آسیب شناسی خشونت با معلولین در مراکز نگهداری بهزیستی
احمد قویدل
فعال مدنی
هر از چندگاهی خشونت با معلولین در مراکز نگهداری رسانهای میشود. افکار عمومی با دیدن صحنههای غیر انسانی خشونت با معلولین آنچنان آزرده میشود که موجی از بگیر و ببند در این نوع مراکز به وجود میآورد و در نهایت درب چنین موسسهای بسته میشود و مددجویان آن را در مراکزی که متاسفانه خودشان هم ظرفیتهایشان پر است به ناچار تقسیم و آسیب جدیدی به چند موسسه تحمیل میشود.
خیلی ساده است به راحتی بگوییم این مراکز چرا از نیروی متخصص استفاده نمیکنند؟ این بدیهیترین راه حلی است که به ذهن هر بیننده این صحنهها خطور میکند.
بیتردید استفاده از نیروهای کارآمد و متخصص نیازمند وجود امکانات مالی است که بسیاری از این مراکز فاقد آن هستند.
سازمان بهزیستی به عنوان متولی صدور مجوز و نظارت بر این مراکز چه استانداردهایی برای این مراکز تعریف کردهاند؟ در هنگام وقوع چنین وقایع تلخی مانند مرکز نگهداری در بوشهر سوالاتی که به افکار عمومی راه مییابد نظیر سوالات زیر است؛
سرانه نگهداری از هر معلول چقدر است؟ سازمان بهزیستی در تعیین سرانه نگهداری از معلولین قیمت تمام شده را بر اساس چه روشی تعیین میکند؟ هزینه منابع انسانی در اداره این مرکز با چه مبنایی محاسبه میشود؟ مشارکت مردم در اداره این مراکز چگونه تعریف شده و بر هزینه نمودن آن چه نظارتی میشود؟
عدم اختصاص سرانه کافی برای اداره مراکز نگهداری چه در بخش دولتی، خصوصی و حتی خیریهها موجب راهیابی پرسنل آموزش ندیده و طبعا ارزان به این مراکز خواهد گردید.
تا این نوع سرانهها کاملا بررسی و شاخصهای مختلف اعم از رژیم غذایی، مراقبتهای پزشکی، مراقبتهای روانپزشکی و مراقبتهای بهداشتی در آن به صورت شفاف روشن نباشد، بدیهی است که این نوع مراکز با بکارگیری نیروی ارزان جویای کار تلاش میکنند این موسسات را فقط اداره کنند. وقتی صحبت از نیروی ارزان کار میشود یکی از گزینههای در دسترس پناهندگان افغانستانی هستند که مزد کمتری از ایرانیان به آنان پرداخت میشود.
فارغ از احساسات و پرهیز از پناهندهستیزی بکار گیری هر نیروی غیرمتخصص در مراکز نگهداری از معلولین جسمی و ذهنی چه ایرانی چه غیر ایرانی نتیجهای جز صدمه به مددجویان نخواهد داشت.
شرط لازم برای کار در این نوع مراکز داشتن تخصص است و شرط کافی آموزش مداوم حین خدمت کارکنان این مراکز است.
تابآوری در این مراکز نیازمند آموزش و توانمند سازی کارکنان است.
این سوال منطقی از سازمان بهزیستی به جاست که برای کارکنان این مراکز چه برنامههای آموزشی در طول سال برگزار میکند؟ این برنامههای آموزشی شامل چه سطوحی است؟
اگر این این نوع آموزشها محدود به مدیر مرکز و پزشک و پرستار شود و از آموزش بهیار و کارکنان خدماتی که بیشترین وقت را با مددجویان میگذرانند غفلت شود شاهد بروز چنین خشونتهایی خواهیم بود.
تعیین نسبت آماری مددجویان و کارکنان در هر سطحی نیز از وظایف سازمان بهزیستی است.
فراموش نکنیم فشار کار، خشونت تولید میکند.
برای نمونه برای نگهداری یکصد معلول ذهنی، چند پزشک، چند روانشناس، چند پرستار، چند بهیار و چند نیروی خدماتی نیاز است؟
باید بستری که میتواند خشونت تولید کند را از بین برد. اگر تلاشی در این حوزهها نشود، شاهد میشویم رئیس مرکز هم میایستد و اعمال خشونت را نگاه میکند و تحلیلگران اجتماعی چارهای ندارند جز آنکه از یک خشونت سازمان یافته خبر دهند غافل از آنکه همان مدیر هم قربانی چرخه خشونت است.
خشونت یک چرخه است که انسانها با اینکه خودشان پدر هستند یا مادر هستند و یا اساسا در هر موقعیتی به خانواده خود و دوستان خود عشق میورزند در یک چرخه معیوب اقدام به اعمال خشونت آمیزی میکنند که حتی تصورش قلب انسان را به درد میآورد.
و اما نظارت ...
دولت باید نقش نظارتی تشکلهای مردمی را بر عملکرد دولت به رسمیت بشناسد. تشکلهای اجتماعی حامی معلولین باید این مجوز را داشته باشند از مراکز نگهداری معلولین بازدیدهای ادواری داشته باشند و درباره چگونگی اداره این مراکز گزارشهایی به مسئولین دولتی، رسانهها و مردم بدهند.
نطارت کار آمد در دنیای کنونی چنین تعریفی دارد. با چند نفر بازرس بهزیستی این نظارتها شدنی نیست. تشکلهای حامی معلولین باید شاخصهای مراقبتهای اصولی، انسانی و در مسیر توانمند سازی را استخراج و مدون نموده و از دولت مطالبه کنند. این تشکلها باید صدای بیصدایان باشند.
این جمله یک مادر را که فرزندش در این مراکز نگهداری میشود را از یاد نبرید:
" بچه من که زبان ندارد بگوید کتک خورده است یا نه!"
صدای این بچههای بیگناه، صدای سالمندان، صدای معلولین ذهنی و جسمی باشیم.
محکوم کردن این خشونتها کوچکترین کاری است که وظیفه هر انسانی است. اما مهم توقف چرخه خشونت است که برنامه و بودجه میخواهد.