اپوزیسیون نمایی دستمال توالت!
مهدی نورمحمدزاده
نویسنده
«قبل از آغاز سخنرانیام در کنفرانس «زنان اروپای شرقی»، یک نوار بهداشتی از کیفم درآوردم و بالا گرفتم تا حضار ببینند. گفتم: من این را یکی از دلایل شکست کمونیسم میدانم! چون این سیستم در تمام عمر هفتاد سالهاش نتوانست نیازهای اولیه نیمی از جمعیت خود را تامین کند!
سکوت سالن را گرفت، همه از حرفهایم تعجب کردند. چند ثانیه گذشت...بعد شروع کردند به تشویق کردن!»
در کتاب «کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم»، چنین روایتهایی کم نیست که زنان کشورهای بلوک شرق از سالهای امپراتوری شوروی نقل کردهاند. بعد مطالعه کتاب، تا مدتها فکرم درگیر ابتذال این روایتها شده بود. البته ابتذال در تحلیل و فهم یک مساله پیچیده، نه ابتذال واژگان و تابوشکنی در روایت!
مرتبط دانستن سقوط امپراتوری جهانی شوروی با دستمال توالت و... واقعا چقدر منطقی و مستند است؟! آیا راویان اغراق میکنند؟! یا همان قرائت تحقیرآمیز غربیها را در قالب خاطرات خود بازتولید میکنند؟! دقیقا چگونه و چطور میتوان سقوط شوروی را به امر مبتذل دستمال توالت و کمبود آن ارتباط داد؟!
سوال و جوابها مدام توی ذهنم میچرخید و البته چنگی هم به دل نمیزد. تا اینکه مدتی بعد به طور اتفاقی فیلم «مرگ استالین» را تماشا کردم. فیلمها و کتابها گاهی شارح همدیگر میشوند، گویی روایت طنازانه فیلم به کمک آمد. کل فیلم راوی ابتذال است، ابتذال قدرت، مرگ، سیاست، آرمان، زندگی و حتی مردم!
درست همان لحظاتی که رفقای چاپلوس استالین مشغول جوک گفتن و خنداندنش هستند، او لبخندزنان لیست ترور مخالفان را امضا میکند! مبارز مخالف هم موقع دستگیری فقط نگران یک چیز است، لباسهایش را کامل و مرتب بپوشد و به استقبال مرگ برود! افسر قاتل جوخه ترور هم نگران چراغی که بیجا روشن مانده و خودش باید خاموش کند!
«مرگ استالین» به زبان تصویر همان پیام کتاب «کمونیسم رفت...» را تکرار میکند؛ حکومت ایدئولوژیک شوروی در ذات خود ابتذال پرور است و نباید دنبال مقصر بیرونی گشت! چرا؟!
چون ذات ایدئولوژی گریزی جز انکار واقعیت موجود و دلخوشی به آرمانهای دستنیافتنی ندارد، چون آن فرهنگ نمیتواند تکثر اجتماعی و صدای مخالف را تحمل کند، چون حکومت ردپای دشمن را همه جا میبیند و مجبور به کنترل و صیانت است و بالاخره چون رهبران شوروی ایده کمونیسم را ناجی بشریت میدانند و رسالتشان را جهانی کردن آن!
ابتذال دقیقا از تاکید بر همین جنبههای انعطاف ناپذیر و شعارزده آغاز میشود. رقابت برای اثبات هواداری جامعه را به سمت تزویر میکشد، عدم تحمل مخالفان و معترضان اصل تفتیش و خشونت را مجاز میکند، آرمانگرایی افراطی جایی برای کار و زندگی واقعی مردم نمیگذارد و در نهایت کار شوروی به جایی میرسد که تناقض، ناکارآمدی و سپس ابتذال همه شئون جامعه را پر میکند. آنقدر مضحک و تلخ که حتی دستمال توالت هم میتواند نقش اپوزیسیون به خود بگیرد!