افشاگری فائزه هاشمی از داخل زندان اوین طی نامهای از زندان
بارها پرسیدهام چگونه است که میشود با این افراد همراه شد ولی با مستبدین در کشور نه؟ یعنی هم چوب را بخوریم و هم پیاز را، هم در زندان باشیم و هم با دیکتاتور سازش کنیم؟ چرا کور و کر شدیم؟ وضعیت به گونهای است که جز زندانیان ریشه دار و یا قدیمی، جدیدالورودها (بالای 90%) در کمتر از حداکثر یک هفته، البته اگر ماندگار شوند، شوکه و مبهوت و پشیمان که اینها بودند چهرههایی که آرزوی دیدارشان را داشتیم؟
برای برخی از این مبارزین، زندان مکانی است که با آن شخصیت و اعتبار و شهرت کسب کرده و میکنند
فائزه هاشمی با ارسال نامهای از زندان اوین دست به افشاگری از اتفاقات و رویههای زندانیان سیاسی مشهور زده است، که متن این نامه به دست ما نیز رسید. در ادامه متن کامل این فایل میخوانید:
زندان در زندان
روزی یکی از مدیران زندان پرسید از مواضعت کوتاه آمدهای؟ گفتم نه، حکومت همان است و حتی در این ۲ سال بدتر نیز شده است، بنابراین دلیلی برای کوتاه آمدن وجود ندارد، ولی مشاهداتم در زندان حالم را از هر مبارزهای به هم میزند، ماندهام بر سر دوراهی، و اما چرا؟ قبل از شروع به بیان موضوع اصلی، لازم است گفته شود که این
سطور را با اشک و آه مینویسم و یکی از سخت ترین تصمیمات در طول زندگی ۶۰ سالهام می باشد، بعد از ۲۲ ماه همراهی و گوشزد و گفتن و هشدار و ندیدن نتیجه، برای بیان حقیقت و آگاهی عمومی که از ویژگیهای شاید خوب و شاید بدم باشد راهی جز نوشتن و انتشار برایم نمانده. حق مردم است که واقعیت را بدانند.
آزادی بیان، آزادی عقیده، رفع تبعیض های جنسیتی و عقیدتی، مقابله با ظلم و دیکتاتوری، عدالت، شفافیت، پاسخگویی، صداقت و حق گویی، انتخابات آزاد و دموکراسی آرمانهایی بود که دهه ها (از ۱۳۷۰) مرا زیر ضربات گروههای فشار (انصار و حزبالله، بسیج، لباس شخصیها، سعیدتاجیکها) قرار داد. به بازپرسیها و دادگاهها (۱۲ پرونده) کشاند و در نهایت یک بار در ۱۳۹۱ و بار دوم مهر ۱۴۰۳ راهی زندان کرد. (با ۵ نوبت محکومیت جمعاً حدود ۱۲ سال)
زندان اوین، بند زنان سیاسی، همجواری با مبارزین نام آشنا، خاطرات خوب و بد، تلخ و شیرین، باورهای مشترک و گاهاً در عمل متفاوت. در کلام عالی و در عمل خالی، نظریه پردازانی از درون تهی. دیکتاتورهای کوچکی که آنچه را که سالها با آن مبارزه کردهاند بر سر همبندیهای خود میآورند. همبندیانی که کمتر یارای نقد کردن و یا ایستادن در مقابل آنها را دارند که در این صورت تنگ نظریها، تهمتها، پرونده سازیها، هتاکیها، حذف و طردها، تخریب شخصیتها و گاهاً ضرباتی را نوش جان میکنند. به عبارت دیگر همبندی (بخوانید گروه فشار داخل بند) همبندی را میپاید، برای او تعیین تکلیف و خط قرمز مشخص میکند، آزادی او را سلب میکند،
به او انگ و تهمت میزند، او را تهدید میکند، آرای او را دور میریزد، ضرب و شتم نثارش میکند، فضای وحشت و خفقان میآفریند. چرا؟ چون با او همراه نشده، یا نقدی بر او وارد کرده و پا روی سلطه و اقتدار او نهاده.
و عجیبتر سکوت یا همراهی و ادامهی دوستی برخی دیگر از مشاهیر در بند با این اندک سلطهگران است. بارها پرسیدهام چگونه است که میشود با این افراد همراه شد ولی با مستبدین در کشور نه؟ یعنی هم چوب را بخوریم و هم پیاز را، هم در زندان باشیم و هم با دیکتاتور سازش کنیم؟ چرا کور و کر شدیم؟ وضعیت به گونهای است که جز زندانیان ریشه دار و یا قدیمی، جدیدالورودها (بالای 90%) در کمتر از حداکثر یک هفته، البته اگر ماندگار شوند، شوکه و مبهوت و پشیمان که اینها بودند چهرههایی که آرزوی دیدارشان را داشتیم؟ چه فکر میکردیم و چه دیدیم؟ چگونه از چاله به چاه افتادیم؟ و در آرزوی خالصی و پی گرفتن زندگی و پشت سر را نگاه نکردن. میگویند در زندان که قدرتی ندارند این گونهاند، وای اگر قدرتی بگیرند. متأسفانه و شوربختانه راضی میشوند به شرایط موجود حاکمان و در انتظار و در تلاش برای آزادی، با وثیقه و یا بی وثیقه آزاد میشوند و غیر از مواردی انگشت شمار، دیگر خبری در صحنه مبارزات سیاسی و اجتماعی از آنها نمیشنویم.
