در ستایش وسطباز
فرهاد قنبری
فعال رسانهای
خشونت کلامی و رفتاری بسیاری از فعالان سیاسی که به اصطلاح انگشت در جهان کرده و مزدور میجویند و همه را به ریاکاری و محافظهکاری و عافیتطلبی و وسطبازی متهم میکنند و حاضر به شنیدن هیچ صدایی ولو اندک زاویهدار با صدای خویش نیستند، واقعیت نازا، متصلب و خشن حاکم بر عرصهٔ سیاسی و فرهنگی کشور ماست.
اما این دو جریان [برانداز- بنیادگرا] عصبانی و پرخاشگر و غیرستیز که چون گرگ در کمین هر کس نشسته و با خطکشی در دست در حال ایجاد مرز میان «من متعالی» و «دیگری پلشت» هستند، بیشتر از آنکه دغدغهٔ جامعه و آزادی و رفاه و فرهنگ و... داشته باشند، دگماتیسم و جمودیت و کوتهفکری خویش را فریاد میزنند.
گروهی از آنها که فکر میکنند با رفتن یک حکومت و آمدن حکومتی دیگر، به آنی به انسانی خوشبخت و شاد و سعادتمند تبدیل خواهند شد و گروهی دیگر فکر میکنند که اگر قدرت ذرهای از دست محافظهکاران بر زمین ریخته شود، جهان به آنی به مکانی پر از فساد و فحشا تبدیل خواهد شد.
هر دو این گروه هرگونه که دلخواهشان است میتوانند بیندیشند و رفتار کنند اما تا زمانی که حقی برای آزادی «دیگری» قائل نباشند، نه به احساس رضایت درونی خواهند رسید و نه هیچگاه به شناخت صحیحی از مفهوم آزادی دست خواهند یافت.
تاریخ معاصر ایران نشان میدهد این گروههای صفروصدبین و غرق در اتوپیای خیالی، از ترسناکترین طیفهای حاضر در عرصهٔ سیاسی- اجتماعی ایران هستند. آنها نه درک درستی از تنوع و گوناگونی جوامع دارند و نه روان پیچیده و ستیزهجو و میل ارضاءنشدنی بشر را میشناسند.
آنها بهمانند کودکان نابالغی میمانند که میل و خواست و اراده خود را تنها میل و خواست و اراده حقیقی میپندارند و در صورت منع از آن، به گریه و جیغ و فریاد روی میآورند و در صورت رهاشدن به حال خویش هم بلایی سر خود آورده و دوباره شروع به گریه و ناله و طلبکاری از دیگران روی میآورند.
عموم آنها قدرت دیدی بیشتر از نوک دماغ خویش را ندارند و طبیعتا توان فهم گفتمانهای دیگر را ندارند و به تمام کسانی که درک عمیقتری از جامعه و سیاست و فرهنگ داشته و یا از زاویه دیگری به مسائل مینگرند را به باد افتراء و توهین و فحاشی میگیرند.
برقراری تعادل در جامعه به صورتی که همگان احساس رضایت و آرامش خاطر کنند و هیچ کس مانع سبک زندگی و عقاید و آزادیهای طبیعی دیگری نشود، چیزی شبیه برقراری تعادل در بازی الاکلنگ است. برهمزدن تعادل الاکلنگ امری سخت نیست اما آنکه میتواند در میانهٔ الاکلنگ ایستاده و یک پای خود را در یک سمت و پای دیگر خود را در سمت دیگر آن قرار داده و تعادل برقرار کند کار ظریفتر و سختتری را انجام میدهد.
پ.ن: وسطباز نه در معنای فرصتطلب و رانتخوار بلکه کسی که در وسط و میانه جامعه ایستاده است و همه را به تحمل و پذیرش «دیگری» فرامیخواند.