کد خبر : 146240 |

محمود دُردکشان: رانتخواران تبدیل شده‌اند به کارگر فصلی انتخابات به امید پست و پرستیژ

حکومت‌ها در محاسباتشان قدرت مردم را لحاظ نکرده‌‌اند. علت فروپاشی رژیم قبلی  همین بود که وقعی بر مردم و اراده ملت نمی‌نهاد. اراده ملت‌ها تعیین کننده‌ترین و معنی‌دارترین قدرت واقعی است. ولی انتخابات و مشارکت مردم در تعیین سرنوشت یکی از میراث‌های مبارزات بیش از صد سال ملت ایران است و به قدری ریشه دار شده که نمی‌توان به این سادگی از کنار این مفهوم گذشت.

جریان اصلاحات فاقد گفتمان روشن و شفاف در تبیین امر اصلاح طلبی است

 

سرویس سیاسی: انتخابات مجلس دوازدهم در  پیش است و برخی حواشی موجب حساسیت ویژه این انتخابات شده است. حواشی همچون؛ اعتراضات سال گذشته، عدم تائید چهره‌های سرشناس اصلاح‌طلب و بالتبع عدم ارائه لیست از جانب جبهه اصلاحات، ظهور جریانات سیاسی موازی در جبهه اصولگرایی که نیروهای پیشکسوت اصولگرا را به حاشیه رانده‌اند، خطر تقویت انحرافات سیاسی با شعارهای جذاب و جلب جوانان خام علاقمند به سیاست. 

این دغدغه‌ها موجب شد با محمود دردکشان گفتگو کنیم. دُردکشان را به عنوان یکی از موسسان سپاه پاسداران اصفهان، و رزمندگان دفاع مقدس و همچنین از شاگردان شاخص آیت‌الله منتظری می‌شناسیم. علیرغم تلاش جهت امانتداری در مصاحبه ولی به دلیل محدودیت‌های سیاسی برخی از نکات ضروری از متن مصاحبه حذف شده است. با پوزش از ایشان و مخاطبان، متن گفتگو را می‌خوانیم:

 

 درآغاز چهاردهمین سالگرد حصر هستیم و همزمان انتخابات مجلس را در پیش داریم.
از بعد انتخابات ۸۸ در ایران با وقوع حصر، یک گره سیاسی به وجود آمد که هر چقدر هم جلو می‌رویم باز به این گره برمی‌خوریم که همچنان حل نشده مانده و ما مجبوریم مدام به عقب برگردیم و درباره این معضل چاره‌ای بیندیشیم. فکر می‌کنید حل این مشکل چه زمان و چگونه است؟



 مسئله حصر را در واقع باید در امتداد قصد حاکمیت از برگزاری انتخابات تحلیل کرد.

سال ۸۸ به شکل گسترده و بی‌سابقه ملت زخم خورده ایران که خیلی از مسائل را تجربه کرده بودند با هزاران امید آمدند در انتخابات شرکت کردند.
حصر پاسخی است از جناح مقابل به مشارکت و امید مردم به صندوق رای.

درست است که ظاهرا میرحسین موسوی و خانم زهرا رهنورد و حجت الاسلام کروبی در حصر هستند ولی من می‌خواهم بگویم این حصر قبل از اینکه حصر این ۳ بزرگوار باشد حصرِ آرا مردم است، حصرِ مشارکت‌جویی و رویکرد انتخاباتی مردم است. حصرِ امید مردم است.

بنابراین اینطور می‌توان جمع بندی کرد برطرف کردن حصر می‌تواند یک نشانه‌ای از تغییر رویه طرف مقابل در برخورد ابزاری با مفهوم انتخابات، صندوق و رای مردم باشد.

آیا شما در انتخابات ۱۴۰۰ شرکت کردید؟

خیر؛ چون بسیار روشن بود، این روندی که در انتخابات گذشته در پیش گرفته شده تحمیل یک بازی بازنده برای مردم بود. معلوم بود که مشارکت و شمارش آرا اصلا اهمیتی ندارد. جناح مقابل فقط حضور فیزیکی مردم را می‌خواستند.

