هرمز شریفیان- روزنامه‌نگار

پس از دوم خرداد

مستقل آنلاین/انتقاد خاتمی از دولت و مجلس به زبان ساده این است که این دو نهاد قدر حمایت و اعتبار او را ندانستند و کم‌کاری آنان نه‌تنها موجب ریزش فراوان حامیان اصلاحات شده بلکه به اعتبار و آبروی فراوان خاتمی نیز خدشه وارد کرده است.

پس از دوم خرداد

"من در شگفتم که چرا دولتی که برای استیفای حقوق ملت روی کار آمده و مجلسی که داعیه دفاع از ملت و حقوق اساسی آن‌را دارد، دست کم اصلاح طلبانی که به مجلس راه یافته‌اند چرا اینها فریاد نمی‌زنند و چرا اقدام نمی‌کنند؟! چرا اخطار قانون اساسی داده نمی‌شود؟ چرا اقدام‌های قانونی که از اختیارات قانونگذاران است، استفاده نمی‌شود؟"

"به نظرم دولت و مجلس محترم همانگونه که در مورد کارها و اقدام‌های خوبی که کرده‌اند و متاسفانه کمتر به مردم گزارش شده، درخور تقدیرند، نسبت به کم‌کاری‌ها، خلف وعده‌ها و کاستی‌ها نیز باید به مردم گزارش دهند و مردم حق بازخواست دارند‌".

این‌ها بخشی از سخنان "سیدمحمد خاتمی" در دیدار با جمعی از خبرنگاران و اصحاب رسانه در آستانه روز خبرنگار است.

هرچند که سعادت دیدار با رئیس دولت اصلاحات همواره نصیب گروه‌های خاص از روزنامه‌نگاران می‌شود، با این همه شکی نیست که او همچنان یکی از محبوب‌ترین و با آبروترین چهره‌های سیاسی و سیاست‌مداران معاصر ایران است و با وجودی که نقد ایشان کاری بسیار دشوار است اما چاره‌ای جز انتقاد از گفته‌های او در نشست اخیر نیست.

یکی از دلایل اقبال گسترده مردم به جریان اصلاح‌طلبی در خرداد ۷۶، باور و اطمینان آنان به شخص خاتمی و برخی اطرافیان او بود که آن نیز رفته رفته و طی دو دهه، ریزش چشمگیری داشته است.

یکی از دلایل اصلی این ریزش چشمگیر و کم شدن اعتماد مردم به جریان اصلاحات نیز دقیقا همین ایرادهایی است که آقای خاتمی، امروز از دولت و مجلس می‌گیرند، سکوت در برابر بی‌قانونی‌ها، ندادن اخطار قانون اساسی به‌دلیل آنچه بر روزنامه‌نگاران در دوره اصلاحات گذشت و ایرادهای مشابه دیگر!

از سویی یکی از دلایل اصلی اعتماد مردم به "حسن روحانی" در انتخابات سال ۹۲ حمایت گاه مستقیم و گاه تلویحی خاتمی و مرحوم هاشمی از روحانی بود که ذاتا به لحاظ سیاسی به اردوگاه اصول‌گرایان تعلق داشت.

یا دلیل حضور قاطع مردم در انتخابات مجلسین اسفند ۹۴ و شکست ظاهری جریان اقتدار، حمایت صریح و "تکرار می‌کنم" معروف خاتمی از آن دو لیست بود.

خوشبختانه آقای خاتمی به شخصه دریافته که دیگر آن تاثیرگذاری سابق را برای ایجاد یک موج انگیزشی در بین حامیان اصلاحات ندارد و صریحا نیز به آن اشاره کرده است.

حال خاتمی انگشت اتهام و انتقاد را همزمان به‌سوی برخی نشانه رفته است.

او براندازان را خائن عنوان کرده و از نمایندگان مجلسی که خودش راه رسیدن آنان به پارلمان را هموار کرده، به تندی انتقاد می‌کند.

با این حال نمی‌توان به خاتمی ایراد اساسی گرفت چرا که سیاست‌مداران گاه در این عرصه ناچار به آزمون و خطا می‌شوند. حمایت از لیست امید خطای راهبردی خاتمی بود و باید پذیرفت که او، مصون از خطا نیست.

انتقاد خاتمی از دولت و مجلس به زبان ساده این است که این دو نهاد قدر حمایت و اعتبار او را ندانستند و کم‌کاری آنان نه‌تنها موجب ریزش فراوان حامیان اصلاحات شده بلکه به اعتبار و آبروی فراوان خاتمی نیز خدشه وارد کرده است.

