نگاهی به بیوگرافی و زندگی ادبی گلی ترقی بانوی داستان نویس ادبیات معاصر ایران
گلی ترقی بانوی نویسنده ایرانی ساکن فرانسه از مهمترین چهرههای ادبیات معاصر ایران به شمار میرود. از آثار مشهور او میتوان به بزرگ بانوی روح من، اتوبوس شمیران، و خانهای در آسمان اشاره کرد.
سرویس فرهنگی مستقلآنلاین: گلی ترقی متولد ۱۷ مهر ۱۳۱۸ در تهران است. پدرش لطفالله ترقی نام داشت و مدیر مجله ترقی، وکیل دادگستری و اهل قلم و هنر بود. مجله ترقی تا اوایل دهه چهل منتشر میشد و بیشتر داستانهاى پدر گلی پاورقى بود و البته رمانى نیز نوشت که هیچگاه منتشر نشد.
گلی در خیابان خوشبختی تهران به دنیا آمد. دوران مدرسه ابتدایی را در شمیران و دبیرستان را در مدرسه انوشیروان دادگر گذراند. او از نوجوانی عاشق نویسندگی بود و میخواست داستاننویس شود. اولین قصه او، میعاد، در مجله ادبی دانشگاهی منتشر شد که او در آن تحصیل میکرد. همین قصه در سال ۱۳۴۴ در مجله اندیشه و هنر، در تهران نیز منتشر شد.
تأثیر خانواده در زندگی گلی ترقی
گلی ترقی در مصاحبهای گفته که نویسندگی را از پدرش به ارث برده است. تصویر پدر آنچنان در ذهن گلی قوی بوده که همیشه خواسته مانند او باشد.
ماجرای علاقهمندی او به نوشتن از همان کودکی آغاز شد. پدر او صاحب مجله «ترقی» بود و این موضوع باعث شده بود سروکار گلی از همان کودکی همیشه با کتاب و مجله باشد. پدرش خود نیز قصههایی مینوشت، قصههایی که مخصوص خودش بود و مادرش از اینکه گلی آنها را بخواند عصبانی میشد و باوجوداینکه به گلی میگفت که حق ندارد آنها را بخواند اما گلی همه قصههای پدر را میخواند.
گلی ترقی استعداد نویسندگی زیادی داشت و انشاءهایی که مینوشت همیشه نمره بیست میگرفت؛ اما در مقابل ریاضیاتش خیلی بد بود. در «دو دنیا» داستانی وجود دارد که در آن گلی که کوچک است به اتاق پدرم میرود و او را میبیند که نشسته و مینویسد، سرمقالههای مجله «ترقی» را که معروف بود همیشه خودش مینوشت. گلی نیز کنار او مینشست و حروفی را که شبیه مورچه بود نگاه میکرد. پدر گلی کوچک را کنار خودش مینشاند و قلم را در جوهر فرومیبرد و شکل کلمات را به او نشان میداد. گلی میدید هر آنچه هست در آن دوات جادویی است؛ و بعدها که بزرگ شد آن دوات برایش شد یک دنیا و با خودش میگفت هر چه که بخواهد آنجاست. پدرش که بیرون میرفت، او مینشست و انگشتش را داخل دوات میکرد روی کاغذ میزد و بعد روی پیراهنش و میخواست قصه بنویسد. با انگشتش آنچه را در مغزش بود بهعنوان قصه مینوشت؛ اما روزی ناگهان صدایی را شنید و مادرم به او نهیب زد که ببین دختر کثیف با خودت چهکار کردی؟ بعد یقه او را از پشت گرفت و به حمام برد و پیراهنش را درآورد و دوش را که باز کرد، گلی دیدم قصهای را که نوشته بوده آب با خودش برد. این اولین تجربه او از سانسور بود و خودش میگوید که هنوز هم در خیالش به دنبال آن اولین و احتمالاً بهترین قصهای است که نوشته است و فکر میکند هر چه مینویسد برای پیدا کردن آن اولین و بهترین و کاملترین قصه است.
