همه چیز درباره زندگی و کارنامه سینمایی استیون اسپیلبرگ کارگردان پرفروشترین فیلمهای هالیوود
استیون اسپیلبرگ کارگردان، فیلمنامهنویس و تهیهکننده صاحبنام آمریکایی است که از پولسازترین فیلمسازان دنیا به شمار میآید که اغلب فیلمهایش رکورد فروش را شکستهاند. نگاهی داریم به زندگی و آثار او.
سرویس فرهنگی مستقل آنلاین: «استیون اسپیلبرگ» در یک خانواده یهودی در دسامبر ۱۹۴۶ در شهر «سینسیناتی» ایالت اوهایوی آمریکا چشم به دنیا گشود.
مادرش لیا آلدر صاحب یک رستوران و پیانیست و پدرش، آرنولد اسپیلبرگ مهندس برق بود که در یک شرکت توسعه فناوریهای رایانهای مشغول به کار بود. او دوران کودکی و نوجوانیاش را در شهر هدن، ایالت نیوجرسی گذارند. همانجایی که اولین فیلم زندگیاش را در سینمایی تماشا کرد؛ و همچنین سکاتسدیل، آریزونا که اولین فیلم غیرحرفهای ۸ میلیمتریاش را همراه با دوستانش ساخت.
شیفتگی اسپیلبرگ به فیلمسازی از همان دوران کودکی در او هویدا بود؛ او اولین جایزهاش را برای فیلم ۴۰ دقیقهای و جنگی «فرار به هیچ جا» برد که آن را در سال ۱۹۶۲ و وقتی نوجوانی بیش نبود ساخت. بعد فیلم Firelight را جلوی دوربین برد؛ فیلم بلندی در ژانر افسانهای و علمی-تخیلی که ادامهی آن را کمی بعد در ۱۹۶۸ با فیلم کوتاه Amblin ساخت.
شروع فعالیت حرفهای استیون اسپیلبرگ
یکی از مدیران کمپانی «یونیورسال استودیوز» با تماشای فیلم Amblin تحت تأثیر استعداد اسپیلبرگ قرار گرفت و از او دعوت به کار کرد. اسپیلبرگ همزمان با تحصیل در کالج ایالتی کالیفرنیا در بخش تلویزیونی این استودیو مشغول به کار شد. در طول مدت همکاریاش با استودیو مذکور او مجموعههای تلویزیونی متعددی را جلوی دوربین برد و به کارگردانی باتجربه در عین جوانی تبدیل شد.
اسپیلبرگ در ۱۹۷۱ اولین فیلم تلویزیونیاش را کارگردانی کرد؛ «دوئل» فیلمی با محوریت ترس از فضای بسته، با ماجراهایی هیجانانگیز و جذاب که نام اسپیلبرگ جوان را سر زبانها انداخت. فیلم دوئل خارج از آمریکا خصوصاً در اروپا نیز پخش شد و مورد استقبال قرار گرفت.
اسپیلبرگ امور تجاری مربوط به بستن قرارداد و نمایش این فیلم را در اختیار بازیگر مشهور آن زمان، «دنیس ویور» قرار داد و ویور هم بهخوبی از عهده این کار برآمد. موفقیت دوئل به اسپیلبرگ کمک کرد بتواند راهش را به سینمای حرفهای باز کند.
ورود اسپیلبرگ به سینمای هالیوود در ۱۹۷۴ با فیلم The Sugarland Express اتفاق افتاد. فیلم با بازی «گولدی هاون» موضوعی طنزآمیز داشت اما آمیخته با تراژدی!
آروارهها موفقیتی بزرگ برای استیون اسپیلبرگ
«آروارهها» که در سال ۱۹۷۵ ساخته شد فیلم بعدی اسپیلبرگ بود که جایگاه او را بهعنوان کارگردانی درجهیک و صاحب سبک در سینمای آمریکا تثبیت کرد. فیلم به موفقیتی بزرگ دست یافت و به یکی از پرفروشترین فیلمهای تاریخ سینما تبدیل شد. داستان فیلم با بازی درخشان «روی شیدر» در نقش پلیس یک شهرک تفریحی، به ماجرای درگیریها و مبارزات او با یک کوسه سفید آدمخوار میپردازد. در فیلم «ریچارد دریفوس» در نقش زیستشناس دریا و «رابرت شاو» در نقش شکارچی کوسه ایفای نقش کردند. این فیلم پرتعلیق در جوایز اسکار نامزد بهترین فیلم شد و موسیقی متن آن ساخته «جان ویلیامز» جایزه اسکار گرفت.