در مصاحبه پیشین در انتخابات ۱۴۰۰ به ما گفتید ما نیروهای بسیار قویتری داریم از آقایان مهرعلیزاده و همتی که کاندیداهای جناح اصلاح‌طلب بودند، شما شرکت در انتخابات را صلاح نمی‌دانستید و می گفتید ما نیروهای بهتری داریم و این انتخابات ویترین همه جناح‌ها و تفکرات نیست. حالا همچنان با این معضل مواجهیم در انتخابات مجلس و دوره بعدی ریاست جمهوری در ۱۴۰۴ باز هم یقینا این ایراد وجود دارد. بنظر شما دیگر نباید در هیچ انتخاباتی شرکت کنیم؟ چون کاندیداهایی که ما می‌خواهیم حضور ندارند، آیا دیگر شرکت نکنیم؟


من می‌توانم در یک کلمه پاسخ آری یا نه بدهم. ولی ابتدا خط سیر تاریخی انتخابات را ببینیم یا پیشینه تاریخی انتخابات را ببینیم و اگر از طرفی شرایط کنونی را درست تحلیل کنیم، می‌توانیم بستری آماده داشته باشیم برای تدوین ماهیت فضای انتخاباتی کنونی؛
روندی که من می‌خواهم عرض کنم این است:
در ۳ بعد؛
یک: طراحان روند خالص سازی
دو: مردم
سه: ایران و توسعه ملی

اگر اینها را درست ببینیم در رابطه با این انتخابات جواب اینکه آیا شرکت بکنیم یا شرکت نکنیم؟ مشخص می‌شود.
اگر شرکت کردیم عوارض ناشی از حضور ما چیست؟ یا شرکت کردنمان چه دستاوردهایی دارد؟
هر زمانی البته با توجه به مقتضیات خودش باید تصمیم گرفت. بنابراین نمی‌توان و نباید یک حکم قطعی در این رابطه صادر کرد‌.

طبیعتا در شرایط متفاوت رویکردهای متناسب اتخاذ می‌شود. الان ما برای آینده هیچی نمی‌دانیم ولی برای شرایط کنونی در رابطه با این محورهایی که عرض کردم باید تحلیل بکنیم ماهیت فضای انتخاباتی کشور را در شرایط کنونی و تبیین بکنیم.
سوگیری و جهت گیریِ جریان خالص سازی را ببینیم که چرا اینقدر بر طبل انتخابات می‌کوبند.

و بعد ببینیم مردم کجای کار ایستاده‌اند و وضعیت و سرنوشت مردم چیست، و الزامات توسعه ایران چیست؟!

به اعتقاد من آن جناح بدنبال یک مانور مشروعیت است و اساسا به دنبال انتخابات واقعی نیست و اصلا آرای صندوق برایش موضوعیت ندارد.
دنبال تامین مشروعیت خودش است از طریق به صف کردن مردم که هم خوراک داخلی دارد هم خوراک خارجی که بحثش را بجای خودش می‌کنیم.
همانطور که در تظاهرات ۲۲ بهمن امسال اساسا شمارش واقعی و میزان حضور مردم مهم نیست و از حضور پرشکوه ۲۰ میلیونی مردم قدردانی می‌کند.
 

آقای مهدی محمودیان مناظره‌ای داشتند و آنجا می‌گفتند این بیعت است و دارند مردم را به بیعت دعوت می‌کنند؟ وقتی شما می‌گویید اساسا طرف مقابل دنبال انتخابات نیست و انتخابات موضوعیت ندارد آیا هر کسی رای بدهد دارد بیعت می‌کند؟


بله مشارکت در انتخابات مشروعیت بخشی  است.
اولا این مدل به اصطلاح فی حد ذاته تحقیر و توهین به شعور مردم است.

ثانیا اصرار بر حضور مردم تحقیر مضاعف است.

