در نقد سکوت گورستانی؛ برای حکم توماج صالحی و به مناسبت روز معلم
این توهم بزرگ باید کنار گذاشته شود که اعدام، راهحل است
طرح موضوع و نقل خاطره از محمود دردکشان
پژوهشگر دینی
تا نشان سم اسبت گم کنند/ ترکمانا نعل را وارونه زن (قاآنی)
صدای سنگین در، سکوت غمبار سلول را شکست و دلهره و غم جای سکوت را گرفت. آقا معلم خداحافظی کرد و به سمت محوطه زندان رفت، از سلولهای دیگر همه مات و مبهوت و غمزده به بدرقه آمده بودند.
سه سال بیشتر از انقلاب نگذشته بود و برادرکشیها آغاز شده بود. مجاهدین (منافقین) با نفوذ در سازمانهای امنیتی کشور و به عاملیت کسانی چون کشمیری، جانشین دبیر شورای امنیت ملی کشور و کلاهی عضو حزب جمهوری اسلامی، انفجار حزب جمهوری و به فاصله دو ماه دفتر نخست وزیری را انجام داده بودند. کسانی چون محمد منتظری شهید شده بودند و در زندان سیستان، آقا معلم قصه ما حکم اعدام گرفته بود.
دست تقدیر مرا نیز کنار او در زندان زاهدان نشانده بود. آقا معلم انسانی آگاه، مؤمن و اهل عبادت و نماز شب، بسیار پرانرژی و باروحیه و انسانی اخلاقمدار بود.
شیون و ناله زندانیان بند نمیآمد. او جرمی مرتکب نشده بود، اتهامش هواداری سازمان مجاهدین بود که تا چندی قبل، قانونی بود.
روزی که حکمش صادر شده بود، وارد سلول شد و با من از گذشتهاش گفت؛ اهل یکی از روستاهای زابل بود و در نوجوانی پدرش فوت کرده بود و ناچار از مدیریت خانواده شده بود.
او که فرزند بزرگ خانواده بود با کار در دوران کودکیاش خانوادهاش را با هر مشقتی بود گرداند و خودش هم درس خوانده بود و دانشگاه تهران قبول شده بود. آنجا با افکار دکتر شریعتی آشنا شده بود و برای آقامعلم جوان و مذهبی اهل سیستان، آموزههای شریعتی دریچهای جدید به عمق دین بود.
خودش میگفت روح مسئولیت مسلمانی در او دمیده شده است.
با دیدگاههای شریعتی برای استقلال، آزادی و نفی حاکمیت ظلم و ستم شاهنشاهی به انقلاب پیوسته بود.
پس از انقلاب تصمیم گرفته بود به زندگیاش هم برسد. حالا همسرش باردار بود و او حکم اعدام گرفته بود.
مطمئن بود حکم اعدامش اجرا خواهد شد.
به من گفت: محمود تو آزاد خواهی شد. اگر توانستی به مسئولین بگو؛
- کسانی چون من سرمایههای این کشور هستیم. چرا اصرار بر اعدام و نابودی نیروی انسانی دارید؟
- چرا برای آبادی و حل مشکلات کشور از ما استفاده نمیکنید؟ مگر ما چه کردیم؟
گمان من این است که علت گرفتاریم چیزی جز حسادت نیست!
حالا که خوب فکر میکنم میبینم آنچه آن روز آقامعلم گفت، در طول این سالها باز هم باید گفته میشد.
این همه جوان ... در این سالها به چوبه دار سپرده شدند و در جدیدترین بهروزرسانی چوبه دار، حکم اعدام برای هنرمندی چون توماج صالحی صادر شده است.
شاید بسیاری از همنسلان من چندان با نوع موسیقی کسانی چون توماج صالحی نتوانند ارتباط برقرار کنند، اما چیزی که در موسیقی او برای همه جذاب است، حساسیتهای اجتماعی و سیاسی اوست.
امروز هنرمندان کمی مانند او جسارت نقد دارند؛ جسارتی که فقط با وجود آن میتوان امید به صیرورت و حرکت در مسیر توسعه داشت.
واقعیت این است که بخش عمده برنامههای موسیقی که از صداوسیما پخش میشود، از فقر شعر و موسیقی و صدا رنج میبرد، ولی شعر توماج صالحی، صدای جامعه است. توماج به اعدام محکوم شده است درحالی که جرمش تکرار صداهایی بوده که در جامعه وجود دارد.
او هم مانند آقامعلم از دل اقشار محروم جامعه بیرون آمده است و سالها کارگری کرده است.
این توهم بزرگ باید کنار گذاشته شود که اعدام، راهحل است.
با کشتن یک خواننده یا یک هوادار معمولی، مشکلی حل نخواهد شد بلکه بذر نفرت و ناامیدی در جامعه پراکنده خواهد شد.
این راه سالهاست توسط حکومتهای مختلف آزموده شده. وقتی صدای امثال توماج بریده شود، برخی موجسواران از سکوت گورستانی استفاده میکنند و سرگرم فساد میشوند و این چرخه باطل ادامه مییابد.
ضمن اینکه باید توجه داشت حکم اعدام برای این هنرمند مردمی، نعل وارونهای است تا افکار عمومی منحرف شود. حالا که تشتهای رسوایی درحال فرو افتادن است، نعل وارونه زده شده تا جامعه به اشتباه بیفتد.
صدای آقا معلم سکوت را به جمع بدرقهکنندگان برمیگرداند. جملههایی از امام علی درباره مرگ گفت و یادآوری کرد که شیعه علیبن ابیطالب از مرگ واهمه ندارد!
خداحافظی کرد و به جوخه اعدام سپرده شد.