اسپیلبرگ در ۱۹۷۷ فیلمی در ژانر علمی-تخیلی ساخت به نام برخورد نزدیک از نوع سوم. فیلمنامه نوشته خود اسپیلبرگ بود و بار دیگر ریچارد دریفوس بهعنوان بازیگر اصلی در فیلم بازی کرد و یکی از بهترین بازیهای دوران بازیگریاش را به نمایش گذاشت. دریفوس در فیلم نقش یک اپراتور خط تلفن را بازی میکند که با یک بشقابپرنده مواجه شده و درگیر ماجراهایی هیجانانگیز میشود. فیلم در اسکار موفق ظاهر شد و اسپیلبرگ با این فیلم توانست اولین نامزدی بهترین کارگردانی در اسکار را به دست آورد. در نهایت تنها جایزه اسکار فیلم نصیب «ویلموس سیگموند» در بخش فیلمبرداری شد. فیلم موفقیتی دیگر برای اسپیلبرگ بود و او را به دومین کارگردانی تبدیل کرد که دو فیلم پیاپیاش بیش از ۱۰۰ میلیون دلار در گیشه فروش داشتهاند.
فیلم بعدی اسپیلبرگ موفق از کار درنیامد. این فیلم که ۱۹۴۱ نام داشت و در سال ۱۹۷۹ ساخته شد با وجود بهرهگیری از بازیگرانی چون «جان بلوشی» و «دن آیکروید» نتوانست بهعنوان یک فیلم کمدی، موردتوجه تماشاگران قرار گیرد.
اسپیلبرگ اما آس تازهای رو کرد. او بهعنوان فیلم بعدیاش قسمت اول از مجموعه فیلمهای «ایندیانا جونز» را کارگردانی کرد و دوباره به قله موفقیت بازگشت. داستان فیلم دربارهی یک باستانشناس است که عاشق ماجراجویی است و هر بار درگیر ماجرایی مرتبط با باستانشناسی میشود. در این فیلم و فیلمهای بعدیاش که در ادامه ساخته شد «هریسون فورد» (Harrison Ford) نقش این یک باستانشناس جذاب را ایفا میکند. فیلم سرشار است از رنگهای و قاببندیهای جذاب در فیلمبرداری، تدوین سرزنده، موسیقی متن ماندگار و جلوههای ویژهی خلاقانه. اسپیلبرگ برای این فیلم و برای دومین بار نامزد بهترین کارگردان اسکار شد؛ فیلم هم نامزد اسکار بهترین فیلم شد.
اما این فیلم پایان موفقیتهای درخشان اسپیلبرگ نبود؛ فیلم بعدی او «ایتی: موجود فرازمینی» شاهکار دیگری از اسپیلبرگ بود که موفقیتی بیش از پی نصیب او کرد. داستان فیلم که در سال 1۹۸۲ ساخته شد درباره موجود فضایی به نام «ای.تی» است که از سفینهی فضاییاش که در جنگلی در حومه لسآنجلس فرود آمده، جا میماند و در حیاطخلوت خانهای پناه میگیرد که در آن «الیوت» دهساله زندگی میکند. خیلی زود «الیوت»، «ای.تی» را میبیند و با او دوست میشود. «هنری توماس» با بازی درخشان خود در نقش پسری که به وجود این بیگانه فضایی پی برده و با او دوست میشود و «دی ولیس» در نقش مادر فداکار او اعتبار مضاعفی به فیلم دادهاند؛
فیلمهای اسپیلبرگ تا پیش از «ای.تی» وابستگی زیادی به جلوههای ویژه بصری داشتند اما عاملی که این فیلم را متفاوت میکرد احساسات عاطفی میان کودک انسان و یک بیگانه بود که اسپیلبرگ هنرمندانه آن را به نمایش درآورد. هم کارگردانی اسپیلبرگ و هم خود فیلم نامزد دریافت جایزه اسکار شدند؛ همینطور فیلمنامه «ملیسا متیسون»، فیلمبرداری «الن دوی» و موسیقی «جان ویلیامز». هرچند فقط اسکار موسیقی به فیلم رسید.
اسپیلبرگ در سال ۱۹۸۴ قسمت دیگری از سری فیلمهای ایندیانا جونز با نام «ایندیانا جونز و معبد مرگ» را با بازی هریسون فورد ساخت که به یکی از پرفروشترین فیلمهای سال تبدیل شد.
