کد خبر : 129085 |

عدالت یعنی احقاق حقوق اقلیت

صادق مکتبی
آموزگار

به طور کلی زندگی و کنش‌های سیاسی در هر جامعه در چارچوب گفتمان سیاسی مسلط در جامعه تعیین می‌یابد. هر گفتمانی شکل خاصی از زندگی و کردار سیاسی را ممکن می‌سازد و هویت و خودفهمی‌های فردی را به شیوه ویژه‌ای تعریف می‌کنند و برخی از امکانات زندگی سیاسی و ساختارهای سیاسی مورد نیاز آن گفتگو آن را متحقق و برخی دیگر را حذف می‌نماید. از مسائل بسیار مهم این بحث، پرداختن به شیوه ظهور و تسلط و سرانجام زوال گفتمان‌های مسلط می‌باشد که در این یادداشت سعی در بیان مختصری از تاریخچه تحول و گفتمانی مفهوم عدالت در ادبیات سیاسی ایران را داریم.
با رجوع به تاریخ تحولات مهم سیاسی ایران، از جمله مشروطه می‌توان متوجه شد که مشروطه، در واقع، حاصل تغییر پارادایمی از تعریف "عدالت یعنی اجرای بی کم و کاست شریعت توسط سلطان" که در نزد افرادی چون شیخ فضل الله نوری یا ملا محمد بن عبدالله کوزه کنانی مطرح بود به "عدالت یعنی هر چیز را در جای خود قرار دادن" که متفکرانی چون فروغی مطرح کردند، بوده است. به عبارتی با انقلاب مشروطه تفسیر دیگری از انسان، الهیات، عدالت و قانون ایجاد شد که در قاب ساختار سیاسی قدمایی خود دیگر نمی‌گنجد.
دکتر فیرحی در مورد این فرآیند و تغییراتی که در آینده امکان دارد در جامعه ایران رخ دهد می‌گوید: "اگر جامعه ایرانی در دوره پسامشروطه با فروپاشی اعتماد به تجدد مواجه بود در عصر جمهوری اسلامی فروپاشی ایقان به سنت را تجربه می‌کند"،  لیکن از نظر اقبال به تجدد که نشانه‌های قطعی آن درافق جامعه پیداست جامعه ایرانی در عصر جمهوری اسلامی به دنبال پاسخ جدید به سوالات خود درباره مفهوم عدالت است و از همین رو دچار التهابی شدید شده است.
پیرامون این التهاب می‌توان گفت دوباره زمینه تغییر پارادایم در مفهوم عدالت از عدالت یعنی هر چیز را در جای خود قرار دادن به "عدالت یعنی احقاق حقوق اقلیت" تعریفی که در بخش از متفکرین حال حاضر محل بحث و منازعه بود، شد و همین منازعه در کف خیابان در بین توده مردم به شکل دیگری نمایان می‌شود که به عبارتی می‌توان گفت با تحقق این تغییر پارادایم جدید ساختارهای گذشته تغییر کرده و دوره جدید را در پس تعریف جدید مشاهده خواهیم کرد.