چون انقلاب را بت کرده بودند نه درس میخواندند نه برای درس خواندن ارزش قائل میشدند
خیلی از افراد گروه ضربت درس نمیخواندند و به درس ارزش قائل نمیشدند، چون انقلاب را بت کرده بودند.
عبدالمجید معادیخواه از چهره های آشنای انقلاب اسلامی و یکی از مسئولان دوران اولیه نظام جمهوری اسلامی در گفت و گو با جماران گفت:
چند روز پیش شنیدم آقای زند وکیلی فوت کرد، ایشان از عناصر اصلی گروه ضربت بود و آن دوره بین ما و ایشان اوقات تلخی ایجاد شد.
خدا ایشان را رحمت کند؛ انسان بسیار فداکار و از خودگذشتهای بود. آن روز من طرفدار مطلق گروه ضربت نبودم، اما در مجموع از آن دفاع میکردم و آنها را حق و درست میدانستم. فکر میکنم نگاه من نگاه دقیقی نبود. بسیاری از اینها درس نمیخواندند و به درس ارزش قائل نمیشدند، چون انقلاب را بت کرده بودند. ما هم کم و بیش از این نقطه ضعفها داشتیم نه در حدی که اگر فرصت کم داشته باشیم، درس نخوانیم؛ اما برخی از درس نفرت پیدا کرده بودند و از کسی که درس میخواند بدشان میآمد.
آقای زند وکیلی شیفته انقلاب بودند و ممکن بود برخی، منافعی داشته باشند و تشویق شوند. من اگر قضیه گروه ضربت را بشکافم حتماً دوستانی دلخور میشوند، من هم نمیخواهم دلخوری پیش بیاید. من این نمونه را ذکر کردم که افراد فکر نکنند آنچه که آن روزها گذشته همه ستایشبرانگیز بود. اگر بخواهم از این حرفها بزنم، زیاد است و همه ما در نقصها شریک بودیم، یا سکوت و یا تأیید میکردیم.
خود ما هم نقص داشتیم یعنی فقط گروه ضربت نقص نداشت. سرنوشت شخصیتی مثل مرحوم شمسآبادی را شنیدهایم. وی در بین بخشی از متدینین اصفهان محبوب بود، کارنامۀ درخشانی داشت اما بعد از قضیه شهید جاوید، انقلاب را قبول نمیکرد. وی نسبت به هدف سیدالشهدا(ع) تعصب داشت و تصور میکرد که شهید جاوید حریم عاشورا و امام حسین(ع) را خدشهدار کرده است، لذا از انقلاب به شکلی زده شده بود. افرادی تا مرگ او رفتند و پیرمرد را کشتند. مجموعههایی از این کار دفاع میکردند یا تخطئه نمیکردند.
اگر بخواهم از این حرفها بزنم در شهرها و شهرستانها، مصادیق زیادی وجود دارد. بنابراین، فکر نکنید آنچه که قبل از انقلاب بوده، صددرصد حماسه و ارزش بوده است، نقصهایی داشته و الان نمیشود نقصها را گفت. اگر بخواهم شفاف حرف بزنم سوء تعبیر میشود و حتی امکان دارد متهم شوم که به نظام ضربه میزنم.
نُنُر بار آمدهایم
فرهنگ انتقاد و نقدپذیری در جامعه ما وجود ندارد و به چنین بلوغی نرسیدهایم. فقط از خودمان تعریف کردیم، دیگران از ما تعریف کردهاند و نُنُر بار آمدهایم. افراد هم با ضعفها سازشکاری دارند و اینگونه رشد میکنند، لذا فضا را میبندند و به بنبست میرسانند. بهتر است که برای نقد اقلاً شرایط فراهم شود؛ شرایط نقد این است که حداقل از جریانهای مختلف افرادی باشند تا حرف یک طرفهای گفته نشود، و اگر بحث به نظام و جمهوری اسلامی و انقلاب مرتبط است باید از حاکمیت کسی حضور داشته باشد. یعنی بحث مشروعیت داشته باشد، به عنوان براندازی تلقی نشود و اینکه یک طرفه در غیاب صحبت نشود. اگر در غیاب حرفی زده میشود کسی که حاکمیت او را قبول داشته باشد بیاید تا حرف، حرفِ حاکمیت است و نگویند که گوینده حرف خود را زده است.
اینها حداقلهایی است که برای نقد و انتقاد لازم است و بدون این شرایط نه تنها در مفید بودن نقد تردید است، احتمال مضر بودن هم وجود دارد. اگر این ملاحظات را نداشتم مثل گروه ضربت چند نمونه دیگر را نقل میکردم. البته شاید دیواری کوتاهتر از گروه ضربت پیدا نکردم و خیال کردم که افراد آنها به گونهای نیستند که انسان محذوراتی داشته باشد. به هر حال شرائط گفتگو باید فراهم شود.
زمستان سال 68 در شماره هفده «یاد» یادداشتی با عنوان«یادی از بهار آزادی» نوشتم که بعد از نوشتن پشیمان شدم، چون از دفتر رهبری زنگ زدند و گفتند رهبر انقلاب رنجش پیدا کردند. هیچ وقت نمیخواستم ایشان را برنجانم. الان نمیدانم که همین را دفتر ایشان تحمل میکند یا نه.
رضاشاه به هیچ چیزی پایبند نبود؛ در سرکوب کردن مخالف خود، در اختناق جامعه، در از بین بردن هر کس که با او مخالف بوده و حتی حلقه روشنفکری که رضاشاه را آوردند به خیال اینکه وی بولدوزر آنها میشود، امثال داور، تیمورتاش و فروغی و دیگرانی که هر کدام غول و نسل پس از مشروطه بودند را از راه خود برداشت.