برای من که در سال ۱۳۹۱ نیز در زندان بودم، در مقایسه با این دوره، چنین شرایطی به ابتذال کشیدن مبارزه است. در آن سال چپها و پادشاهیخواهان را نداشتیم. میگویند برخی از چپها هرجا و هر زمان که تعدادشان زیاد میشود، باند تشکیل میدهند، دسته جمعی به دیگران تهاجم میکنند، از خطاهای هم حمایت میکنند و دیگران را به خاک سیاه مینشانند. (به یاد بیاوریم وضعیت حکومت کمونیستها را در کشورهای اروپای شرقی و شوروی سابق و کشورهایی در قاره آمریکا که فروپاشیدند از فساد و دیکتاتوری و فقر و همچنین کره شمالی و ونزوئلای امروزی را). مردان زندانی نیز تجربههای مشابهی دارند. متأسفانه برخی مدافعین حقوق بشر زندانی نیز به اینها پیوستهاند. انگاری تقسیم کار کردهاند در سلطه بر دیگران ولی با نقش های متفاوت. وضعیتی که در اپوزیسیون در داخل و خارج کشور و در فضای مجازی نیز مشاهده میشود.
برای برخی از این مبارزین زندان مکانی است که با آن شخصیت و اعتبار و شهرت کسب کرده و میکنند. فقط بودن در زندان برایشان ارزش است و عملا در تعارض با آرمانهای سابق خود روزگار سپری میکنند.
و اما بعضی نمونهها از این رفتارهای فاشیستی که ذکر همه آن مثنوی هفتاد من کاغذ می شود:
۱ .در جلسه عمومیِ بند موضوعی رأی میآورد، برخلاف نظر این افراد که در اقلیت بوده اند. جلسه تمام نشده با داد و ایجاد فضای همراه با وحشت و ارعاب به این رأیگیری اعتراض و آن را باطل میکنند.
میگویند چون ما سالها در زندان بوده و هزینه زیادی دادهایم، نمیشود افراد جدید تصمیمات قدیمیها را کنار بگذارند، چنین حقی ندارند. (مقایسه کنید با سماجت و مقاومت و برخورد حکومت در پاسخ
ندادن به مطالبات نسلهای جدید و اکثریت جامعه از جمله در مورد حجاب اجباری و تغییرناپذیری تبعیضهای جنسیتی و عقیدتی و گاهاً نژادی)
۲. نسبت به افراد غیر همراه با خود و یا منتقد خود با انگهای نادرستی چون مزدور، دارای مأموریت، آدم فروش، جاسوس، حکومتی، کارمند دولت در اینجا و ... وارد شده و مشابه گروههای فشار با ایجاد فضای وحشت و خفقان سعی در ساکت کردن آنها کرده و بعضاً موفق هم می شوند. (مقایسه کنید با عملکرد حکومت در استفاده از عناوین اتهامی چون تبلیغ علیه نظام، اجتماع و تبانی، اقدام علیه امنیت ملی، توهین به مقدسات، توهین به رهبری و به تبع آن احضارها و دادگاه ها و زندانها و اخراج ها و تعلیق ها
و مصادرهها و ... برای ساکت کردن مخالفین و منتقدین و درس عبرت برای سایرین.)
۳. با ایجاد هیاهو و فحاشی و شعار مانع رأی دادن برخی از زندانیان در انتخابات ریاست جمهوری اخیر شدند. از ۸ صبح تا ۱۲ شب روز جمعه در راهروی منتهی به درب خروجی بند نشستند، هم بندیهایشان را همچون مأموران امنیتی پاییدند و اجازه عبور ندادند. فضا به قدری خوفناک بود که زندانبانان نیز جرأت
باز کردن درب برای عبور رأی دهندگان را نداشتند و این ۸ نفر نتوانستند رأی بدهند. (مقایسه کنید با مهندسی انتخاباتها در کشور توسط حکومتیها.)
۴ . برخی از زندانیان به دلیل نگرانی از طرد و تنها و تهدید شدن در محیط بسته زندان و بدون تمایل قلبی با برنامههای اعتراضی زندانیان همراهی می کنند. (مقایسه کنید با شرکت بعضی شهروندان در انتخاباتها
و راهپیمایی های ۲۲ بهمن و روز قدس و شرکت در نماز جمعه و ... از ترس از دست دادن موقعیت کاری و قطع شدن یارانهها و عدم پذیرش در آزمونهای استخدامی و ...)
