گفتگو با تحلیلگر سیاسی
صدیقه وسمقی اصلاح طلبان را بی برنامه میداند
«صدیقه وسمقی» تحلیلگر سیاسی است که نامش با شعر و تدریس در دانشگاه و نویسندگی گره خورده، اما او در کنار کار در حوزه فرهنگ، در سیاست نیز فعالیت و مطالعات جدی داشته، همچنین عضو شورای اول شهر تهران و در مقطعی عضو هیئت منصفه مطبوعات بوده است. وسمقی در گفتگو با خبرنگار مستقلآنلاین به بررسی برخی از مسائل سیاسی و جناحی کشور، موضوع انتخابات، مجلس و نقش اعتراضات خشونتپرهیز در شکلدهی به ساختار سیاسی کشور پرداخته است. او جریان اصلاحطلبی را دارای تشکل سیاسی و نمایندگان این جریان را برآمده از کف جامعه نمیداند. از نظر او این جریان در پیشبرد مطالبات مهمی چون نظارت استصوابی به دلیل اهمال و کمتوجهی موفق نبوده است. در زیر شرح گفتگو را میخوانیم:
آیا احزاب اصلاح طلب ایران را : ۱- دارای استراتژی برای صور مختلف فضای سیاسی میدانید؟ ۲- برآمده از کف جامعه میدانید؟
نه به هیچ وجه. اصلاحطلبان دارای حزب و تشکل سیاسی واقعی نیستند، همانطور که اصولگرایان حزب و تشکل سیاسی واقعی ندارند. گروههایی که نام حزب یا تشکل سیاسی بر خود نهادهاند هیئتهای سیاسی هستند و فعالیتهای آنان محدود به دادن لیست برای انتخابات است و هیچ نقش مؤثری در سرنوشت کشور ندارند و برای خود هم چنین نقشی را تعریف نکردهاند. آنان به مردم اعلام نکردهاند که مقصودشان از اصلاحات چیست و کشور به چه اصلاحاتی از نظر آنان نیازمند است و چگونه میخواهند این اصلاحات را اعمال کنند. در پاسخ به بخش دوم پرسشتان همانطور که عرض کردم این گروهها احزاب واقعی نیستند، بنابراین برآمده از اقشار جامعه نیستند.
بیشترین ضربه به جنبش اصلاحات از جانب اصولگرایان بوده یا فرصتطلبانی در پوشش اصلاحطلب؟
هر دو به جریان اصلاحطلبی که برای کشور ضروری بوده ضربه زدهاند. مخالفان اصلاحات با ایجاد سد و مانع در برابر جریان و حتی نام اصلاحطلبی، فرصت رشد و توسعه را از کشور گرفته سرمایهها را از بین بردهاند در حالی که اصلاحطلبی در هر نظامی ضروری و اجتنابناپذیر است مگر آنکه حکومتی بخواهد در جهت نابودی و اضمحلال خود حرکت کند. اصلاحطلبان نیز با بیفکری، تنبلی و بیبرنامگی کاری برای اصلاحات نکردهند. برخی نیز از عنوان اصلاحطلب سوء استفاده کردهاند برای ورود به لیستهای انتخاباتی و یا اشغال در برخی از مشاغل. باید گفت که اصلاحطلبی فقط یک عنوان است و برنامه و استراتژی مشخصی وجود ندارد که وفاداری به آن محکی برای شناخت اصلاحطلبان باشد.
