منابع آب کشور در تار و پود بیخردی
مهدی قمشی
استاد دانشگاه شهید چمران اهواز
قطعاً در بسیاری از کشورهای جهان، آب محور اصلی آمایش سرزمینی بهحساب میآید و تقسیم درست و علمی منابع پایدار و قابل برنامهریزی آب میتواند نقش اساسی در توسعه پایدار کشور ایفا نماید.
معنی و مفهوم این جمله آن است که در عمل متولیان کشور ابتدا باید درک صحیح و قابل قبولی از نقش آب در حفظ محیط طبیعی و اکولوژی هر منطقه و چگونگی بکارگیری بخشی از آن برای امور توسعهای داشته باشند و سپس با استخراج شرایط حداقلی آب مورد نیاز برای حفظ جاذبهها و محیطهای اکولوژیک هر منطقه از کشور، متوسط سالیانه سهم محیط زیست و بسترهای طبیعی متکی به آب را بدرستی تشخیص داده و بعد از آن مقدار متوسط آب سالیانه باقی مانده را به عنوان مقدار آب قابلبرنامهریزی برای امور توسعهای اعم از شرب و بهداشت، صنعت و کشاورزی بکار بندند.
داشتن چنین دیدگاه درستی، مستلزم اعتقاد و باور مدیران و حکمرانان آب به امور زیست محیطی و اصول توسعه پایدار است. دیدگاه آمایش سرزمین این راه را پیش روی ما میگذارد که ارزیابی نظاممند عوامل طبیعی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و … هر منطقه به منظور یافتن راههایی برای جامعه بهرهبرداران، شناسایی شده و با گزینههایی مناسب برای افزایش و پایداری توان سرزمینی در جهت برآورد نیازهای جامعه بکار گرفته شوند. آنچه از آمایش سرزمین به آب مربوط است این است که گسترش وجوه مختلف توسعه در هر منطقه که به وجود آب وابسته است باید بر اساس مقدار توان یا آب قابل برنامهریزی موجود در خود منطقه تنظیم شود. ا
از نظر معیارهای موجود و به عنوان یک راهکار اصلی برای حفظ تعادل اکولوژیکی هر منطقه و عدم نگرانی از بابت آن، حساب کردن روی ۲۰ درصد منابع آب موجود در هر منطقه برای امور توسعهای میتواند اطمینانبخش باشد و افزایش این مقدار تا ۴۰ درصد نیز قابل تحمل و مرز بحران شناخته شده است.
متاسفانه در کشور ما تا کنون بدون توجه به این نکات و صرفاً بر اساس کل آب موجود در منطقه و حتی فراتر از مقدار آب موجود قابل جایگزین، سالیانه برنامهریزی شده و هر سال به کار گرفته میشود. یعنی در عمل برنامهریزی جامعی برای استفاده صحیح از آب قابل برنامهریزی منفک شده از آب قابل استحصال سالیانه در کشور نداشتهایم.
آنچه در عمل برنامهریزی استفاده از منابع آب را در سیطره خود نگاه داشته، بیشتر لابیها و فشارهای سیاسی و دخالتهای غیرکارشناسانه برخی مدیران بالادستی و علقههای منطقهای بودهاند.
در نتیجه بروز مشکلات مرتبط با آب در کشور ما هر سال نمایانتر شده است و به مسئله مهم کشور در این سالها تبدیل شده. مشکلاتی مانند فرونشست زمین در نقاط مختلف کشور خصوصاً استانهای واقع در فلات مرکزی ایران و خشک شدن دریاچه ارومیه و اکثر تالابهای کشور، شور شدن آب رودخانهها در مناطق پایین دست، ایجاد خشکسالیهای انسان ساخت، ایجاد مشکلات رودخانهها در مصب، عدم تامین حقآبه حداقلی تالابها، دامن زدن به انتقال بین حوضهای آب و در نتیجه ایجاد مشکلات زیستمحیطی در حوضه مبداء و مشکلات اجتماعی بین استانهای همجوار و ... مثالهایی هستند که نشان میدهند در جاهای بسیاری برنامهریزی منابع آب به درستی انجام نشده و از مسیر صحیح خود خارج شده است. مطمئناً حل مشکلات و یا غلبه بر مشکلات پیش آمده هزینه بسیار گزافی برای کشور خواهد داشت که منافع ظاهری حاصله از انحراف از برنامه صحیح منابع آب را شدیداً زیر سوال خواهد برد، همان گونه که هزینه احیاء دریاچه ارومیه به کشور تحمیل نموده و در عمل نیز نتیجهای مطلوب و حتی نسبی نداشته است. مدیران بخش آب باید بدانند که هر گونه انحراف از برنامهریزی صحیح منابع آب و رواج روزمرگی در مدیریت منابع آب و دست کشیدن از تعهد کارشناسی برای کسب رضایت این و آن به قیمت حفظ میز و جایگاه، به شکلهای مختلف آیندهای مانند دریاچه ارومیه را در بخشهای مختلف رقم خواهد زد و روزی گریبان این مردم را خواهد گرفت و هزینههای زیادی بر کشور تحمیل خواهد کرد.
تا همین جا هم، بیخردیهای انجام شده در بخش مدیریت منابع آب هزینههای زیادی را سبب شده است که صدای آن را باید مدیران دلسوز شنیده باشند. ادامه این رویهها و بیخردیها تنها میتواند نشانه عداوت با این سرزمین کهن و مردمش باشد که فرزندانمان باید تاوان آن را پرداخت نمایند.
دامن زدن به مصرف بیشتر از منابع آب زیرزمینی و سطحی، عدم برنامهریزی برای بهبود راندمان مصرف آب در بخشهای کشاورزی و صنعت، دامن زدن به انتقالهای بین حوضهای آب، به رسمیت نشناختن حقابه تالابها، همه گواهی میدهند که تار و پود بیخردی همچنان بخش عمدهای از مدیریت منابع آب کشور را در چنبره خود دارد.