شهاب بوی باران: با «شاهرخ خان» عاشق بازیگری شدم
مجموعه تلویزیونی «بوی باران» با نام قبلی «عروس تاریکی» به کارگردانی آقای احمد معظمی و تهیهکنندگی آقای محمدرضا تختکشیان که این شبها از شبکه یک پخش میشود، با استقبال درخورتوجه مخاطبان مواجه شده است.
«بوی باران» اندکی پس از پایان ماه مبارک رمضان، روی آنتن شبکه یک سیما رفت. این مجموعه پربازیگر را احمد معظمی ساخته که پیشازاین، «سارق روح» را کارگردانی کرده بود. این کارگردان از معدود تلویزیونیهایی است که در کارگردانی روندی روبهرشد را طی کرده است. فضای کلی «بوی باران» نشان میدهد معظمی تا حد زیادی از پسِ کار برآمده است. همانطورکه گفته شد، این مجموعه بازیگران زیادی دارد؛ اما بهنوعی نقش اصلی آن با آقای سیدمحمدرضا هاشمی است. برای آشنایی بیشتر با این بازیگر جوان و حضورش در «بوی باران» گفتوگویی با وی کردهایم که درادامه میخوانید.
کی و کجا وارد بازیگری شدید؟
نوجوان بودم و ورزش سوارکاری را بهصورت حرفهای دنبال میکردم. مشغول تمرین بودم که آقایی به کنارم آمد و پرسید: «دوست داری بازیگر شوی؟» من هم گفتم: «بله، خیلی دوست دارم». نقش یک پسر ترکمن بود که برای اردو به تهران میآمد و کاری اپیزودی برای شبکه دو بود. در خانواده ما، مادرم بسیار فیلمبین و منتقد خوبی برایم است.
ایراداتتان را هم میگیرند؟
بله، خیلی زیاد. وقتی کسی تو را خوب بشناسد، قاعدتا بهتر هم نقدت میکند. البته اصولا آدمی نیستم که دربرابر انتقادها گارد بگیرم. هیچکس نمیتواند همه آدمها را راضی نگه دارد. اگر اینطور باشد، یک جای کارش میلنگد.
حضورتان در تئاتر چگونه رقم خورد؟
حدودا 18ساله بودم که سر لجولجبازی وارد تئاتر شدم. «باغوحش شیشهای» و «داستان باغوحش» را کار کردم. سپس، بهسراغ متنهای ایرانی رفتم.
رشته تحصیلی شما عمران است. بازیگری را آکادمیک دنبال نکردید؟
بله، رشته من عمران شاخه سدسازی بود. رشتهام ربطی به هنر نداشت؛ اما بعدش به مؤسسه کارنامه رفتم و در آنجا بازیگری را پیگیری کردم. راستش چون در دوران مدرسه درسم خوب بود، بهسراغ ریاضی رفتم و برخلاف تصور برخی، یکی از بزرگترین مشخصههایم خجالتیبودن است. یکی از عللی که بهسراغ بازیگری آمدم، همین خجالتیبودن بود. تا دوران نوجوانی، هرجا میرفتم، سعی میکردم به گوشه خلوتی بروم تا کسی با من صحبت نکند. درواقع، بازیگری برایم نوعی چالش است. احتمالا از بسیاری از بازیگران سوال کنید میگویند با آلپاچینو، مارلون براندو و... عاشق سینما شدهاند؛ اما من نه. نمیشود عاشق فرهنگ هند باشی؛ ولی بالیوود را دوست نداشته باشی. من واقعا شیفته فرهنگ هندوستان هستم و اعتراف میکنم با شاهرخخان عاشق بازیگری شدم. اگر کسی «درخشش» استنلی کوبریک را هزاربار دیده، من در دوران نوجوانی فیلمهای هندی را هزاربار میدیدم.
از کی سراغ دیگر سینماهای دنیا رفتید؟
وقتی بهطورجدی وارد سینما شدم. مادرم از کودکی مرا به کتابخواندن وادار میکرد. در ۱۲سالگی «خرمگس» را خواندم. واقعا هرچه دارم، از پدرومادرم است. بهمرور با فیلمسازان بزرگ دنیا آشنا شدم و فیلمهای بسیار زیادی دیدم. از سینمای مستقل فرانسه، اروپایشرقی و آمریکا آثار زیادی دیدم. زیرشاخه بازیگری، کتابخواندن و فیلمدیدن است. شما نمیتوانید شخصیت «لات» آمریکایی را ایرانیزه کنید. هرکدام متعلق به فرهنگ خاصی هستند.
همچنان تئاتر را ادامه دادید؟
بله، سالی چند اجرا میرفتم. بهجایی رسید که دغدغهام تئاتر شد. بازیگری را در تئاتر میدیدم و هنوزهم میبینم.