عملکرد شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان را در مواجهه با رد صلاحیتهای گستردهی این دوره از انتخابات چگونه ارزیابی میکنید؟
ما تاکنون شاهد سیاست مشخصی از سوی اصلاحطلبان برای مقابله با چالش بزرگ سیاسی کشور، یعنی نظارت استصوابی نبودهایم. اصلاحطلبان برای حل این معضل که همیشه بیش از دیگران گریبانگیر همانان بوده سیاستگذاری نکردهاند. اصلاحطلبان چه در درون قدرت و چه بیرون از آن برنامهای ندارند. وقتی به مجلس میروند کار اصلاحطلبانهای از آنان مشاهده نمیشود. در دولت هم کار چشمگیری نمیکنند. البته همهی تقصیرها را نباید به گردن اصلاحطلبان انداخت. ساختار قدرت در جمهوری اسلامی به گونهای است که نه خود اصلاحگر است و نه اصلاحات را میپذیرد؛ حتی این ساختار توان ایجاد سد و مانع بزرگ در برابر هر ارادهی اصلاحطلبانه را نیز دارد و این به نابسامانی این ساختار منجر شده است. هر نظامی برای آنکه بماند و بتواند با آرامش و جلب همکاری مردم که سرمایهی بزرگی است وظایف خود را پیش ببرد، نیازمند اصلاحات تدریجی و بازسازی و نوسازی خویش در همهی سطوح حقیقی و حقوقی است. یعنی دائما باید ساختار خود را بازنگری کند و با توجه به نظر کارشناسان و بررسی ضعفهای کشور نقایص ساختاری را برطرف نماید و نیز دائما باید مدیران شایسته تربیت شوند و جایگزین مدیران پیشین گردند تا مردم در طول چهل سال مجبور نباشند که همیشه چهرهی افرادی ثابت را در پستها ببینند که این امر نه تنها خسته کننده و ملال آور است، بلکه نشان دهندهی فرسودگی ساختار حقیقی قدرت است که موجب ناکارآمدی شده است. اصلاحطلبان برای اینگونه مشکلات به دنبال راهحل نبودهاند و نکوشیدهاند با ارائهی افکار و نظریات نوین هوای تازهای به کشور بدمند. حتی زمانی که در قدرت هستند نیز از اختیارات خود برای بهبود وضع کشور و اصلاح نابسامانیها حرکت تحسینآمیز و مؤثری از آنان دیده نمیشود. در دورهای که دولت و مجلس در دست اصلاحطلبان بود، دولت خاتمی لایحهای را دربارهی نظارت استصوابی به مجلس داد اما با کمکاری دولت و مجلس و عدم توجه به اهمیت این معضل بزرگ، این مشکل نه تنها حل نشد بلکه روز به روز بدتر شده است. در حال حاضر رد صلاحیتها به گونهای شده که اساسا انتخابات و رای دادن را بیهوده ساخته است و نهادهای انتخابی را ناکارآمد و فرمایشی ساخته است.
مجلس شورای اسلامی را در بهترین ترکیب خود و با قویترین و عملگراترین رئیس تصور کنید. اولین گام و فوریترین اقدامات این مجلس چه خواهد بود؟
آیا آن مهمترین و فوریترین اقدام را به لحاظ ساختاری عملی میدانید؟
فرض شما زمانی تحقق مییابد که ما انتخابات آزاد داشته باشیم یعنی دیگر مشکلی به نام نظارت استصوابی نداشته باشیم. خب بعد از حل مشکل نظارت استصوابی، به نظر من یک مجلس آزاد باید ابتدا ساختار قدرت را اصلاح کند. اولین قدم اصلاحطلبانه و مسالمت آمیز بازگشت همهی نهادهای درون قدرت به مرزهای قانون اساسی، و پس از آن اصلاح قانون اساسی طبق ارادهی ملت است. تجربهی چهل سالهی ما ضعفهای ساختاری را به خوبی روشن ساخته است. اگر ارادهی آزاد مردم و نمایندگان آنان بتواند عمل کند و با موانعی روبرو نباشد، میتواند اصلاحات را در ساختار حقیقی و حقوقی اعمال کند. اما ساختار کنونی قدرت امکان تشکیل مجلس آزاد را نمیدهد، به علاوه در صورت تشکیل مجلس آزاد و مستقل نیز برای اصلاح ساختار قدرت که به نظر من از مهمات و اولیات است، همکاری نهادهای بالادستی قدرت یعنی رهبری مورد نیاز است و بدون آن نمیتوان به این مهم پرداخت. این از ضعفهای مهم ساختاری نظام است که خود اصلاحگر نیست و مکانیزم دموکراتیک و مردمی برای اعمال اصلاحات ساختاری در قانون اساسی پیش بینی نشده است. این، کار را بسیار سخت کرده و تحقق بسیاری از خواستهها و اصلاحات را به ارادهی یک فرد یعنی رهبری منوط ساخته است. فرض کنیم مجلس آزاد و مستقل تشکیل شد و برای اصلاحات ساختاری اقدام و تلاش نمود و نتوانست کاری از پیش ببرد. به نظر من فوریترین گام بعدی این است که زمینه را برای برگزاری همهپرسی آماده سازد. منظورم همهپرسی دربارهی اصل نظام است، زیرا اگر نظامی ظرفیت اصلاح و توسعه و برآوردن مطالبات مردم را نداشته باشد باید تغییر کند. به علاوه سالهاست که ما در کشور با یک مناقشهی سیاسی بزرگ روبرو هستیم که در همهی اعتراضات به ویژه یک دههی اخیر خود را نشان داده است. آن مناقشهی بزرگ این است که اقشاری از مردم خواستار تغییر نظام سیاسی هستند. به گمان من تا این مناقشه حل نشود یعنی موضوع به همه پرسی گذاشته نشود، ما همچنان با تنش و بحران پنهان و آشکار روبرو خواهیم بود. با توجه به ساختار جمهوری اسلامی تلاش مجلس آزاد و مستقل برای برگزاری همه پرسی نیز به احتمال زیاد بینتیجه خواهد بود؛ چرا که برگزاری همه پرسی نیز منوط به موافقت رهبری است. بنابراین به نظر من در این ساختار مجلس حتی اگر آزاد و مستقل نیز باشد ظرفیت تحقق بسیاری از خواستههای مردم را ندارد. در واقع ما با یک بن بست ساختاری مواجهیم. برای برون رفت از این بن بست نیاز به مشارکت مدبرانه و دلسوزانهی همه یعنی نهادهای قدرت، صاحبان قدرت، نیروهای سیاسی و مردم است.
