چو دانی و پرسی سوالت خطاست
مستقل آنلاین، نیلوفر مجیدی روزنامه نگار/
ویدیویی در فضای مجازی منتشر شد از عزت اله ضرغامی رئیس اسبق صدا و سیما که طی یک گفتگوی رسمی به حواشی خروج عادل فردوسیپور از صدا و سیما پرداخت. او ضمن اینکه کاملا وسط زمین و به نفع هر دو تیم بازی میکند توضیح میدهد که من از پشت پردهها بیخبرم و متعرض مدیران نمیشوم ولی عادل به سازمان صدا و سیما و به ورزش کشور خدمات زیادی کرده است.
گویا ضرغامی خبر ندارد سازمان بزرگی تحت عنوان صدا و سیما به عنوان تنها رسانه رادیو تلویزیونی ملی و دولتی ایران با بودجه چندین میلیاردی و پرسنل چندهزار نفری، حتی یک خروجی ورزشی یا غیرورشی با مخاطب میلیونی ندارد. او نمیداند پروسه نزول کیفی این سازمان غول پیکر از دوران خودش آغاز شده و سالهای اخیر شتاب گرفته است. تعدد شبکههای رادیویی و تلویزیونی و جذب نیروی ناکارآمد و نورچشمی دو فقره از خروجیهای این سازمان عریض و طویل است، درواقع خروجی اصلیتر هدایت مخاطبان به سمت شبکههای فارسیِ زبان برون مرزیِ جیرهخوار سعودی بوده است. اما چرا ضرغامی حالا که از این مجموعه فاصله گرفته قادر به دیدن یک نمونه از معایب و ضعفهای این سازمان شده و چرا تا درون مجموعه کار میکرد نمیدانست وقتی در یک مناظره تنگ نظری کند و حقی را که از کسی زائل شده با ایجاد امکان پاسخگویی بازنگرداند، ایجاد خشم و بدگمانی کرده و به مرور و با هر اشتباهی و هر جانبداری تبعیض آمیزی، مخاطبان بیغرض و میلیونی را از خود و یک مجموعهی دولتی میراند، مجموعهی دولتیای که با بدسلیقگی و دلبخواهانه کار کردن، تاکنون طیفی از نیروهای توانمند را پس زده است. لابد ضرغامی میداند که تجربیاتش به ویژه از سال ۸۸ به درد مدیر کنونی میخورد و بهتر است بجای توئیت کردن و پست اینستاگرامی کمی با مدیران امروز این سازمان گفتگو کند شاید بتواند آنان را مجاب کند این راهی که میروند به ترکستان است. صدا و سیما که از آن به عنوان رسانه ملی نام میبردند در ۳۰ سال گذشته به ویژه بعد از خروج محمد هاشمی رفسنجانی توسط اصولگرایان نور چشمی اداره شده است. از آفات مدیریت صدا و سیما طی این ۳ دهه میتوان به جناحی اداره شدن این رسانه بزرگ اشاره نمود. در دوران مدیریت محمد هاشمی، مدیران عالی و میانی صدا و سیما عمدتا از گرایشهای متعدد درون نظام انتخاب شده بودند. به تعبیری میتوان گفت که صدا و سیما مدل کوچک شده جامعه متکثر ایرانی بود. اما با مدیریت مردانی چون علی لاریجانی، ضرغامی، سرافراز و علی عسگری، فضا در رسانه ملی به گونهای رقم خورد که گویی صدا و سیما ملک طلق یک تفکر سیاسی خاص است. دومین مشکل صدا و سیما در سی سال گذشته کاهش وزن مدیریتی و سطح دانشِ مدیران این رسانه بزرگ بود. تمام کسانی که در سه دهه گذشته و از اوائل سال هفتاد بر کرسی ریاست این سازمان جلوس کردند، هیچکدام به لحاظ تجارب و تدبیر هرگز در این جایگاه نبودند، اما چون متعلق به جریان اصولگرایی بودند توانستند عنوان پر طمطراق ریاست رسانه ملی را تصاحب نمایند. در یک جمله میتوان گفت، درد مزمن و کهنه صدا و سیما در سه دهه اخیر بیبهره بودن مدیران این دستگاه از صفت حیاتی و تعیین کننده شایستهسالاری است. وقتی قرار است صدا و سیما توسط یک تفکر خاص اداره شود طبیعی است که مدیران کوتوله هرگز نمیتوانند به نیازهای فکری، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی افکار عمومی پاسخ گویند. وقتی مدیریت عالی صدا و سیما صدای مخاطبان را نمیشنود طبیعیست که تمام سریالهای ماه مبارک و سریالهای نوروزی سالهای اخیر زیر سایه سریال سال ۸۴ رضا عطاران کمر خم کنند. ریاست صدا و سیما مدیران شبکهها و برنامهسازان این دستگاه فرهنگی را از بین نیروهای ناکارآمد انتخاب کرده و دور نیست روزی که خودش هم از شبکههای ماهوارهای آنسوی آب سریالهای دهه ۷۰ و ۸۰ ایرانی را بخرد و دیگر دلیلی برای برنامهسازی نبیند.
ارسال نظر