۵. خبرسازی از طریق انتشار اخبار مبالغه آمیز و نادرست درباره افراد و وقایع داخل زندان. در فرهنگ لغات آنها ممنوعالملاقاتی یعنی تبدیل یک جلسه ملاقات حضوری به ملاقات کابینی. عدم دسترسی به پزشک یعنی ویزیت شدن زندانی دو هفته یکبار توسط پزشک زنان، دو نوبت یا بیشتر سونوگرافی در دوران حاملگی، چک شدن فشار و قند و ... چندبار در هفته و حضور پرستار در موارد ضروری. تغذیه نامناسب یعنی در اختیار داشتن مواد غذایی خام ماهانه از جمله لبنیات و حبوبات و برنج و ... و دریافت ناهار و شام آماده بصورت روزانه با هزینه زندان و امکان خرید روزانه از فروشگاه کوچک زندان و خریدهای هفتگی از بیرون با خرج از جیب خود. دفاع از خود یعنی حمله. بدنی کبود یعنی یک نقطه سرخ شده به اندازه حداکثر ۲ در ۲ سانتی متر. در صورت اعتراض به این نحوه نادرست خبررسانی، متهم می شوی به انجام مأموریت حکومتی برای عادی سازی ظلم و شرایط زندان و یا شنیدن این عبارات: آنچه ما میگوییم درست است و هر کسی غیر از این، این عبارات را معنا کند گُه خورده است و متعاقباً دریافت بارانی از حملات و تخریب ها و تهدیدها. (مقایسه کنید با مطالب خلاف رسانه ها و مقامات حکومتی در هر رویداد
و اتفاقی و جرم انگاری و برخوردهای قضایی برای کسانی که غیر از آن را بگویند.)
۶. پیشنهاد مناظره و گفتگوی آزاد در جمع همبندیان را با هدف آسیب شناسی این شرایط و بازگشت به اخلاقیات، به جای پچ پچ های بی اثر در تختها و فضای خصوصی به دو نفر از این جمع ارائه کردم.
هدفم عمومی شدن نقدها، آزادی بیان و امید به اصلاح بود. جواب شنیدم فعلا اولویت، پرداختن به مقابله با احکام اعدام ها است، مناظره رد شد و نفر دوم نیز بی جواب گذاشت. (مقایسه کنید با جمله "لحظه
حساس کنونی" که همیشه سلاحی در دست حکومت برای امنیتی کردن بیشتر فضا و سرکوب بیشتر منتقدین و مخالفین و باز نکردن فضای سیاسی است.)
با در نظر داشتن دو نکته:
الف- فضای کوچک زندان با 65 زندانی در قیاس با کشور وسیع ایران با 90 میلیون جمعیت.
ب- ابزارِ نداشته در زندان در قیاس با حکومتی که تمام و کمال همه ابزارهای قلدری و ستمگری را در اختیار دارد.
قضاوت را به شما می سپارم آیا تفاوتی بین مستبدین حکومتی و فاشیست های بند در تحمیل عقاید خود بر دیگران، محدود کردن آزادی ها، وجود باندها و نگاه خودی و غیرخودی، خودمحوری و ایجاد سلطه و حفظ آن با هر وسیله ای و ترفندی وجود دارد؟
و در خاتمه
- در این زندان آموختم که ما مبارزین طبلی توخالی و دیکتاتورهای حقیری بیش نیستیم. سرود آزادی و عدالت می خوانیم و در چرخه زندگی، ستم را بازتولید می کنیم. از دموکراسی و فرهیختگی می گوییم ولی با زبانی سرکوبگر و طردکننده دیگری باز تولید سلطه و استبداد را رقم می زنیم.
- در این زندان آموختم سالها و حتی دهه ها تا نهادینه شدن دموکراسی در خود بعنوان پیش نیاز اصلاح جامعه و حکومت فاصله داریم.
- در این زندان آموختم که در کنار حقیقت بودن حتی در زندان و در بین مبارزین راه آزادی هزینه گزافی دارد.
- در این زندان بیشتر آموختم تنها راه رسیدن به آزادی و عدالت و برقراری یک حکمرانی خوب، اصلاحات و به ویژه اصلاحات ساختاری است.
با سخنی از بزرگان نوشته خود را به پایان میبرم با امید به اصلاح و عبرت و درس گرفتن:
"بزرگترین استعداد یک دیکتاتور، قدرتش در فاسد کردن است و بزرگترین شانس یک دیکتاتور این است که مشتاقان فاسد شدن کم نیستند حتی در زندان سیاسی و در بین مبارزین راه آزادی"
و بالاخره " زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد"دختر عمویم که به تعبیر خوابهایش باور جدی دارد، چندی پیش در خواب دیده که در زندان توسط همبندیها کشته می شوم. از ما گفتن بود، خود دانید.
فائزه هاشمی
شهریور 1403
زندان اوین