اپوزیسیون نظام سیاسی ایران را چگونه دسته بندی میکنید؟ گرایشات متفاوت اپوزیسیون چه گروهها و طبقاتی از جامعه را نمایندگی میکنند؟
اول خوب است کمی دربارهی اپوزیسیون حرف بزنیم. در نظامهای دموکراتیک اپوزیسیون نظام سیاسی تقریبا بیمعنی است؛ زیرا همهی اجزای قدرت تغییر پذیر است و با انتخابات میتوان آنها را تغییر داد و حتی ساختار سیاسی را نیز با ساز و کار دموکراتیک میتوان اصلاح کرد یا تغییر داد. در نظامهای غیر دموکراتیک از آنجا که هم ساختار حقیقی یعنی ساختار هیئت حاکمه و هم ساختار نظام سیاسی متصلب است و یا بخشهای بزرگ و تاثیرگزار آن متصلب است، اپوزیسیون نظام سیاسی معنا مییابد. یعنی عدهای میکوشند حاکمان و نظامی را که تابع ارادهی مردم نیست تغییر دهند. با توجه به آنچه که عرض کردم اپوزیسیون نظام سیاسی ایران طیفهای گستردهای را دربر میگیرد که هدف مشترک همهی آنان تغییر این نظام سیاسی به یک نظام دموکراتیک است. از نظر راهبردی اوپوزیسیون به دو دستهی عمده تقسیم میشوند: یک دسته معتقد به روش مسالمت آمیز هستند اعم از تغییر تدریجی یا یک باره. گروه دوم روش براندازی را تنها راه میدانند. به نظر من اقشار وسیعی از مردم از همهی طبقات اعم از متوسط، قشر محروم و قشر مرفه علاقمند به تغییر نظام سیاسی در ایران هستند. مطمئنا همه علاقه دارند تغییر به طور مسالمت آمیز انجام گیرد. به گمان من عقیده به براندازی از آنجا ناشی میشود که راه تغییر را به طور مسالمت آمیز مسدود میبینند. بیگمان راه تغییر تدریجی و مسالمت آمیز همراه با اندیشه و برنامه بهترین راه است. لازمهی طی این راه همکاری و همراهی حاکمیت و یا بخشهایی از آن با مردم است. اگر این راه بسته باشد، حاکمیت، اپوزیسیون را به مسیر براندازی میراند. براندازی مسیری است که معمولا حکومتها به دلیل مقاومت در برابر خواست مردم پیش پای اپوزیسیون قرار میدهند.
