ارباب یا کارگزار؟
فرهاد قنبری
فعال رسانهای
ژاک لاکان در سخنرانی خود در جمع دانشجویان انقلابی در جنبش دانشجویی ۱۹۶۸ پاریس میگوید: "خواست انقلابی تنها یک پیامد دارد: این خواست همواره به گفتمان ارباب ختم میشود. تجربه این را ثابت کرده است. شما انقلابیها آرزومند ارباب هستید و صاحب ارباب خواهید شد."
لاکان معتقد بود که انقلابیون و نیروهای رادیکال با کلان روایتهایی مانند "آزادی" و "برابری" به دنبال آزادی و عدالت نیستند بلکه به دنبال تغییر اربابان [حاکمان] خود هستند. به عقیده وی این گونه گرایشها و خواستها ممکن است به تغییر حکومت و حاکم منجر شود، اما به آزادی و عدالت منجر نخواهد شد. (به عنوان مثال در انقلاب روسیه جای تزارها با لنین و استالین عوض شد و مردم روسیه نظام سیاسی خود را تغییر دادند، اما این تغییر صرفا تغییری در ارباب و شکل و شمایل اربابی بود وگرنه نه آزادی رقم زد و نه عدالتی در پی داشت)
این شیوه نگاه و برداشت از سیاست و نظام سیاسی باعث بازتولید ساختار سیاسی میشود که در ادبیات سیاسی از آن به عنوان نظام "پاتریمونیال" یا پدرشاهی (شاه یا حاکم در جایگاه و نقش پدر) یاد میشود. حکومت پاتریمونیال شیوهای از حکمرانی است که در آن، دست طبقات و اقشار مختلف جامعه از قدرت کوتاه است و حاکم میتواند جان و مال و کار افراد را بدون هشدار قبلی از آنان بگیرد. در این نظام سیاسی وفاداری ارتش و نیروی نظامی به حاکم است نه به کشور. جان و هنر و شخصیت و کرامت و ... انسان تا زمانی ارزش دارد که در خدمت حاکم باشد. دین و دعای شهروند تا جایی ارزش دارد که برای سلامتی و جان حاکم باشد و در کل "ملت" تا زمانی "ملت و آدم" شمرده میشوند که آماده جانبازی و ایثار در راه حاکم باشند.
در نظام "پدر- شاهی" تفکیک حوزهٔ خصوصی و عمومی معنایی ندارد و میان منافع شخصی صاحب منصب و منافع عمومی تمایزی وجود ندارد. در چنین نظامی شایستهسالاری معنی ندارد و تنها وفاداری فرد به صاحب منصب بالاتر و شخص حاکم یا پدرسالار معیار گزینش و انتخاب افراد است.
حکومت پاتریمونیال فاقد دستگاه اداری و دولت به معنای مدرن است و علیرغم ظاهر امروزی آن، نوعی حکومت خان خانی و ملوکالطوایفی در جریان است.
این شیوه حکومت در واقع برداشت اکثریت مردم خاورمیانه از سیاست و حکومتداری است و بر اساس چنین الگویی است که بسیاری معتقدند افراد حق انتقاد از کسی که به او رای داده و او را انتخاب کردهاند ندارند.
شرط اول آزادیخواهی گریز از اقتدار اربابان و نگاه به حاکم و مسئول در جایگاه کارگزار سیاسی است که به مانند سایر شهروندان حقوق و امکانات برابری دارد و در برابر جامعه مسئولیت داشته و مطیع قانون است.
اکثریت مردم ایران و خاورمیانه نگاهی ماقبل مدرن و پدرسالارانه به حاکم و سیاستمدار دارند و در دنیای ذهنی خود رابطه "شهروند_حاکم" و "شهروند- نظام سیاسی" را از جنس همان رابطه ارباب و رعیت، گله و شبان، بنده و معبود یا عاشق و معشوق تصور می کنند و فقط نگاه بدوی خود به سیاست و جامعه را پشت نقابهای مدرن پنهان میکنند. این نوع نگاه ماقبل مدرن و قبیلهای به "حاکم و شهروند" تقریبا در بین تمامی گرایشهای سیاسی و حامیانشان وجود دارد و در این مورد تفاوت خاصی میان حامیان وضع موجود یا مخالفان وضع موجود وجود ندارد.