شروع کارتان با آقای احمد معظمی از کجا بود؟
قبل از «عروس تاریکی»، چند کار تصویری کرده بودم. «سقوط آزاد»، «پازل»، «نهنگ عنبر» و «ساعت 5 عصر» را بازی کرده بودم. در «ارادتمند؛ نازنین، بهاره و تینا» هم حضور کوتاهی دارم که امیدوارم در تدوین نهایی حذف شود؛ چون آنچه با من صحبت شده بود با آنچه رخ داد، متفاوت شد.
سپس سراغ «بوی باران» آمدید؟
استادی بهنام آقای سعید آرمند دارم که به من گفت پروژهای است که آزمون محدودی دارد. در همان موقع، قرار بود برای حضور در ورکشاپی به ایتالیا بروم؛ اما کارهایم هماهنگ شد و به دفتر آقای تختکشیان برای آزمون رفتم. در آنجا آقای عباس نعمتی، نویسنده کار را دیدم. بعد از پدرومادر و برادرم که عزیزترینهای من هستند، آقای نعمتی برایم زحمات زیادی کشیدهاند. از من اتود صحنهای را خواستند و پسازآن گفتند نقش اصلی سریال را به تو میدهیم. با این انتخاب یا همه موفق میشویم یا با کله به زمین میخوریم. راستش آنقدر از این وعدهها شنیده بودم که خیلی این حرف را جدی نگرفتم. بلافاصله به ایتالیا رفتم و یک ماه بعد، آقای نعمتی پیام داد: «برگرد ایران».
درباره شخصیت «شهاب» به چه شناختی رسیده بودید؟
در ابتدای کار، فیلمنامه کامل نبود. «شهاب» را آن موقع بهصورت کلی بازکردیم: بچهپولداری که با خانواده سرِ ناسازگاری دارد و تحتتأثیر مواد روانگردان است. او مسیر اصلی قصه را رقم میزند. وقتی پیش رفتیم، شخصیت را کاملتر کردیم. گاهی میشنوم که میگویند «شهاب شخصیتی» درونگرا یا برونگرا دارد. برونگرا، یعنی از مسائل بیرونی فرد شخصیت را خلق کنیم و درونگرا، یعنی از حس به بدن و بیان برسیم. شخصیت شهاب عملگرا و به رنگ قرمز است؛ یعنی ابتدا عمل میکند و سپس، فرایند فکریاش پیدا میشود.
برای پیریزی شخصیت «شهاب» با نویسنده و کارگردان چه تعاملی کردید؟
راستش در ابتدای کار، دستم خیلی باز نبود و الان خیلی خوشحالم که دستم باز نبود. آقای محمود معظمی خیلی خوب هدایتم کرد و چیزهایی میدید که من متوجه آن در تصویر نبودم. هیچ وقت نقشی به این بلندی را درمقابل دوربین بازی نکرده بودم. بعد از اینکه اعتماد لازم شکل گرفت، دیگر دستم باز گذاشته شد.
خروجی کار آقای معظمی را چطور ارزیابی میکنید؟
بازهم میخواهم از آقای احمد معظمی بهطورویژه تشکر کنم. آقای معظمی کاردرست، قابشناس و مشرف به تدوین است. یک سکانس را به چندین پلان درجهیک تبدیل میکرد. زیباییشناسی تصویر را بلد است و توانست ریتم کار را حفظ کند.
فضای قصه و حتی بازتاب صورت شخصیتها در جاهایی سرد و بیروح است. این اتفاق را در فرم کار میدانید؟
همه اینها حسابشده بوده است. ما بازیگران در فضای ذهنی نویسنده و کارگردان کار میکنیم. درواقع، در فضای خلقشده آنها زیست میکنیم.
اگر قرار باشد تعریف کوتاهی از فضای این سریال ارائه دهید، چه میگویید؟
این سریال کار شریفی است که با زحمت فراوان ساخته شده است. مشکلات مالی داشتیم؛ اما آقایان تختکشیان، معظمی و نعمتی با کمک بازیگران آن را مدیریت کردند. فضایی یکدل داشتیم که درادامه، مخاطب با آن ارتباط بیشتری هم برقرار خواهد کرد. اجازه بدهید درپایان این نکته را هم بگویم که در تئاتر بچههای درجهیک و زحمتکشی هستند که مشغول کارند؛ ولی کار بسیاری از آنها دیده نمیشود. ورود به فضای بازیگری مقابل دوربین برای این بچهها واقعا سخت است؛ درحالیکه توان آنها از خیلیهای دیگر بیشتر است. این دوستان شبانهروزی برای بازیگری تلاش میکنند. بازخورد حضور تئاتریها در سینما را دیدهایم. بازیگرانی مثل آقایان نوید محمدزاده، هوتن شکیبا، بهرام افشاری و سعید چنگیزیان ازجمله کسانیاند که الان در تصویر موفقاند.
ارسال نظر