در حریم حقیقت
مستقل آنلاین، بابک ابراهیمی استاد دانشگاه/
حضرت علی قربانی یک ترور ناشی از یک تحلیل سطحی شد. اما پشت این ترور، مجموعهای از جهالتها و اهمالها و عدم اهتمامها قرار داشت که به نفع الیگارشی قدرت نامشروع پیش میرفت. این بخش مهم از تاریخ جهان در صدر اسلام که پایان و آغاز دوران تاریخی است، همچنان تاریخ را رقم میزند و خواهد زد. عظمت حضرت علی در تاریخ اسلام و جهان به عنوان حاکمی که بر یک امپراطوری گسترده طبق اصول یک مکتب الهی- انسانی؛ و نه میل و قدرت شخصی- حکم رانده است، میتواند دلایل و انگیزههای مسببان این جنایت عظیم را جدی انگاشته تجربه مهمی برای بشریت باشد. اما با این ترور، نه تنها پروندهای بسته نشد، بلکه سرآغاز سلسله حوادث طولانی و مشکلاتی فزاینده در جهان اسلام شد، جهانی ۱۴۰۰ ساله که یکی از اصلیترین ارکان جهان بوده، است و خواهد بود. شاید بخش مهمی از مشکلات اولیه در جهان اسلام که با بحران جانشینی پیامبر از سقیفه شروع شد، با تدبیر و سکوت و تحمل قابل حل میبود. از کنار مذاکرات و منطق سقیفه از آن رو نباید به سادگی گذشت که در سرنوشت ممالک مهمی در قارههای جهان از جمله دو امپراطوری پهناور در قاره آسیا و اروپا تاثیر بنیادین گذاشت، از این رو به این مفهوم سرنوشتسازی، روح سقیفه همچنان در جهان حاکم است. (شرح این تحولات در کتاب «جانشینی [حضرت] محمد» از انتشارات دانشگاه کمبریج در سال ۱۹۹۷، و با ترجمه فارسی نشر بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی، نوشته ویلفرد مادلونگ اسلامشناس آلمانی و استاد دانشگاه آکسفورد با استفاده از نزدیکترین منابع آن دوره با وفاداری به روایات اصیل و متقدم با نکات مهمی آمده است.) فارغ از آنچه در سقیفه گذشت، اما بعد از قتل خلیفه سوم، یک طرح از سوی الیگارشی قدیم مکه بر روی میز توطئه برای قبضه قدرت دنبال میشد. این طرح مشترک سیاسیون طالب قدرت، یعنی معاویة بن ابی سفیان و عمروعاص بر علیه حضرت علی، چهارمین خلیفه و نزدیکترین و وفادارترین فرد به پیامبر اسلام بود. در اصل این هم طرح توطئهای به اتکای سوابق و پشتوانه قبیلهای با فریب افکار عمومی، و با نقض آیین و دور زدن اصول مکتب انسانی، برای کسب منافع شخصی بود که به بهای افزودن بر مشکلات جهان اسلام تمام میشد. به طور طبیعی و منطقی انتظار میرفت با توجه به ظرفیتها و توانمندیهای فوقالعاده مرد خردمند و صبور و سراسر فضیلتی چون حضرت علی - در صورت پشتیبانی مردم و عدم ورود متغیر نوظهور «خوارج» به معادله اسلام - در میان مدت یا بلندمدت این مشکلات انبوه حل شود، ولی چند عامل از جمله یکی ظهور خوارج که خود را مؤمنترین مؤمنان میپنداشتند و همین توهم نشانه بلاهت و فوقالعاده خطرناک بودن آنان است، کفه تعادل را به نفع جریان منحرف اموی در شام سنگین کرد و جانشینی یا خلافت پیامبر و حاکمیت بر قلمرو گسترده اسلامی به جای فرزندان پیامبر و حضرت علی در معاویه و فرزندان او تداوم یافت. امام حسن فرزند مهتر حضرت علی در رویکردی واقعگرایانه ناگزیر از صلح با معاویه شد تا از صدمات زیاد به روح اسلام و جوامع اسلامی جلوگیری شود. در واقع، عمل جراحیای که حضرت علی برای بیرون کشیدن غده سرطانی پیچیده از پیکره اسلام، آغاز کرده بود، با ظهور غده خطرناکتر خوارج ناتمام ماند و اکنون دیگر، دست کم دو غده، پیکر جوان اسلام را تهدید میکرد. ترکیب این دو