پاسخی به سلطنتطلبان
روحالله سوری
روزنامهنگار
تحولات رخ داده در صحنه سیاسی ایران طی چندماه اخیر بحث مهمی را در جامعه شکل داده است و این پرسش را پیش کشیده که آیا انقلاب ۵۷ اساسا کار درستی بوده یا باید آن را کاری اشتباه در نظر گرفت؟
آنچه در پاسخ به این سوال میتوان گفت این است که این نوع نگاه به وقایع اجتماعی یعنی اشتباه دانستن یا صحیح دانستن آنها از اساس نگاهی ناصحیح است. چرا که نمیتوان از درست بودن یا نبودن وقایع اجتماعی سخنی بر زبان آورد. شاید بتوان راجع به سیاستها و تصمیمات سیاستمداران و دولتها از درست بودن یا غلط بودن آنها صحبت کرد اما به نظر نمیرسد که این کار راجع به کنشها و وقایع اجتماعی امری مطلوب باشد. هر کنش اجتماعی و یا هر واقعه اجتماعی درون کانتکستی رخ داده است که تجزیه و تحلیل آن کانتکست در دستیابی ناظرین به چرایی وقوع آن رخداد کاملا موثر است. بنابراین در مواجهه با امر اجتماعی ما با دلایل، علتها و انگیزهها روبرو هستیم و نه با درست بودن یا غلط بودن آن. به همین خاطر در مورد انقلاب ۵۷ نیز با توجه به ماهیت آن به عنوان یک واقعه اجتماعی آنچه اهمیت دارد زمینهها و علتهای بوجود آورنده آن است و نه درست بودن یا اشتباه بودن آن.
به نظر میرسد بخش مهمی از این نوع نگاه راجع به انقلاب ۵۷ (دوگانه درست یا اشتباه دانستن آن) متاثر از مقایسهای باشد که بین شرایط قبل و بعد از ۵۷ صورت میپذیرد. در واقع قریب به اتفاق کسانی که انقلاب ۵۷ را یک اشتباه قلمداد میکنند با مقایسه وضعیت کنونی در ابعاد اقتصادی، سیاسی و اجتماعی با وضعیت پیش از ۵۷ به چنین نتیجهگیری رسیدهاند.
چنین برداشتی راجع به وقایع اجتماعی- تاریخی متأثر از نادیده گرفته شدن زمینههایی است که کنش اجتماعی در بستر آن شکل گرفته است.
این دقیقا مثل این است که بعد از هر تغییر احتمالی دیگری در آینده با مقایسه آن با وضعیت کنونی به این نتیجه برسیم که جنبش اعتراضی کنونی کاری اشتباه بوده است. در حالی که همانطور که در ابتدای بحث اشاره شد آنچه راجع به وقایع اجتماعی اولویت دارد دیدن زمینهها و علتهاست حال نتیجه به هر سمت و سویی پیش رود بیش از آنکه مربوط به غلط بودن یا نبودن کنشهای اجتماعی باشد میتواند ناشی از نادرست بودن سیاستها و رویههای در پیش گرفته شده توسط تصمیمگیرندگان و سیاستسازان باشد.
بطور مشخص آنچه راجع به انقلاب ۵۷ میتوان بیان کرد این است که چنین انقلابی به هیچ وجه در خلاء صورت نگرفته است و به هر حال دلایل و زمینههایی وجود داشته است که آن را ایجاد کرده است. بخش مهمی از این دلایل و زمینهها به نوع سیاستها و تصمیمات در حوزههای مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی برمیگردد. ردپای این زمینهها را میتوان در نوع مطالبات جامعه قبل از انقلاب جستجو کرد و به هر صورت نمیتوان بدون درنظر گرفتن آنها راجع به این واقعه سخن گفت. اینکه بخشی از جامعه آن زمان دنبال عدالت اجتماعی بوده و یا آزادی سیاسی برایش در اولویت بوده و یا برجسته بودن سنت در برابر مدرنیته برایش اهمیت داشته همه و همه باید به عنوان زمینههای انقلاب ۵۷ مورد توجه قرار گیرد. حال اینکه چه سیاستها و تصمیماتی منجر به شکلگیری چنین مطالباتی شده قطعا حائز اهمیت است و در هر صورت تصمیمات و رویکردها به گونهای بوده که قادر به اقناع افرادی که چنین مطالباتی داشتهاند نشده و مدیریت مناسبی راجع به پاسخگویی به این مطالبات صورت نگرفته است. درست به همین خاطر اگر اشتباهی هم صورت گرفته متوجه تصمیمگیرندگان و سیاستسازان بوده است و نه جامعه، همانطور که بخش اعظم مشکلات و معضلات پس از ۵۷ هم متوجه همین تصمیمگیرندگان میتواند باشد.
اهمیت آنچه که گفته شد در این است که ما اکنون فقط به صرف مقایسه وضعیت کنونی با وضعیت گذشته نباید راجع به اشتباه بودن یا نبودن رخداد ۵۷ قضاوت کنیم بلکه آنچه باید اولویت داشته باشد دیدن زمینهها و بسترهایی است که به انقلاب ۵۷ شکل داده است. با چنین دیدگاهی دیگر ما با استناد به وضعیت کنونی به سفید کردن هر آنچه در گذشته بوده و از قضا هماکنون هم جزء مطالبات بخش بزرگی از جامعه است، نخواهیم پرداخت.