استیون اسپیلبرگ یک سال بعد و با اقتباس از رمان تحسینشده «رنگ بنفش» اثر «الیس واکر» فیلمی به همین نام را جلوی دوربین برد. فیلم که به ماجرای مشقتهای فراوان زندگی یک زن آمریکایی-آفریقایی میپرداخت در بخشهای مختلف رقابتهای اسکار نامزد شد ولی با وجود استقبال تماشاگران نتوانست اسکاری دریافت کند. رنگ بنفش از جمله معدود فیلمهای هالیوودی است که با موضوع آمریکاییان آفریقاییتبار ساخته شده و از نظر تجاری به موفقیت قابلتوجهی دست یافته است.
موفقیت این فیلم باعث شد اسپیلبرگ فیلم بعدیاش را هم با اقتباس از رمان دیگری کارگردانی کند. «فیلم امپراتوری خورشید» که با فیلمنامهای از «تام ستاپرد» در ۱۹۸۷ به نمایش درآمد، یک بازآفرینی ظریف و هوشمندانه از یکی از مخوفترین زندانهای جنگ جهانی دوم؛ اما این فیلم در گیشه ناموفق بود و با فروشی ضعیف به کار خود پایان داد.
اسپیلبرگ و فیلم دیگری از مجموعه ایندیانا جونز
اسپیلبرگ پس از این شکست دوباره به سراغ سری فیلمهای ایندیانا جونز رفت و در سال ۱۹۸۹ «ایندیانا جونز و آخرین جنگ صلیبی» را ساخت.
فیلم داستان «ایندیانا جونز» (با بازی هریسون فورد) پروفسور باستانشناسی است که برای برگرداندن اشیای تاریخی به موزهها تلاش میکند. مجموعهداری ثروتمند به نام «والتر» به او میگوید که پدرش «دکتر جونز» (با بازی شون کانری) متخصص قرونوسطی، در حین جستجو برای یافتن جام مقدس ناپدید شده است و «ایندیانا» سعی میکند او را پیدا کند. فیلم برنده دو جایزه اسکار بهترین تدوین صدا و کاندیدای ۲ اسکار دیگر در سال ۱۹۹۰ شد.
اسپیلبرگ در اواخر دهه هشتاد میلادی فیلم «همیشه» را کارگردانی کرد. فیلم «همیشه» بر اساس فیلم «مردی به نام جو» ساختهی ۱۹۴۳ جلوی دوربین رفت. هرچند دنباله ایندیانا جونز فروشی خیرهکننده در گیشه داشت اما فیلم «همیشه» در جذب تماشاگران به سینماها ناکام ماند.
نظر منتقدان درباره فیلمهای اسپیلبرگ
برخی از منتقدان معتقدند وسواس اسپیلبرگ به داستانپردازی گسترده باعث شده فیلمهای او از پیچیدگی و عمق در معنا فاصله بگیرند؛ بسیاری از آنها، فیلمهایی چون «رنگ بنفش» و «فرمانروایی خورشید» را به همین دلیل فاقد عمق و بینش عاطفی میدانند. بااینحال، بازارمحوری بیپروا و خوشبینی در فیلمهای او، ایجادکننده سبکی نو در هالیوود شد. آکادمی علوم و هنرهای تصاویر متحرک (اسکار) بهپاس فعالیتهای تأثیرگذار و خلاقانه اسپیلبرگ به او جایزهی Irving Thalberg داد.
اسپیلبرگ در دهه ۹۰ میلادی
اسپیلبرگ دهه ۹۰ میلادی را با فیلم هوک در سال 1991 آغاز کرد. این فیلم جز حضور ستارگانی چون رابین ویلیامز و جولیا رابرتز نکته ویژه دیگری نداشت و مورد بیمهری تماشاگران و منتقدان قرار گرفت.
کارگردان خبره هالیوود تلاش کرد با بازگشت به دنیای اقتباسها بر اساس رمانی موفق دربارهی دایناسورها دوباره به اوج بازگردد. او در ۱۹۹۳ «پارک ژوراسیک» را کارگردانی کرد.
سپس «فهرست شیندلر» را ساخت که به ماجرای یک مهندس آلمانی در جنگ جهانی دوم میپرداخت که از انجام دادن وظایفی که نازیها در مورد اردوگاههای اسرا محول کرده بودند خودداری میکرد. «فهرست شیندلر» فیلمی سیاهوسفید بود و باعث شد اولین جایزهی بهترین کارگردان اسکار به استیون اسپیلبرگ برسد. فیلم علاوه بر اسکار کارگردانی در شش بخش دیگر هم از جمله بهترین فیلم، جوایز اسکار را به دست آورد.