مادر او نیز اهل ادبیات بود و همیشه چیزهایی خیلی رمانتیک مینوشت. شاعر بود اما نوشتههایش را جایی مخفی میکرد؛ و میگذاشت در کشوی قاشق چنگالها و گلی هم که جایشان را یاد گرفته بود میرفت و برشان میداشت و میخواند و بسیار تحت تأثیر قرار میگرفت چون بسیار رمانتیک بود. گلی ترقی پدر و مادرم را که میدید، دلش میخواست قصه بنویسد. او بسیار هم پرحرف و اهل قصه تعریف کردن بود و همیشه سر صبحانه دیر میرسید برای اینکه مثلاً میخواست خوابی را که دیده بود تعریف کند
پدر گلی مردی بود اهل دیسیپلین و نظم. اگر همه ساعت هفت سر صبحانه حاضر نمیشدند و اگر ساعت هفت و داخل ماشین جلوی در خانه نبودند جا میماندند و گریه و زاری هم فایدهای نداشت. خانه آنها شمیران بود ـ محمودیه ـ مدرسهاش دبستان فیروزکوهی بود در چهارراه شیخ هادی. یک اتوبوس هم بیشتر نبود که اگر او نمیتوانست با پدرش برود، باید صبر میکرد تا این اتوبوس بیاید و در نهایت به مدرسه دیر میرسید. برای همین سر صبحانه مادرش مدام میگفت بخور و حرف نزن. الان جا میمانی. از یک طرف سرش را شانه میکرد و گلی فقط در فکر تعریف کردن خوابش بود. پدرش هم چیزی نمیگفت، گوش میداد و بعد یکدفعه بلند میشد و گلی که میدید جا میماند، گریه و زاری راه میانداخت. بالاخره هم پدر میرفت او من گریهکنان دنبالش میرفت و به او نمیرسید. قصهگویی گلی ترقی در همان دوران هم ادامه داشت و امروز هم ادامه دارد.
مهاجرت گلی ترقی به آمریکا
گلی در ۱۹۵۴ پس از به پایان رساندن دبیرستان به آمریکا مهاجرت کرد و ۶ سال را در آن کشور گذراند. او در رشته فلسفه از دانشگاه فارغالتحصیل شد و به این دلیل که علاقهمند به زندگی در آمریکا نبود به ایران بازگشت و شروع به داستاننویسی کرد. در کنار نوشتن او ره تدریس در دانشگاه نیز مشغول شد و حدود ۹ سال در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به تدریس شناخت اساطیر و نمادهای اولیه را تدریس نمود. در همین دوران بود که اولین مجموعه داستان گلی ترقی یعنی «من هم چهگوارا هستم» در سال ۱۳۴۸ منتشر شد؛ اما پس از چند سال برای ادامه زندگی به فرانسه رفت و ساکن آن کشور شد.
قصه در نگاه گلی ترقی
همهچیز برای او قصه است، به هر چیزی که نگاه میکند یک قصه است. از نگاه او دنیا، آدمها، همه شخصیتهای یک رماناند. هر جا که راه میرود همهچیز جایی در ذهنش ضبط میشود؛ و برای همین است که گلی ترقی میگوید به ایران نیاز دارد، به تهران، برای نوشتن. برای در پاریس که هست همیشه فاصلهای وجود دارد، اگر چیزی را هم نگاه میکند یک عکس تار میشود و در درونش منعکس نمیشود. گلی ترقی میگوید سیوچهار سال است که در پاریس زندگی میکند، با پاریس و زندگی پاریسی و هر چیزی که آنجا هست، فاصله دارد. در پاریس زندگی میکند و چیزها را انتخاب میکند، اما چیزها در درون او نیستند. مثل زبان فرانسه، زبان فرانسه داخل دلش نیست، هرچند فرانسه را خوب حرف میزند اما وقتی میخواهد حرف بزند آدمها با او فاصله دارند. ترقی میگوید خارج از زبان فرانسه است. نگاه میکند و انتخاب میکند درست مثلاینکه در یک سوپرمارکت است، بهترین اشیاء، بهترین مواد و بهترین چیزها را برمیدارد و کنار هم میگذارد، آنجاهایی را هم که مثلاً برایش زیادی است، برنمیدارد. ولی زبان فارسی یک چیز دیگر است برای او.