آیا مبارزات مدنی، گفتگو و مجموعهی جنبشهای خشونت پرهیز در ایران شکست خورده است؟
اگرچه مبارزات مدنی و جنبشهای خشونت پرهیز به طور جسته گریخته در ایران پدیدار شده اما قوی، نهادینه و مستمر نشده است. علت آشکار آن نیز رفتار خشونت آمیز و سرکوب گرانهی حکومت بوده که مانع از رشد نهادهای مدنی و رفتارهای مدنی اعتراضی و دست یافتن به خواستهها و مطالبات از این طریق شده است. حکومتها چه پیش از انقلاب و چه پس از آن، از این جهت صدمات زیادی به کشور زدهاند و همواره کشور را در معرض بیثباتی و بحرانهای بزرگ قرار دادهاند، زیرا آنچه را که مردم باید از طریق مدنی و مسالمت آمیز به دست آورند حکومت پرهزینه میکند و به خشونت میکشد. ما اگرچه سابقهی چند انقلاب و جنبش را در تاریخ صد و چند سال اخیر داریم اما مبارزات مدنی قدرت و توان نیافته است. افراد سرشناس و متفکر که بتوانند راهبری مبارزات مدنی را بر عهده گیرند نتوانستهاند قد علم کنند، چرا که بلافاصله سرکوب میشوند. این رفتار حکومت خسارتبار بوده است، هم برای مردم و هم برای نظام سیاسی. مردم هزینهی زیادی برای مطالبات خود میپردازند، حکومت نیز فاسد میشود، زیرا از قدرت بازدارندهی نهادهای مدنی و جنبشهای مسالمت آمیز برای اصلاح و بازسازی و نوسازی خود بهره نمیبرد. به گمان من، ما به نهادها و جنبشهای مدنی محتاجیم. در این مسیر شکست معنا ندارد. ما هنوز کار زیادی نکردهایم. به گمان من حکومت و افراد درون قدرت نیز فاقد اندیشهی سیاسی مترقی هستند، والا از شکلگیری نهادهای مدنی و حتی جنبشهای مدنی به جای شکلگیری اندیشهی براندازی، استقبال میکردند و نهادهای مدنی را تقویت مینمودند. ما در هر حال به نهادهای مدنی و آشنایی با ساز و کارهای مدنی پیگیری مطالبات خود نیازمندیم. این فارغ از اینکه چه حکومتی داشته باشیم یک ضرورت است. جریانهای سیاسی در این رابطه کم کار کردهاند. آنان بیشتر چشمشان به قدرت بوده است. ما همه چیز را به دست حکومت دادهایم و همه چیز را هم از آن میخواهیم. توازن به هیچ وجه میان قدرت مردم و حکومت در ساختار سیاسی موجود وجود ندارد. مردم در موضع ضعف هستند. مردم برای بازیافتن قدرت خود اکنون ناچار به مبارزهی سیاسی هستند. به نظر من ما همه باید بیاندیشیم. رفتارهای سیاسی در کشور ما کمتر دارای پشتوانهی فکری است. در رفتارهای حکومت که اصلا اندیشهورزی دیده نمیشود. اندیشمندان، نخبگان و هنرمندان باید بیشتر کار کنند و این خلاء را پر سازند. ما با خلاء اندیشه روبرو هستیم. صاحبان قدرت نیز باید به مصالح کشور و مردم بیندیشند. باید روشهای دیگری را به جای رویارویی و توسل به خشونت به کار گرفت. ما هنوز واقعا گفتگو را در کشورمان نیازمودهایم. صاحبان قدرت در ایران طعم همراهی با مردم و پاسخ مثبت دادن به خواستههای آنان و حکمرانی توام با آرامش و رضایتمندی مردم را نچشیدهاند. بسیاری از سیاستها باید عوض شود. کاش این تغییرات با همراهی حکومت صورت گیرد.
کدام حزب سیاسی درخواستهای معترضین را نمایندگی میکند؟
اعتراضات در ایران گسترده و مطالبات متنوع بوده است. به همین یک دههی اخیر بنگرید، اعتراضات کارگری، اعتراضات معلمان، دانشجویان، زنان، دراویش، اعتراض به نتیجهی انتخابات- سال ۸۸-، اعتراض برای نان و علیه گرانی و مانند آن را داشتهایم تا اعتراض به اصل نظام سیاسی. از آنجا که ما احزات، تشکلها و سندیکاها و نهادهای مدنی قدرتمند که همهی اقشار مردم را نمایندگی کنند نداریم، لذا همهی این مطالبات به وسیلهی احزاب و تشکلها پیگیری نمیشوند و این ضعف بزرگی است. احزاب اصلاحطلب گاهی پارهای از این مطالبات را پشتیبانی کردهاند نه نمایندگی. مثلا سال ۸۸ برخی از احزاب اصلاح طلب با معترضان همراه بودند. جالب توجه این است که احزاب اصولگرا هیچ گاه اقشار مردمی را نه نمایندگی کردهاند و نه پشتیبانی. آنان فقط خواستههای صاحبان قدرت را پشتیبانی کردهاند.
ارسال نظر