زبان حال این است که ای ملت ایران ما عمیقا با حضور معنی دار و تاثیرگذار شما برای تعیین سرنوشت‌تان مخالفیم.

بنابر این تمام راه‌ها برای امکان تعیین سرنوشت توسط شما را بوسیله و روند خالص سازی بستیم تا اظهار نظر نکنید و رای ندهید.

حقیقت خالص سازی از یکطرف این است که ملت ایران هیچ نقشی در تعیین سرنوشت خویش نداشته باشد. و از طرف دیگر باور عمیق به فرقه سازی و باند بازی و ویژه خواری است.

من همینجا عرض کنم نیروهای مذهبی آن‌هایی‌ که دین را شناخته‌اند خیلی بیش از همه ناراحتند که چگونه از مقدسات به شکل ابزاری سوءاستفاده می‌شود. این مسئله یکی از عوامل دین گریزیِ افرادی است که خود مستقل از تبلیغات سیاسی، دین را نمی‌شناسند.

حکومت چه نیازی دارد به انتخابات؟
ممکن است اصلا در ذهن مردم مشروعیت نظام فرو ریخته باشد، از نظر خارجی و غرب براحتی توافق و تبانی انجام می‌شود در خاورمیانه هم که اصلا انتخابات محل بحث و گفتگو نیست. چرا باید حاکمیت را نیازمند انتخابات بدانیم؟ نیاز حکومت به انتخابات از چه زاویه‌ای است؟


حکومت‌ها در محاسباتشان قدرت مردم را لحاظ نکرده‌‌اند. علت فروپاشی رژیم قبلی  همین بود که وقعی بر مردم و اراده ملت نمی‌نهاد. اراده ملت‌ها تعیین کننده‌ترین و معنی‌دارترین قدرت واقعی است. ولی انتخابات و مشارکت مردم در تعیین سرنوشت یکی از میراث‌های مبارزات بیش از صد سال ملت ایران است و به قدری ریشه دار شده که نمی‌توان به این سادگی از کنار این مفهوم گذشت. به همین دلیل خیلی مهم است که ظاهر حفظ شود. براساس مشاهدات و مطالعات به این نتیجه رسیده‌ام که بیش از ۷۰ درصد مردم با سیستمِ دچار ناکارآمدی و فساد، مشکل دارند.

از طرف دیگر هم احتمالا به نوعی خودشان هم در این انتخابات به دنبال وزن کِشی سیاسی خود هستند.

فکر می‌کنید بیانیه‌ای که ۱۱۰ نفر امضا کرده‌اند برای مشارکت در انتخابات، آیا انشعابات و تغییرات بزرگ آینده را نمایندگی می‌کند؟

این‌ها، از یک طرف، از رهگذر وام‌گیری از دیانت و اعتقادات مردم، که بسیار هم برآن متمرکز است، سازوکارها را به اعماق زندگی خصوصی  مردم می‌کشاند. تریبون‌ها انتخابات را به آخرت مردم گره می‌زنند.
مسئله‌ی دیگری که بر روی آن سرمایه‌گذاری کردند ایجاد شکاف بین نیروهای موثر است. و این در شرایطی ست که مردم ایران بجای زندگی مرگ را تجربه می‌کند و سرنوشت آن‌ها به فزایندگی بحران‌ها گره خورده که کارکرد اصلی‌اش بحران‌زایی و فزایندگی آن است.
بنده با عرض احترام و ادب خدمت برخی از امضا کنندگان بیانیه، ضرورت پرداختن به این بیانیه و درس‌هایی که از آن باید آموخت را عرض می‌کنم؛
با توجه به ترکیب جمعیتی ناهمگون امضا کنندگان و تحلیل محتوای آن، بررسی محورهای ذیل اجتناب ناپذیر است.

