به بهانه در گذشت دکتر مصدق
آزاده کیان
روزنامهنگار
امروز سالروز درگذشت دکتر محمد مصدق است. مردی فراتر از تاریخ. نخست وزیری که نه تنها ایران، بلکه خاورمیانه و جهان را تکان داد. او یک میهنپرست ملیگرا است. برای مصدق وطن همه چیز است و او وجود خودش را جدا از وجود وطنش نمیدید. آنقدر علاقهمند میهن بود که با آن یکی شد. آنجا که میگوید: "وقتی که صلاح مملکت در بین باشد بنده از همه چیز خودم میگذرم و ابداً علاقه به هیچ چیز ندارم"، اشاره به علاقه وافر او به وطن و سرنوشت آن دارد. مصدق نه تنها از مرگ برای وطن و اعتلای آن باکی نداشت، بلکه بیصبرانه مشتاق چنین مرگ پر افتخاری هم بود، آنجا که میگوید: "من میخواهم در راه وطن شربت شهادت را بچشم، من میخواهم در راه وطن بمیرم، من میخواهم در قبرستان شهدای آزادی دفن شوم، من تا آخر عمر برای دفاع از وطن حاضر میباشم” در حقیقت مصدق یک وطن پرست ساده نبود، او یک فدایی میهن بود. برای او گذشتن از جان در راه وطن، یک حرف نبود؛ یک هدف بود. مصدق میگفت: "من باید تا ساعت آخر، تا جان در بدن دارم از وطنم دفاع کنم”.
دکتر مصدق با وجود سن بالا و بیماری توانست پیکره امپراطوری بریتانیا را به لرزه اندازد و نفت، این ثروت عظیم کشور، را ملی کرده و دست استعمارگران را از آن کوتاه کند. ملی شدن نفت که بیشک درخشانترین نقطه در کارنامه دکتر مصدق است، زمینهساز قیامهای دیگری در نقاط دیگر خاورمیانه علیه استعمار گردید و پایههای قدرت استعمار را به لرزه درآورد.
دکتر مصدق نه تنها در برابر استعمار خارجی ایستاد، بلکه با استبداد داخلی هم مبارزه میکرد. او دیکتاتور را به پدری تشبیه میکند که اولاد خود را از محیط عمل و کار دور کند و پس از مرگ خود اولادی بیتجربه و بیعمل باقی گذارد.
برای مصدق آزادی محبوسی است که باید از قفس بیرونش کشید و در جامعه اجرایش کرد. او میگوید: "اگر از طریق آزادی و دموکراسی نتوانیم کاری بکنیم، از طریق اختناق و زور و قلدری برای مردم ناراضی نمیتوانیم کاری انجام دهیم".
مصدق حکومتی را که برگرفته از خواست مردم نباشد رد میکرد و برای آن مشروعیت قائل نبود، آنجا که میگوید: "ما با حکومت دیکتاتوری و هر حکومتی که برخلاف افکار عمومی و آزادی تشکیل شود مخالفیم".
مصدق راه اصلاح را همراهی با مردم میداند و میگوید: "اگر شما میخواهید مملکت را اصلاح کنید باید با مردم همراه شوید".
مصدق یک طغیانگر است، طغیانگری که آرمانی جز داشتن ایرانی آزاد و آباد ندارد. او نجات وطن را بزرگترین و عالیترین قانون میداند و در نطق خود به آن اشاره میکند.
مصدق خود را ارباب و مردم را رعیت نمیداند. او خود را خدمتگذار ملت میداند که وظیفهاش اعتلای کشور است. او در یکی از نطقهایش میگوید: "نوکر این ملت هستیم و هرچه در صلاح ملت باشد اظهار میکنیم". او در نطق دیگری میگوید: "قانونی که مخالف میل مردم باشد قانون نیست". از سخنان و مرام مصدق به خوبی میتوان مخالفت شدید او با نظام ارباب رعیتی را درک کرد.
مصدق برای آزادی بیان و قلم اهمیت ویژهای قائل است. او میگوید: "آزادی بیان و قلم از این جهت جزء ارکان مشروطیت است که مردم را به نیک و بد امور آگاه و به شناسائی افراد هدایت میکند".
مصدق به اهمیت مجلس به خوبی واقف است و خواهان مجلس مردمی و نه مجلس انتصابی است، آنجا که میگوید: "اگر انتخابات به دست مردم انجام گیرد یعنی مردم بتوانند هر که را بخواهند روانه مجلس کنند، (آنوقت) مجلس شورای ملی نماینده قاطبۀ مملکت است و تقریباً محال است که جز به صلاح موکلین خود قدمی بردارد و آنچه در حکومت مردم بر مردم در درجۀ اول اهمیت است، همین نکته اساسی است."
مصدق به خوبی به نقش مهم زنان در جامعه واقف است. او نیک میداند که حذف نیمی از جامعه، چه تبعات جبرانناپذیری بر پیکره اجتماع وارد خواهد کرد. میزان اهمیت و احترام او به زنان به خوبی در صحبتها و مصاحبههایش آشکار بود.
مصدق شورشگری بود که بهای سنگینی را برای مبارزهاش با استعمار و استبداد پرداخت. او در بیدادگاه نظامی شاه در دفاع از خود میگوید: "آری تنها گناه من و گناه بسیار بزرگ من این است که صنعت نفت ایران را ملی کردهام و بساط استعمار و اعمال نفوذ سیاسی و اقتصادی عظیمترین امپراتوریهای جهان را از این مملکت برچیدهام." او اضافه میکند: "سرنوشت من باید مایه عبرت کسانی شود که ممکن است در آتیه در سراسر خاورمیانه درصدد گسیختن زنجیر بندگی و بردگی استعمار برآیند."
نام مصدق برای ما فراتر از یک نخست وزیر است. او مردی است که تاریخ را تکان داده. عاشقی است که تاب تحمل دیدن زخمهایی که بر پیکر زخمی وطن وارد میشود، را از دست داده و ضجه میزند. او الگویی است برای جوانان میهن. مردی فراتر از تاریخ و زمان.
روحش شاد و راهش پررهرو باد