استیون اسپیلبرگ و کمپانی دریمورکس
اسپیلبرگ در سال 1994 به همراه «جفری کتزنبرگ» و «دیوید گفن» استودیوی «دریمورکس» (DreamWorks) را تأسیس کرد که به فیلمسازی، ضبط موسیقی، تولید برنامههای تلویزیونی و بازیهای ویدئویی میپرداخت. این استودیو فیلمهای بسیار موفقی چون Antz در ۱۹۹۸، سری فیلمهای شرک در ۲۰۰۱، ۲۰۰۴، ۲۰۰۷ و ۲۰۱۰ و گربه چکمهپوش در ۲۰۱۱ را در کارنامه خود دارد. دریمورکس در سال ۲۰۰۶ به قیمت ۱٬۶ میلیارد دلار به شرکت «ویاکام» فروخته شد.
اسپیلبرگ و فیلم نجات سرباز رایان
اسپیلبرگ در ۱۹۹۷ فیلم «دنیای گمشده: پارک ژوراسیک» را ساخت، ولی نتوانست موفقیت نسخهی اصلی را تکرار کند. او در همین سال Amistad را هم کارگردانی کرد. یک سال بعد دوباره به موضوع جنگ جهانی دوم بازگشت و شاهکار خود «نجات سرباز رایان» را ساخت. این فیلم درام یکی از موفقترین آثار اسپیلبرگ شد و «تام هنکس» و «مت دیمون» از بازیگران اصلی آن بودند. «نجات سرباز رایان» در ۱۱ قسمت نامزد جایزهی اسکار شد و اسپیلبرگ دومین اسکار خود را دریافت کرد. آن سال، این فیلم عنوان پرفروشترین فیلم سال را نیز به دست آورد.
کارنامه استیون اسپیلبرگ از سال ۲۰۰۰ تاکنون
«هوش مصنوعی» (Artificial Intelligence) اولین فیلمی بود که اسپیلبرگ در هزارهی سوم کلید زد. ساخت این فیلم که بر اساس یک داستان کوتاه، نوشته «برایان آلدیس» بود سالها پیش و در دههی ۷۰ میلادی آغاز شده بود اما بالاخره در ۲۰۰۱ به نمایش درآمد.
یک سال بعد فیلم «گزارش اقلیت» اکران شد. ماجرای این فیلم علمی تخیلی نیز در آینده میگذشت. فیلم هم در گیشه و هم در نزد منتقدان مورد استقبال قرار گرفت.
اسپیلبرگ و تجربه ژانری تازه
اسپیلبرگ در همان سال یک فیلم کاملاً متفاوت را جلوی دوربین برد. «اگه میتونی منو بگیر» با بازی لئوناردو دی کاپریو هم در ۲۰۰۲ پخش شد و حتی از گزارش اقلیت هم موفقتر بود.
اسپیلبرگ در ۲۰۰۴ فیلم کمدی «ترمینال» را با بازی تام هنکس ساخت که درباره یک توریست از یک کشور خیالی در اروپای مرکزی است که در فرودگاه نیویورک فرود میآید و اتفاقهایی جالب را تجربه میکند.
اسپیلبرگ در سال ۲۰۰۵ در با ساخت فیلم «جنگ جهانها» به سینمای موردعلاقهاش، دنیای علمی-تخیلی بازگشت. هرچند فیلم با بازی «تام کروز» نتوانست انتظارات مخاطبان را برآورده کند اما در گیشه موفق عمل کرد و خوب فروخت؛ بااینحال منتقدان چندان از آن استقبال نکردند.
استیون در همین سال «مونیخ» را هم به نمایش درآورد. یک فیلم کاملاً جدی و هنرمندانه. این فیلم که به اعتقاد بسیاری بهترین فیلم آن سال بود نامزد دریافت جایزهی این بخش از اسکار شد ولی تنها سومین جایزهی بهترین کارگردانی را نصیب این کارگردان کهنهکار کرد.
اسپیلبرگ بعد از ۱۹ سال که از ساخت اولین فیلم ایندیانا جونز میگذشت دوباره تصمیم گرفت یک دنبالهی دیگر بر آن بسازد. نتیجهی کار با نام «ایندیانا جونز و قلمرو جمجمه بلورین» در سال ۲۰۰۸ راهی پردهی سینماها شد. هریسون فرود پیر دوباره در نقش ایندیانا جونز ایفای نقش کرد و «شیا لبوف» نقش پسر او را بازی کرد. لبوف بعدها در مصاحبهای با روزنامهی گاردین گفت که هیچکدام از فیلمهایی که برای اسپیلبرگ بازی کرده را دوست ندارد. بههرحال این فیلم هم در آن سال عنوان پرفروشترین را کسب کرد و علیرغم نقدهای ضدونقیض، هواداران این سری فیلمهای پرطرفدار را راضی نگه داشت.
