کد خبر : 125350 |

خاتمی ترور نشد، چرا اصلاحات کشته شد؟!

طولابی از محافظان سید محمد خاتمی؛ رییس جمهور دولت اصلاحات بود و سال ۷۷ نامه‌ای ناشناس به او ارسال کرده و در آن صریحا خاتمی را خطری برای مملکت خطاب کرده است. طولابی در گفتگویی اعلام کرده است: اگر اراده می‌کردم می‌توانستم خاتمی را از طریق مسمومیت، انفجار و اسلحه کمری ترور کنم اما زیباترین نوع ترور برایم این بود که خاتمی را بغل و با خودم منفجر کنم.

امیرحسین مصلی_ روزنامه‌نگار

پس از انقلاب ترور مسئولان عالی رتبه نظام توسط نیروهای مسلح مخالف حکومت نظیر سازمان مجاهدین، فرقان، کومله و ... دارای پیشینه بوده است اما کمتر درباره ترور مسئولان به وسیله حامیان حاکمیت مثل نیروهای به اصطلاح حزب اللهی شنیده‌ایم؛ شاید شلیک سعید عسگر از اعضای گروه فشار به سعید حجاریان که عضو شورای شهر اول بود از معدود نمونه‌هایی باشد که خبری شد.

با این همه در خاطرات آیت الله هاشمی رفسنجانی که اخیرا برای عموم منتشر شد و مانند بمب صدا کرد، برای نخستین پرده از ماجرای ترور سیدمحمد خاتمی به دست محافظش در ریاست جمهوری برداشته شد.

ماجرا از این قرار است که هاشمی روز ۴ فروردین ١٣٧٩ نوشته است: «پیش از ظهر دکتر حسن روحانی (دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی) آمد. دو ساعتی درباره مسائل مهم کشور و انقلاب مذاکره کردیم. ایشان از قول آقای علی ربیعی گفت یکی از محافظان آقای خاتمی، قصد ترور ایشان را داشته و دستگیر شده است. می‌گویند به خاطر مشاهده جریان‌های غیراسلامی و عدم قدرت و تحلیل وضع موجود، به این فکر افتاده و از یکی از مراجع هم سوال کرده است. گرچه ایشان، او را نصیحت کرده که این افکار را از سر بیرون کند، ولی او منع را نفهمیده است. مقداری هم راجع به راهکارهای جلوگیری از افراط و تفریط صحبت کردیم...»

براساس تحقیقاتی که پس از رسانه‌ای شدن این موضوع انجام شد، جالب است بدانید این فرد که برای گرفتن فتوای قتل به بیت تنی چند از مراجع تقلید مراجعه کرده بود، نقشه‌اش از همین طریق لو می‌رود چراکه برخلاف او که خاتمی را  برای اسلام و انقلاب مضر می‌دانست؛ مراجع چنین نظری درباره رئیس دولت اصلاحات نداشتند و این اقدام تروریستی را به نهادهای امنیتی گزارش دادند.

در این میان واکنش رئیس جمهور وقت به این موضوع تامل برانگیز است که پس از اطلاع از بازداشت محافظش به چنین اتهامی، دستور کمک مالی به خانواده این زندانی را می‌دهد که از قشر ضعیف جامعه بوده و اعلام می‌کند شکایتی از او ندارد و همین امر موجبات آزادی این فرد را از زندان فراهم کرد! یعنی خاتمی در عمل نیز شعار «زنده باد مخالف من» را تحقق بخشید.

با این همه سوالی مطرح می‌‌شود که چنین رویکردی از سوی سیدمحمد خاتمی به عنوان رئیس دولت اصلاحات در سال‌هایی که به همراه مجلس ششم به اریکه قدرت تکیه زده بودند تا چه حد در جامعه تعمیم پیدا کرده است و تا چه میزان روحیه پذیرش دیگری و عقاید مخالف در کشور نهادینه شده است؟

به‌طور مثال همان محافظ که قصد ترور خاتمی را داشت، چندی قبل به بهانه رسانه‌ای شدن این موضوع در مصاحبه‌ای از اینترنت ملی و محدودسازی‌های اخیر استقبال کرده است! یعنی به عنوان حامی ارزش‌های انقلاب شاید از اقدام تروریستی برای رسیدن به باورهایش پشیمان شده باشد اما پس از دو دهه کما‌کان درباب خواسته‌های تمامیت‌خواهانه‌اش تجدید نظر نکرده است! مانند بسیاری از چهره‌های ریز و درشتی که امروز در مسند قدرت هستند و چنین طرح‌هایی را در دولت و مجلس و دیگر نهادها پیگیری می‌کنند.

از سوی دیگر برخی از مخالفان همین سیاست‌ها که از قضا بخشی از آنان روزگاری حامی سیدخندان نیز بوده‌اند، اکنون با برانداز خواندن خود، در فضای مجازی به جد یا طنز در واکنش به این خبر افسوس می‌خورند که چرا این اقدام تروریستی ناکام مانده است! یعنی مخالفان نظام بخاطر حب و بغضی که از اصلاحات دارند با تفکر رادیکال‌ترین طیف ارزشی‌ها همسو شده‌اند ولو در حرف!

به راستی چرا شعار «زنده باد مخالف من» آنچنان که باید نتواست به فرهنگ غالب در جامعه بدل شود؟

بیش از آنکه از ارزشی‌ها و براندازان برای پذیرش عقیده مخالف انتظار داشته باشیم، از اصلاح‌طلبان خاصه شخص سیدمحمد خاتمی باید توقع داشت در روزهایی که از قدرت طرد شده‌اند، به عنوان منادیان این شعار به واکاوی عملکردشان در مواجهه با حاکمیت و جامعه بپردازند و بگویند چرا با وجود هزینه‌هایی که در این راه پرداخته‌اند، پس از دو دهه عملا ناکام مانده‌اند؟

شاید در کنار آسیب‌شناسی اصلاحات و تفکیک اصلاحات جامعه‌محور از اصلاحات قدرت‌محور، حالا دیگر پاسخ به این سوال و بازیابی ایده‌های جدید جهت تاثیرگذاری در جامعه بجای قدرت‌طلبی صرف، کلید ورود مجدد آنان به قدرت نیز باشد.