کد خبر : 119929 |

یک زن هنرمند به قتل رسید

کارگر گالری زن نقاش اعتراف کرد با کمک دوستش این زن را به قتل رساند.

عصر روز دوشنبه ۱۰ بهمن مرد میانسالی در تهران سراسیمه به اداره پلیس رفت و از گم شدن ناگهانی زن ۴۵ ساله‌اش به نام مهتاب شکایت کرد. وی در توضیح ماجرا گفت: «همسرم نقاش است و چند ساعت قبل با خودرو از خانه بیرون رفت و قرار بود به گالری‌اش برود، اما او در راه ناگهان ناپدید شد و الان هم چند ساعتی است از او خبری نداریم و تلفن همراهش هم خاموش است.»

با طرح این شکایت پرونده به دستور قاضی عظیم سهرابی، بازپرس شعبه نهم دادسرای امور جنایی تهران برای رسیدگی در اختیار تیمی از کارآگاهان اداره چهارم پلیس آگاهی قرار گرفت.

جنایتی خونین

مأموران پلیس در تحقیقات خود هیچ ردی از زن گمشده پیدا نکردند، اما ۲۴ ساعت بعد خودروی وی را در یکی از خیابان‌های جنوبی تهران در حالی که روی صندلی‌اش لکه‌های خون مشاهده می‌شد، کشف کردند. آزمایش خون نشان داد آثار خون متعلق به مهتاب است. بنابراین فرضیه قتل زن میانسال از سوی مأموران قوت گرفت.

مأموران پلیس در بررسی‌ها دوربین‌های مداربسته محل‌های تردد زن جوان به ردپای دو پسر جوان رسیدند که روز حادثه به زور سوار خودروی شاسی بلند زن گمشده شده‌ بودند. در بررسی‌های فنی مأموران متوجه شدند چهره یکی از متهمان شباهت زیادی به کارگر گالری زن و شوهر دارد. بنابراین پسر جوان به نام کامبیز و همدستش به عنوان مظنونان تحت تعقیب قرار گرفتند و در نهایت مأموران چند روز قبل دو مظنون را بازداشت کردند. کامبیز ۳۵ ساله صبح دیروز در بازجویی‌ها به قتل مهتاب با همدستی دوستش ۳۰ ساله‌اش اشکان اعتراف کرد و گفت جسد را در بیابان‌های اطراف تهران دفن کرده‌اند. دو متهم در ادامه برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفتند.

گفت‌وگو با قاتل

کامبیز! مقتول را می‌شناختی؟

بله کارگر خانوادگی آن‌ها بودم. او و شوهرش را می‌شناختم.

با آن‌ها مشکلی داشتی؟

نه.

چرا او را به قتل رساندی؟

من و دوستم می‌خواستیم خودرواش را سرقت کنیم که آن اتفاق رخ داد.

چرا سرقت؟

واقعیتش مدتی بود بیکار شده و مقداری هم بدهی بالا آورده‌بودم. از طرفی هم دوستم نیز مثل من مشکل مالی داشت که دو نفری تصمیم گرفتیم راه راننده‌ها را سد و خودروشان را سرقت کنیم و به مالخری بفروشیم.

درباره روز حادثه توضیح بده؟

من می‌دانستم مهتاب و شوهرش پولدار هستند و به همین دلیل هم با دوستم تصمیم گرفتیم خودروی او را سرقت کنیم. در نزدیکی خانه آن‌ها بودیم که مهتاب با خودرواش از ساختمان بیرون آمد. او پس از طی مسافت کوتاهی خودرواش را آرام کرد. فکر می‌کنم می‌خواست از طریق برنامه تلفن همراهش به آدرسی برود که دو نفری ناگهان سوار خودرواش شدیم. او شوکه شده‌بود و من هم چاقویی به پهلویش گذاشتم و تهدید به مرگش کردم و از او خواستم از خودرواش پیاده شود، اما مقاومت و شروع به داد و فریاد کرد. از ترس اینکه رهگذران متوجه نشوند با چاقو چند ضربه به او زدم و پشت فرمان نشستم و به راه افتادیم. بدن خونین او را به صندلی عقب منتقل کردیم که دقایقی بعد دوستم گفت مهتاب به خاطر خونریزی شدید فوت کرده‌است.

بعد چه شد؟

خیلی ترسیدیم و جسد را به بیابان‌های اطراف تهران بردیم و دفن کردیم.

چرا خودروش را نفروختید؟

وقتی دستمان به خون او آلوده شد، خیلی ترسیدیم و احتمال دادیم اگر خودرو را بفروشیم، زود شناسایی می‌شویم و به دام می‌افتیم.

منبع: روزنامه جوان