اولین جریان سیاسی به ظاهر مدرن اما قبیلهگرا جامعه ما که نگاه "پدر- شاهی" خود به سیاست را پشت نقاب مدرن بودن پنهان مینمود جریان موسوم به جریان "چپ" بود. این جریان سیاسی از حامیان خود اطاعت کورکوانه و محض طلب میکرد و رهبر و پیشوای جریان سیاسی خود را در جایگاهی خدایی مینشاند. برای حامیان این جریان نه فقط رهبران داخلی احزاب و گروههای خود، بلکه رهبران جهانی این جبهه مانند لنین و استالین و چه گوارا و کاسترو و.. نه انسانها و رهبرانی معمولی با نقاط قوت و ضعف، بلکه انسانهایی از جنس دیگری بودند که تا مقام منزه بودن و پرستش بالا کشیده میشدند.
جریان دیگر که نگاه بدوی خود به سیاست را پشت کراوات و کت و شلوار و ظاهر امروزی و مدرن پنهان میکند جریان سلطنتطلب است. فرد سلطنتطلب نه حامی اصول سلطنت مشروطه، بلکه حامی شاهزادهای منزه است که قرار است از آن سوی اقیانوسها با اختیارات تام قدم رنجه فرموده و پس از چهل سال ملت یتیم و بیپناه خود را بازیافته و و در جایگاه "پدر ملت" خوشبختی و سعادت را به فرزندان و رعیت خود بازگرداند. در نگاه این طیف، شاهزاده پهلوی قهرمان و اسطورهای است که کسی حق کوچکترین نقدی به کردار و عملکرد او را ندارد. فرد سلطنتطلب نه سوژهای آگاه که خود را حامی یک نوع خاص نظام سیاسی میداند، بلکه فردی ذوب شده و مستهلک در شخصی به نام شاه و شاهزاده است.
در میان حامیان و اعضاء مجاهدین خلق مسعود و مریم رجوی نه فقط دو انسان عادی مثل سایر اعضاء گروه بلکه دو انسان وارسته هستند که فره ایزدی را از اساطیر ایرانی گرفته و قرار است و جایگاه پدر و شبان به زندگی آنها معنا میدهند. این نگاه چاکرمآبانه و "خانه زادی" چنان در میان اعضاء این گروه جریان دارد که وقتی مریم رجوی در فرانسه برای مدتی بازداشت شد، نه نفر از اعضا در اعتراض به پلیس فرانسه خود را به آتش کشیدند.
حامیان احمدی نژاد به "بهار احمدی نژاد" نه به عنوان یک امکان سیاسی مطرح برای بهبود اوضاع بلکه به او به عنوان منجی و پدرسالار مینگرند که قرار است همچون کاوه آهنگر درفش کاویانی را برافراشته و در "بهار زمین" سفره عدالت و آزادی و خیر همگانی را بگستراند.
فردی که در خیابان فریاد میزند "کشور که شاه نداره حساب کتاب نداره" به دنبال آزادی و برابری نیست بلکه به دنبال ارباب با شمایل و ظاهری متفاوت است. کسی که فریاد میزند "کشور بدون شاه حساب و کتاب ندارد" دنبال ایجاد سیستمی دموکرات و پاسخگو به مردم نیست بلکه دنبال ساختاری با اقتدار بیشتر است که با سختگیری بیشتری رعیت خود را تربیت کند.
به همین دلیل است که هنگامی عکس یا کلیپی مشاهده میکنیم که در آن نخست وزیر، رئیس جمهور یا نماینده مجلسی از اعضاء اتحادیه اروپا یا کشورهای نروژ و دانمارک و پرتغال و شیلی و هلند و.. با دوچرخه در خیابان تردد میکنند یا با همسر خود در حال خوردن ساندویچ بوده یا در صف خرید ایستاده یا در ساحل و استخری کنار مردم در حال شنا و تفریح هستند، با تعجب به آنها نگاه میکنیم. چرا که در ناخودآگاه ما، حاکم در جایگاه کارگزار سیاسی و شهروندی مانند سایر مردم نیست بلکه جایگاه "ارباب" و خدایگانی دارد و انتظار رفتاری مانند ارباب از او داریم.