۱- ارزیابی واقعیت‌های جامعه در شرایط کنونی

۲- توجه مختصات زمان صدور بیانیه

۳- فهم نقش و پتانسیل نیروهای اجتماعی در راستای سرنوشت مردم

۴-بررسی اراده‌ی حاکمیت در ساماندهی و شکل گیری این بیانیه

۵- نقش بازیگرانه پدیده فرصت‌طلبی و رانت‌خواری دراین بیانیه

در این مقام از میان انبوه عبرت آموزی‌های این بیانیه به دونکته ذیل بسنده می‌شود:

- ضرورت توجه همه جانبه‌ی جریانات سیاسی به ویژه جبهه اصلاحات برای جلوگیری از سطحی‌نگری، رانت‌خواری و نفوذ عوامل مخرب.

- توجه به صیانت نیروهای ارزشمند، تاکید بیشتر بر کار جمعی، هم‌اندیشی و انسجام بخشی .

اما جمع بندی بنده این است که؛
این اقدام روزنه گشایی توسعه محور برای مردم و ایران نیست بلکه اقدامی روزنه گشا برای جناح‌های سیاسی و فرقه‌های رانت‌خوار است.
که بحمدالله موضع گیری‌های هوشمندانه‌ای توسط فعالین سیاسی و اندیشمندان مختلف مطرح شد.

ظاهرا جناح مقابل استراتژی داشته و برنامه‌ریزی منسجمی داشته تا خالص شود و هیچکس از هیچ جناحی نتواند وارد ساختار شود. اصلاح‌طلب‌ها چرا انقدر بی‌برنامه و باری بهر جهت بوده‌اند؟!

سیاست‌مداران فرقه‌گرا و باندی، از سالیانی پیش از پیروزی انقلاب سازوکارهای مشخصی را در راستای تامین منافع جریانات استعماری و خودکامگان داخلی را دنبال کرده‌اند. به عبارت بهتر دراین کشور ما با سازمان یافتگی تشکیلاتی و حاکمیت باندهای قدرت با پیشینه‌ی تاریخی مواجه هستیم که ماموریت خود را دنبال می‌کنند.

بنابراین بایستی با توجه به این واقعیت ولیکن یا اتکا به ظرفیت‌های مردم و نیروهای متعهد به ایران، مسیر توسعه را دنبال کنیم و این شدنی است.
منتها اشکال اساسی ما در نداشتن سپهر سیاسی است. جریان اصلاحات فاقد گفتمان روشن و شفاف در تبیین امر اصلاح طلبی است و نتوانست سپهری را در برابر جامعه بگشاید.

نکته دیگر غفلت از تامین نیروی انسانی متناسب با نیازهای اداره کشور است.
بی‌توجهی محض به کادرسازی؛

یک برداشت غلطی هم شکل گرفته بود که تا در انتخابات رای آوردیم به اسم کادر سازی منصب‌ها را بین نزدیکان و دوستان تقسیم کنیم.
نتیجه آن شد که نه تنها کادر سازی نشد که خیل مشتاقان به رانت و ویژه‌خواری در ستادهای انتخاباتی حضور می‌یافتند و تبدیل شده‌اند به کارگر فصلی انتخابات به امید پست و پرستیژ.
نیروهای اصیل هم که ظرفیت تبدیل شدن به کادرهای مناسب را داشتند از این فضای مشمئزکننده فاصله می‌گرفتند.

این روند باعث ظهور و بروز فرصت‌طلبان منفعت‌گرا تحت عنوان اصلاح‌طلبی شد که فقط در پی دستیابی به قدرت هستند و به جهت رفتارهای غلط سبب شدند که اعتماد مردم به اصلاح‌طلبی کم شود و مملکت دو دستی تقدیم جریان انجمن حجتیه و مصباح گردد.

ناگفته نماند که بدنه‌ی اصلی اصلاحات، عناصر صادق و دلسوز زیادی دارد که حافظ حریم ارزش‌ها و فرهنگ اصلاح‌طلبانه هستند‌.