غده، فاجعه ننگین بشریت، واقعه عاشورا، را رقم میزند. در حالی که امام حسین همچنان بر معاهده صلح برادر بزرگ وفادار بود، در حالی که روح حقیقت در هر دو برادر و همه برادران و خواهران جاری بود. ثمره تحلیلهای غلط و انفعال یا اقدام غلط که خوارج نماد برجسته آن بود، در خدمت سلطنت معاویه به نام خلافت قرار میگرفت که پس از صلح امام حسن گستاخانه و حق به جانب رو به امام حسن میگوید: ای حسن «برخیز و عذر بخواه». در آغاز امام حسن از سخن گفتن معذرت خواست، معاویه بر این کار اصرار ورزید. امام حسن برخاست و به یاد مردم آورد که او و برادرش حسین تنها نوادگان رسول خدا صـّلیالّله علیه و آله هستند؛ معاویه در حّقی که متعلق به او (امام حسن) بود با او به جنگ برخاست و او برای خیر امت و جلوگیری از ریختن خون مسلمانان آن را به معاویه واگذارد. «شما با من بیعت کردید که با هر که صلح کنم شما نیز صلح کنید و من صلاح در این دیدم که با او صلح کنم و با او بیعت کنم. چون چیزی را که از خونریزی جلوگیری میکند بهتر از امری دیدم که سبب خونریزی میشود. من در آنچه کردم، مصلحت شما را میخواستم تا حجتی باشد برای کسی که در آرزوی حکومت است.» رقمزنندگان تراژدیهای صدر اسلام در تاریخ بسیار فرومایهتر از مصلوب کنندگان مسیح ثبت میشوند. همین سقوط اخلاقی منطقه در گذار زمان میتواند نشانگر لزوم ارسال پیامبران متعدد از جانب الهی برای هدایت مردمان این منطقه نماید که ارسال آخرین رسول برای ابلاغ دین ناب از سرچشمه واحد که چون علم، منطق حقیقت دارد، گویی نشانه اتمام حجت خداوند با مردمان بوده باشد. دقت در خطبههای آن حضرت در تشریح فلسفه نبوت در آن زمانه و زمینه بسیار روشنگرانه است: «همانا خدا محمد را برانگیخت تا مردمان را بترساند، و فرمان خدا را چنان که باید رساند.» و توضیح بیشتر: «آن هنگام شما ای مردم عرب بدترین آیین را برگزیده بودید و در بدترین سرای خزیده، منزلگاهتان سنگستانهای ناهموار، همنشینتان گرزه مارهای زهردار. آبتان تیره و ناگوار، خوراکتان گلوآزار. خون یکدیگر را ریزان، از خویشاوند بریده و گریزان، بتهاتان همه جا بر پا، پای تا سر آلوده به خطا.» ضربت سحرگاهی بر فرق حضرت علی، تنها یک ضربت ساده با تیغ زهرآلود (خنجری چهل روز خوابانده در زهر) بر فرق یک انسان بزرگ بزرگزاده بزرگپرور نبود، بلکه ضربت مستقیم زهردار جهل بر حقیقت بود که با توهم دانایی و برتری معنوی در محراب حقیقت، از سوی فرومایه فرود میآمد، ضربتی که مجموعه تلاشهای بیوقفه انسانی را برای ساختن یک مکتب انسانساز بر باد میداد و امیدها برای عدالت و دیگر مواهب انسانی رنگ میباخت و این باختن از اهمال و تقصیر در گذشته بود. بیتردید اگر ابنملجم و ابنملجمهای سهلانگار خود عالم پندار، پیش از اقدام تروریستی، چنین متون تحلیلی را میخواندند، در آن هیچ حقیقتی نمییافتند چرا که ابنملجمها سالها قرآن خوانده بودند و در محضر بزرگان حاضر بودند، اما به دلیل گرفتار نفسانیات خود بودن و خواباندن ذهن در زهر جهل چون خنجرشان، حقیقتی از آنان درک نکرده بودند. پیشتر حضرت علی چون سخن خوارج را شنید که میگفتند «لا حکم الا للله» فرمود: «سخنی است حق که بدان باطلی را خواهند. آری، حکم، جز از آن خدا نیست، لیکن اینان گویند فرمانروایی را، جز خدا روا نیست؛ حالی که مردم را حاکمی باید نیکوکردار یا تبهکار، تا در حکومت او مرد با ایمان، کار