الهههای هنر پس پردههای انکار
ما بودیم و رقص رنگ و نور و زیبایی و آواز و لطف در چشمهایمان. نمایشی بود در ستایش الههها و اسطورههای زنانگی و باروری ملل مختلف. از سومری و مصری و هندی و یونانی و خاور دور تا آزتکها و سرخپوستان آمریکای شمالی با بیش از پنجاه بازیگر و چهار سال پیش تولید و مطالعه و تحقیق و بودجهای که خدا میداند برای آنهمه لباسهای باشکوه و آهنگسازی و باقی چیزها، از کجا تهیه شده بود.۱
نمایش میتوس، برخلاف برنامههای پرهزینه و بی مخاطب و بدون کیفیت دولتی، اسپانسری نداشت
سحر فرخی/ روزنامهنگار
فردای انتخابات ریاست جمهوری، مهمان تئاتر پرفورمنس «میتوس» در سالن وحدت بودیم. من و مادرم اجازه داشتیم اجرا را تماشا کنیم و پسرم، پشت میلهها ایستاده بود تا اجرا به پایان برسد.
یکسال گذشته از نزدیک شاهد تلاش این دختران امیدوار بودم؛ صبحهای زود جمعه، تنها زمانی که آنهمه دختر (که لابد هرکدام در طول هفته مشغول درس و کار بودند) فرصت داشتند تا تمرین کنند، تمام روزهای تعطیل سال گذشته، بعد از ظهرها هنگام فراغت از کار. تلاشی خستگی ناپذیر برای یک سال کامل.
تئاتر را کم و بیش میشناسم ولی هرگز گروهی ندیدم که اینچنین به تمرینات خود پایبند باشند. به همه گفته بودند حتی یک جلسه غیبت منجر به حذفشان از اجرا خواهد شد. ورودی سالن وحدت، تمام گوشیها را تحویل دادیم و بعد در صف ایستادیم تا ما را بازرسی بدنی کنند.
تحقیر آمیز؟ شاید برای خوانندهی مردی که این سطور را میخواند و قدرت تجسم بالایی دارد، عجیب باشد ولی برای ما یک روز عادی بود.
با این وجود از مامور زنی که همه بدنم را دست میزد دلیل کارش را پرسیدم، جواب همیشگی امنیت خودم بود.
خواستم بپرسم چرا خجالت میکشید بگویید برای موبایل است و در اجراهایی که مخصوص بانوان نیست آدمها را بازرسی نمیکنید. ولی صف طولانی بود و مردم منتظر.
غم انگیز این بود که حتی عکاسی استخدام نشده بود تا از اینهمه تلاش، از پشت صحنه، از آنهمه دختر دوست داشتنی و قوی که میشود آینه و آیندهی هنر جامعه و الهام بخش دخترکان کوچک باشند، اثری به یادگار بگذارد.
وارد سالن شدیم، سالن پر بود از گل. از خانمهای مدعو که بهترین لباسهای خود را پوشیده بودند و با شادی منتظر شروع نمایش بودند. در نمایشهای بزرگ و کوچکی که رفتهام، هرگز اینهمه سبد و دسته گل ندیدم.
ردیفهای اول متعلق به زنان هنرمند دعوت شده بود. چراغها خاموش شده بود که گلاب آدینه آمد و دولا دولا و با عجله برای اینکه دید کسی را نگیرد یک صندلی در گوشهی ردیف اول پیدا کرد و نشست. انگار تمام ستمی که در عرصهی هنر به زنان میرود را در هیأت بانویی مجسم کرده باشند. بغضم گرفت.
دو ساعت بعدی، ما بودیم و رقص رنگ و نور و زیبایی و آواز و لطف در چشمهایمان.
نمایشی بود در ستایش الههها و اسطورههای زنانگی و باروری ملل مختلف. از سومری و مصری و هندی و یونانی و خاور دور تا آزتکها و سرخپوستان آمریکای شمالی با بیش از پنجاه بازیگر و چهار سال پیش تولید و مطالعه و تحقیق و بودجهای که خدا میداند برای آنهمه لباسهای باشکوه و آهنگسازی و باقی چیزها، از کجا تهیه شده بود.
بازیگران، دختران و زنانی از سنین مختلف بودند و در بیش از ده پردهی مختلف، نمادها و سمبلهای گوناگونی را نمایندگی میکردند.
الههای به روی صحنه میآمد، داستان ملتی از چگونگی باورشان به روح زنانگی روایت میشد و سپس حیرت ما از اجرای پرفورمنسهای زیبا در پوششی از جامگان پرشکوه.
هرکسی که کمی اسطوره بداند آن شب متوجه شده که طراح لباس کارش را خوب بلد بوده.
به پسرم فکر کردم که چند شب نخوابیده و تا همین امروز صبح مشغول طراحی و رنگ آمیزی لباسهای صحنه بوده و الان، توی گرمای خیابان، پشت میلهها ایستاده و نمیتواند نامزدش را روی صحنه ببیند یا کوچکترین تصوری از اینهمه زیبایی داشته باشد.
نمایش میتوس، برخلاف برنامههای پرهزینه و بی مخاطب و بدون کیفیت دولتی، اسپانسری نداشت، بچهها تمام سال گذشته هزینههای رفت و آمد و محل تمرینات و تا حدودی لباسها را خودشان پرداخت کرده بودند. برای اینکه فقط یک روز و فقط یک سانس اجازهی اجرا داشته باشند. بعد از اتمام نمایش خیلی با سرعت گلهایمان را تقدیم کردیم و حتی از حیاط سالن وحدت به بیرون هدایت شدیم. اجازه نداشتیم جز در خیابان و پشت میلهها جمع شویم و عکس بیندازیم.
بازیگرها لباسها را تعویض کرده و ظرف چند دقیقه بیرون بودند. با لباسهای معمولی با خانوادههایشان عکس میانداختند و تنها اثر مشهود از تمام تلاش چند سالهشان، دسته گلهای بزرگ توی دستهایشان بود. هیچ یادگاری از نمایش، یا پشت صحنه یا بازیگرها با لباس هایشان، غیر از همین عکسهای پشت میلهها، باقی نماند.
نمایش قرار است تور جهانی داشته باشد، آن وقت شاید بعضی از پدرها و برادرها، نامزدها و شوهرهایی که شاید با هنر یا حرفه یا همراهی یکسالهشان، در تولید این اثر، نقش هم داشتهاند و حالا، توی خیابان با دستههای گل منتظرند، بتوانند صحنههایی که ما دیشب تماشا کردیم را ببینند، نمیدانم آن روز سیاست مملکت باز هم بر نادیده گرفتن و انکار است یا مصادره و ادعای مالکیت.
هرچه هست این دخترها و این مردم، شایستهی بهتر از اینها هستند و میدانند که جاهای دیگری هم در دنیا هست. جاهایی که چنین رویدادی، نه در پشت پردههای انکار، بلکه در صحنههای افتخار، جشن گرفته میشود.
۱۰ تیر ۱۴۰۳