رابطه گلی ترقی و زبان فارسی
گلی ترقی باوجوداین که تا شانزدهسالگی در آمریکا بوده و بعد هم که در فرانسه بوده اما رابطهای ذاتی با زبان فارسی دارد. وقتی به زبان فارسی میرسد، زبان فارسی داخل وجودش است. از بیرون به آن نگاه نمیکند، انتخاب نمیکند. زبان فارسی توی دلورودهاش است. اصلاً خودبهخود با او یکی است و این رابطۀ زبانی خیلی مهم است، برای هر آدمی حتی اگر نویسنده نباشد. ولی برای او که نویسنده است، وقتی به ایران میآید، همان لحظهای که وارد ایران میشود، انگار وارد اقیانوسی از کلمات و زبان شده است که با او من الفتی قدیمی دارند.
زندگی شخصی و خانوادگی گلی ترقی
گلی ترقی در زمان اقامتش در ایران با هژیر داریوش، سینماگر و منتقد ازدواج کرد. ثمره این ازدواج دو فرزند بود. ازدواج آنها موفقیتآمیز نبود و پس از مدتی به جدایی انجامید.
کارنامه داستاننویسی گلی ترقی
اولین مجموعه داستان ترقی با عنوان «من هم چهگوارا هستم» در ۱۳۴۸ توسط انتشارات مروارید به چاپ رسید. ترقی با پیروزی انقلاب به فرانسه رفت در آنجا داستاننویسی را ادامه داد و یکی داستانهایش به با نام «بزرگبانوی روح من» به فرانسه ترجمه شد و در ۱۹۸۵ بهعنوان بهترین قصه سال در فرانسه انتخاب شد.
در نخستین داستانهای گلی ترقی شخصیت آدمها بیمارگونه، ناامید، ناتوان و تنها و منزوی هستند که از همهچیز واهمه دارند، سرخوردهاند و دور از اجتماع به سر میبرند، چرا که بیشتر مردم جامعه را نادان و سطحی میبینند. ترقی پس از انقلاب داستانهای مهم و درخشانی مانند «بزرگ بانوی روح من»، «اتوبوس شمیران» و «خانهای در آسمان» نوشت که در زمره نمونههای برجسته ادبیات داستانی معاصر ایران به شمار میرود.
آثار گلی ترقی بهجز خواب زمستانی همه به صورت داستان کوتاه بوده است.
مجموعه داستانهای گلی ترقی
- ۱۳۴۸ - من هم چهگوارا هستم، انتشارات مروارید
- ۱۳۷۳ - خاطرههای پراکنده، انتشارات باغ آیینه
- عادتهای غریب آقای الف (در ایران منتشر نشده است)
- ۱۳۷۹ - جایی دیگر، انتشارات نیلوفر
- ۱۳۸۱ - دو دنیا، انتشارات نیلوفر
- ۱۳۹۳ - فرصت دوباره، انتشارات نیلوفر
رمانهای گلی ترقی
- ۱۳۵۴ - خواب زمستانی، انتشارات آگاه.
- ۱۳۹۳ - اتفاق، انتشارات نیلوفر
- ۱۳۹۷ - بازگشت، انتشارات نیلوفر
داستانهای منظوم گلی ترقی
- ۱۳۷۸ - دریا پری، کاکلزری، انتشارات فرزان.
فیلمنامههای گلی ترقی
- فیلمنامه فیلم «بیتا»
- فیلم درخت گلابی به کارگردانی داریوش مهرجویی که در ۱۳۷۶ ساخته شد اقتباسی از داستان درخت گلابی گلی ترقی است.
طرح اولیه داستان فیلم چه خوبه که برگشتی از گلی ترقی است.
تک داستانهای برگزیده گلی ترقی
- ۱۹۸۵، ترجمه فرانسوی داستان بزرگبانوی روح من بهعنوان بهترین داستان سال فرانسه برگزیده شد.
- ۱۳۸۰، توسط داوران دوره اول جایزه هوشنگ گلشیری انار بانو و پسرهایش، بزرگ بانوی روح منو درخت گلابی از مجموعهُ جایی دیگر بهعنوان داستان برگزیده انتخاب شدند.
- ۱۳۸۲، توسط داوران دوره سوم جایزه هوشنگ گلشیری داستانهای آنسوی دیوار و گلهای شیراز از مجموعه دو دنیا بهعنوان داستان برگزیده انتخاب شدند.
ارسال نظر