و ابراز اعتراض! خصوصاً که موارد خودسوزی، در کشورهای پیشرفته کمتر به چشم می‌خورد و در کشورهای درحال‌توسعه از آمار بالاتری برخوردار است. بدین معنا، خودسوزی‌های پرسروصدای اخیر در جامعه‌ی ایران، حامل یک پیام بخصوص به جامعه است. در مورد دیشموک، این پیام می‌تواند نوعی از خشونت روانی و جسمی علیه زنان منطقه باشد. چه آنکه ازدواج اجباری‌ها، خون‌بس، کودک‌همسری، ازدواج طایفه‌ای، کتک‌زدن زنان و مواردی از این دست، به کرّات گزارش می‌شود.

 

سیاوشی5

سیاوشی4

سیاوشی3

سیاوشی2

سیاوشی1

سیاوشی

ارسال نظر

یادداشت

آخرین اخبار

پربازدید ها