چاره را در چه می‌بینید؟ از ترس مرگ خودکشی کردن و چون اینها ما را بازی نمی‌دهند ما هم رها کنیم صحنه را؟ یا به تعبیر آقای سیدامیر خرم اصلاح‌طلبان برگردند به سمت جامعه و مردم. ولی پاسختان برای نسل جوان چیست که در انتخابات ریاست جمهوری با شوروشوق می‌خواهند حاضر شوند. آیا اصلا نیاز است اصلاح‌طلبان سیاست ورزی کنند؟


اصلا مسئله این نیست! یک کنشگر سیاسی باید احساس مسئولیت کند بخصوص اگر مجهز به منظرگاه دینی باشد.
صحنه خالی کردن را سم مهلکی می‌دانم و به تعبیر مذهبیِ آن، خلاف شرع است.

مگر آدم می‌تواند ببیند سرنوشت یک ملت بزرگ اینچنین شده است و منفعلانه برخورد کند.

خدا رحمت کند شهید محمد منتظری را که در اوایل انقلاب هشدار می‌داد به اینکه چند مشکل اساسی در کشور هست؛ یکی از آن‌ها حاکمیت باندها است.

فراموش نکنیم که دنیای سیاست بازی شطرنج نیست که با مهره عوض کردن و کیش و مات کردن پیش ببریم. این حالت فرسایشی است و ره به ناکجا آباد دارد.

بنظر من الان مردم از این اصلاح‌طلبی مصطلح گذشته‌اند و خیلی پیشروتر و هوشیارتر از مدعیان هستند. به نظر می‌رسد با مبادرت به کار جمعی و کادرسازی به حل مشکلات مبادرت ورزیم.

بدیهی است در این مسیر با چالش‌های بزرگی هم مواجهیم.

 با توجه به این توضیحات انگار ما در بزنگاه تاریخی قرار داریم یا باید برویم سمت خلافت و حذف جمهوریت یا برویم سمت توسعه. آیا زمان برای کادرسازی داریم؟ طبعا تحرکات کف خیابان هم عوارض دارد؟ انتخابات هم که از کف رفته است.


دقیقا ما در یک تنازع جدی قرار گرفته‌ایم. بیش از این هم باید تلاش کرد.

خدای متعال فرموده:" ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم .."

مهمترین نکته این است که با دغدغه و قطب‌نمای توسعه ایران مسائل را به انسجام بیشتر و وقت گذاری بیشتر دنبال کنیم.

باید در وهله اول بتوانیم یک سپهر سیاسی در جامعه بوجود بیاوریم.
اینکه می‌بینید جریانات مختلف از جمله سلطنت طلب‌ها و سازمان مجاهدین (منافقین) وعده و وعید حاکمیت می‌دهد ناشی از این خلأ است.

ما نیروی انسانی عظیم و فرهیخته‌ای داریم که به شرط  اتحاد و انسجام می‌تواند بسیار تاثیرگذار باشند. باید بیش از پیش وقت و انرژی صرف این راه کنیم.
شرایط به گونه‌ای شده است که فعالیت سیاسی به کار فصلی و موسمی برای ما تبدیل شده و این موضوع عواقب خوشی ندارد.
نیروهای سیاسی باید متمرکز و تمام وقت به موضوع بپردازند

آقای دردکشان آیا از حضور در انقلاب ۵۷ پشیمان نشده‌اید؟

-به هیچ وجه!
چون اساسا درجریان انقلاب سه عنصر  استقلال طلبی و آزادی خواهی و حاکمیت اندیشه‌های انسانی و اسلامی مد نظر بود.

که اینها دقیقا برخاسته از باورهای توحیدی ماست. منتها در این مسیر فاجعه‌ای رخ داد.

آغاز فاجعه هم از آنجا شروع شد که در روند شکل گیری تحولات ۵۷ کاتالیزور‌هایی وارد عمل شدند.
نقش اول را هم خود شخص شاه داشت.

در اثر این کاتالیزورها انقلاب در سال ۵۷ رخ داد و در شرایطی قدرت منتقل شد که هیچگونه آمادگی لازم در بین نیروهای انقلاب جهت اداره کشور وجود نداشت. همین امر باعث آغاز مسیر ناهموار و ناموزون با آرمان‌های مردم شد .


والسلام علی من یخدم الحق لذات الحق