خویش کند، و کافر بهره خود برد تا آنگاه که وعده حق سر رسد و مدت هر دو در رسد. در سایه حکومت او مال دیوانی را فراهم آورند و با دشمنان پیکار کنند، و راهها را ایمن سازند؛ و به نیروی او حق ناتوان را از توانا بستانند، تا نیکوکردار روز به آسودگی به شب رساند، و از گزند تبهکار در امان ماند. [و در روایت دیگری است که چون سخن آنان را درباره حکمیت شنید، فرمود:] انتظار حکم خدا را درباره شما میدارم؛ [و فرمود:] اما حکومتی که بر پایه کردار نیک باشد، پرهیزگار در آن کار خود کند، و در حکومتی که بر اساس تبهکاری است، بدکردار بهره خویش برد تا آنگاه که اجلش سر رسد و مرگش در رسد.» و در خطبه دیگری چنین میآغازد که «ای مردم همانا بر شما از دو چیز بیشتر میترسم: از خواهش نفس پیروی کردن، و آرزوی دراز در سر پروردن؛ که پیروی خواهش نفس، آدمی را از حق باز میدارد، و آرزوی دراز، آخرت را به فراموشی میسپارد.» شهادتهایی که در مسجد کوفه شروع شد و با شهادت امام حسن با توطئه خانگی ادامه یافت و با شهادت امام حسین در عاشورا اوج گرفت، پیام مهم قدرت باطل بر علیه حقیقت بود. بلایی که در این حوادث بر سر انسانیت نازل شد و نقض مطلق تمام ارکان انسانیت بود، از وسوسه قدرت زمینی نازل شده بود و نتیجه طبیعی عدم درک حقیقت جز این نمیتواند باشد که ترکیب جامعی از عدم فهم از سوی بسیاری منجمله یکی دو بخش تابلودار و بسیاری گروههای غیرتابلودار جوامع خاورمیانه در کنار بخش منفعل در برابر اقلیت فعال فهیم و وفادار بود. «گرفتار کسانی شدهام که چون امر میکنم فرمان نمیبرند، و چون میخوانم پاسخ نمیدهند. ای ناکسان! برای چه در انتظارید؟ و چرا برای یاری دین خدا گامی بر نمیدارید؟ دینی کو که فراهمتان دارد، غیرتی کو تا شما را به غضب آرد؟ فریاد میخواهم و یاری میجویم، نه سخنم میشنوید نه فرمانم را میبرید، تا آنگاه که پایان کار پدیدار گردد و زشتی آن آشکار.» این فریاد یاری را از فرزندان آن حضرت نیز جز اقلیتی نشنیده گرفتند. او برای احقاق حق آمده بود و باکی از مرگ در راه حق و حقیقت نداشت. چون از ناگهان کشته شدنش ترساندند، فرمود: «مرا پوششی استوار است که از جانب کردگار است. چون عمرم سرآید از هم گشاید و مرا تسلیم - مرگ - نماید. آنگاه نه تیر روی برتابد و نه زخم بهبود یابد.» طبعأ او عمر و زندگی را در راه احقاق حق میدانست و لاغیر. در سحرگاه روزی که ضربت خورد، در محکمترین و لرزانندهترین سخنان برای آنان که حتی ذرهای انسانیت هنوز در دل باقیست، با صلابت و در اوج منطق فرمود: «حالی که نشسته بودم، خوابم در ربود، پس رسول خدا بر من گذر فرمود، گفتم: ای فرستاده خدا! از امت تو چهها دیدم؛ و از کجبازی (أود) و دشمنی (لدد) آنان چه کشیدم!. [پیامبر] فرمود: آنان را نفرین کن. گفتم: خداوند بهتر از آنان نصیب من کناد و بدتر از مرا بر آنان گماراد! [از کلمه «أود» کژی و از «لدد» دشمنی را قصد دارد و این از فصیحترین سخنان است.]» این سخنان و گفتگوی امام حقیقت با پیامبر حقیقت را در پایان مأموریتی الهی برای احقاق حق در این دنیای فانی، باید چندین بار با دقت خواند و تأمل کرد. احقاق حق در منطقه پرفریب و جهل، در تقابل حقیقت با قدرت باطل، جهل را به دلیل مغایرت با حقیقت، جذب باطل مینماید و اینگونه قدرت تقویت شده باطل، نه تنها مایه برکت نمیگردد، بلکه کارها و گلزارها و بسیارها تباه میکند.
ارسال نظر