اما پرسش اساسی امروز  نسل جوان امروز با پذیرش خطای خاتمی در حمایت از دولت و مجلس این است که راه‌کارتان برای آینده و در انتخابات مجلس امسال و ریاست‌جمهوری سال ۱۴۰۰، چیست؟

نسل اول اصلاح‌طلبان دوم خردادی هنوز اندیشه‌های "ارتودکسی" دارند که با ذهنیت نسل جوان امروز هم‌خوانی نداشته و از آن بسیار دور است.

شورای‌عالی اصلاح‌طلبان نیز که به احتمال بسیار و بر اساس تجربه، لیستی حداقلی ارائه خواهد کرد به این معنا که نام افرادی را وارد لیست می‌کند که از فیلتر نظارت استصوابی، عبور کنند.

با این وصف آیا تغییر اساسی رخ داده که حامیان اصلاحات به امید آن پای صندوق‌های رای بروند؟ که اگر بروند مصداق "همان آش و همان کاسه" خواهند شد در حالیکه مردم دیگر تمایلی نه به آن آش دارند و نه کاسه‌اش!

خاتمی تا اینجا باید حتما دریافته باشد که حضور با انگیزه مردم در انتخابات مجلس امسال نیازمند درانداختن طرحی نو است، طرحی که بتواند همزمان با مجاب کردن حامیان اصلاحات برای رفتن به پای صندوق، موجی از انگیزه را نیز در نهاد آنان بیدار کند.

اگر قبول نداشتن راهکارهای اصلاح‌طلبانه‌ی دو دهه پیش اتهام براندازی و خیانت را در پی نداشته باشد باید گفت که شمار زیادی از مردم هنوز حامی اصلاحات هستند اما نه از نوع دوم خردادی آن.

مسیر اصلاح‌طلبی پیش‌تر و توسط بزرگانی طی شده بود تا به دوم خرداد رسید و دو دهه پس از آن هم به‌طور طبیعی انشعاب‌هایی پیدا کرده پس منطقی و عاقلانه نیست که جنبش اصلاح‌طلبی در ۴ چوب اندیشه‌های بعضا پروتستانی دوم خرداد، محصور و محبوس شود.

آقای خاتمی نخست باید تکلیف خود را با این موضوع روشن کند که یک روشنفکر دینی است یا یک رهبر سیاسی؟ پرسشی که قبل‌تر و توسط کارشناسان از او پرسیده شده است.

سپس این سنگ را نیز باید با خود واکند که آیا هنوز می‌خواهد یا می‌تواند لیدر جریان اصلاح‌طلبی در ایران باشد؟

اگر می‌خواهد و می‌تواند باید شجاعت "تغییر" در برنامه‌ها و ترسیم یک چشم‌انداز مقبول و منطقی را برای حامیان خود داشته باشد.

حامیان اصلاحات منتظرند تا خاتمی اگر می‌خواهد و می‌تواند کماکان رهبر این جریان سیاسی باشد؛ برنامه‌های جدید ارائه دهد و تیم امتحان پس داده و برنامه شکست خورده را وارد میدان جدید نکند.

جریان اصلاح‌طلبی نیازمند تغییر و برنامه‌ای جدید و تفاوت‌هایی اساسی با آن اندیشه‌ها و برنامه‌هایی است که تاکنون به سامان نرسیده است.

اگر قرار است که جریان اصلاح‌طلبی همچنان در عرصه سیاسی کشور باقی بماند ناگزیر به تغییرات اساسی در افراد، اهداف و برنامه‌ها است و اگر این جریان، توان انجام تغییرات اساسی، افراد و اهداف را نداشته باشد، دور نیست که از سپهر سیاسی کشور رانده خواهد شد و تا بازیافت و ترمیم ایرادها، راهی برای بازگشت نخواهد داشت.

البته شاید این رخداد با وجود تلخ بودنش حاوی نتایج شیرینی در بلند مدت باشد زیرا دوری از قدرت نشان خواهد داد که چه نیروهایی پای اصلاحات جامعه محور می ایستند و چه نیروهایی با بخشیدن عطای اصلاحات به لقایش و رها کردن آن، دو دستی به قدرت خواهند چسبید.

 

ارسال نظر

یادداشت

آخرین اخبار

پربازدید ها