استیون اسپیلبرگ و فیلم ماجراهای تنتن
فیلم «ماجراهای تنتن» که در سال ۲۰۱۱ اکران شد اقتباسی بود از کمیک استریپ محبوب تنتن. اسپیلبرگ در مصاحبهای گفت: «مدتها بود که شیفته شخصیت تنتن بودم و در دههی هشتاد میلادی از همسر نویسندهی کتاب حق اقتباس سینمایی از آن را خریداری کرده بودم.» بازخورد فیلم چه از نظر منتقدان چه از جانب تماشاگران در آمریکا معمولی بود؛ ولی در اروپا که با کتاب و شخصیت آن آشنایی وجود داشت فیلم موفق عمل کرد.
اسپیلبرگ که بسیار پرکار بود در همان سال یک فیلم درام به نام «اسب جنگی» را راهی پرده سینماها کرد که در زمان جنگ جهانی اول میگذشت. این فیلم نتوانست انتظاراتی را که از نام پرآوازه اسپیلبرگ و شرکت عرضهکنندهاش به وجود آمده بود برآورده کند و علیرغم نامزدی بهترین فیلم در اسکار، جایزهای نبرد.
اسپیلبرگ در ۲۰۱۲ «لینکلن» را کارگردانی کرد؛ فیلمی با نویسندگی «تونی کوشنر» که به بخشهایی از زندگی «آبراهام لینکلن»، رئیسجمهور فقید ایالاتمتحده میپرداخت. این فیلم در ۱۲ بخش اسکار نامزد دریافت جایزه شد.
در میان جنگهای معروف جهانی، جای «جنگ سرد» در کارنامهی اسپیلبرگ خالی بود. او در سال ۲۰۱۵ درام «پل جاسوسان» را روی پردهی سینماها به نمایش درآورد. این فیلم با بازی تام هنکس در نقش یک وکیل آمریکایی به در سال ۱۹۵۷ و در اوج جنگ سرد میپردازد. در این سال سازمان اطلاعات آمریکا یک جاسوس شوروی را دستگیر میکند و این وکیل برای دفاع از او انتخاب میشود. داستان به ماجرای سقوط هواپیمای جاسوسی آمریکا در ۱۹۶۰ در شوروی و دستگیری خلبان آمریکایی در این کشور و در زمان خروشچف گره میخورد و تماشاگر را تا لحظهی آخر با خود همراه میکند. این فیلم یکی از برجستهترین فیلمهای سال و کارنامهی اسپیلبرگ بود.
اما در سال ۲۰۱۶ اسپیلبرگ دوباره به دنیای فانتزی بازگشت و The BFG را بر اساس کتاب کودکان «رونالد دال» ساخت. غول این فیلم، خود بازیچهی غولهای بزرگتر از خودش است که نهایتاً با کمک یک دختربچه به حساب آنها میرسد. جالب است بدانید اسپیلبرگ با وجود علاقهای که به فیلمهای تخیلی و عالم خیال و مجازی دارد واقعیت مجازی را خطری برای فیلمسازی میداند و در مصاحبهای با گاردین گفته که با توجه به اینکه در واقعیت مجازی تماشاگر این امکان را دارد که به جهات مختلف نگاه کند ساخت فیلم به شیوههایی که میشناسیم بهشدت در معرض خطر قرار میگیرد.
زندگی شخصی و خانوادگی استیون اسپیلبرگ
استیون اسپیلبرگ علاوه بر تمام مدالهای و افتخارات هنری، نشان آزادی رئیسجمهوری آمریکا را هم دریافت کرده. او اولین بار در ۱۹۸۵ با بازیگری به نام ایمی ایروینگ ازدواج کرد ولی تنها ۴ سال بعد از او جدا شد. دوباره در ۱۹۹۱ با بازیگر دیگری به نام کیت کپشاو ازدواج کرد که تا امروز در کنار هم زندگی میکنند. حاصل ازدواج آنها ۶ فرزند است. دارایی اسپیلبرگ تا ۲۰۱۵ در حدود ۳٬۶ میلیارد دلار برآورد شده است.
ارسال نظر