از فاطمه حسنی جامعهشناس سوال کردیم:
چرا عفو عمومی هم موجب تحبیبالقلوب نشد؟
مجموعهای از عوامل موجب شده که شهروندان نسبت به نهاد دولت آن اعتماد لازم را نداشته باشند
حسنی میگوید: وقتی از اعتماد سیاسی صحبت میکنیم بحث بر سر تلقی مردم از رفتار دولت است نه اعداد و ارقام و وعدهها! بلکه ما مشخصا از تلقی شهروندان به دولت و ادراک مردم به کارآمدی دولت صحبت میکنیم. مجموعهای از عوامل مختلف منجر به این شده که شهروندان نسبت به نهاد دولت آن اعتماد لازم را نداشته باشند. اگر بخواهم همین مسئله را بیشتر توضیح دهم، در سه بعد این اعتماد شهروندان به دولت و نهاد حکومت کاهش مییابد.
سرویس اجتماعی:
تکه گمشده پازل این روزهای ایران، باور است! باور به تمام آن چیزهایی که سیاستوَرزی برای ادامه مسیر خود نیاز دارد اما دیگر چهرههای سیاسی و تصمیمات سیاسی، آن کاریزما و برد سابق را ندارند و اعتراضات اخیر نیز به کاهش بیشتر آنها دامن زده است. ظاهرا اعتماد عمومی طوری تخریب شده که حتی عفو عمومی نیز موجب تحبیبالقلوب و جلب نظر معترضان نشد. در حوادثی همچون زلزله یا بلایای طبیعی نیاز به سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی بیش از پیش نمایان میشود.
جهت بررسی موضوع فوق گفتگو کردیم با فاطمه حسنی جامعه شناس که در ادامه مشروح آنرا میخوانیم:
کاهش اعتماد اجتماعی و باور عمومی به اقدامات دولت و حتی استهلاک چهرههای کاریزماتیک که اعتبار اجتماعی با خود حمل میکنند، این روزها بحثی محوری در جامعه ایران است و اینکه چه روندی باعث نزول سرمایه اجتماعی در تمامی عرصهها شده است. نظر شما در این مورد چیست؟
ما اول خوب است بررسی کنیم که وقتی از اعتماد صحبت میکنیم اساسا از چه چیزی صحبت میکنیم. چون دو مبحث بهنام اعتماد عمومی و اعتماد سیاسی وجود دارد و سپس درباره تحول فعلی جامعه صحبت کنیم. وقتی از اعتماد بحث میشود از باورها و انتظاراتی یاد میشود که مردم دوست دارند طرف مقابلشان رعایت کند و از ضرر مردم جلوگیری کند. یا به عبارت دیگر یک نوع نگاه مثبت داشتن و یک انتظار مثبت داشتن است. یک سطحی از اطمینان است که یک فرد در رابطه با فرد دیگر از آن برخوردار است که مبنای آن رفتار منصفانهی فرد مقابل میشود. زمانیکه ما از اعتماد عمومی صحبت میکنیم و در مورد رابطه آن با اعتماد سیاسی، باید نگاه کنیم که اعتماد سیاسی چطور تعریف میشود. زیرا ارتباط تنگاتنگی بین اعتماد عمومی و سیاسی وجود دارد.
بطور کلی در واقع اعتماد سیاسی آن درجهای از انتظارات شهروندان از توانایی و موفقیت دولت و خدماتی است که دولت متناسب با انتظارات شهروندان باید ارائه کند. اگر بین این دو یعنی بین تلقی و انتظار شهروندان نسبت به رفتار دولت نسبت درستی برقرار نشود در این نقطه میگوییم اعتماد سیاسی کاهش یافته است. یک نکتهای که باید به آن توجه کنیم این است که وقتی از اعتماد سیاسی صحبت میکنیم بحث بر سر تلقی مردم از رفتار دولت است نه اعداد و ارقام و وعدهها!
بلکه ما مشخصا از تلقی شهروندان به دولت و ادراک مردم به کارآمدی دولت صحبت میکنیم. پاسخ شما در این نقطه است که مجموعهای از عوامل مختلف منجر به این شده که شهروندان نسبت به نهاد دولت آن اعتماد لازم را نداشته باشند. اگر بخواهم همین مسئله را بیشتر توضیح دهم، در سه بعد این اعتماد شهروندان به دولت و نهاد حکومت کاهش مییابد.
اعتماد سیاسی به عنوان یک ضلع سرمایهی اجتماعی چگونه و در چه ابعادی در ایران آسیب دیده است؟
اعتماد سیاسی یعنی باور مردم به نظام سیاسی، سپس باور مردم به کارگزاران نظام و در آخر باور مردم به نهادهای سیاسی! اگر آن درک مشترک جامعه از کارآمدی دولت، قدرت دولت برای حل مشکلات جاری و ... دچار خدشه شود و نوعی عدم شایستگی اخلاقی را مردم در مسئولین ببینند و با یک عملکرد نامناسب دولت در یک شرایط خاص مواجه شوند و سیستم خدماترسانی دولت ضعیف باشد، اینجا آن جاییست که زمینههای بیاعتمادی مردم به دولت پیش میآید و تلقی آنها از سطح کفایت دولت که بخواهد وظایفش را در مقابل مردم انجام دهد اینجا کاهش پیدا میکند.
به عنوان مثال عفو عمومی زندانیان، طی چند روز اخیر به هر حال اقدامی مثبت و امیدآفرین است. فارغ از اتفاقاتی که در ایران افتاده است، عفو شدن یک زندانی با استقبال جامعه مواجه میشود. اما اکنون شاهد رفتار عمومی مثبت در مقابل این اقدام نیستیم و حتی در یک مورد زندانیان پس از آزادی، مقابل درب زندان اوین شروع به شعار دادن کردهاند. بنظر شما چرا اقدامات سیاسی حتی درصورتیکه به نفع مردم باشند با استقبال اندکی مواجه میشود؟
مسئله خیلی طبیعی است، در وقایعی که رخ داده و نه فقط وقایع چهار ماه اخیر بلکه وقایع چند سال اخیر باعث شده که فضای عمومی آسیب پذیر شده است. یعنی فضای عمومی جامعه و باور به نظام سیاسی آنقدر کاهش پیدا کرده است که نتیجتا مشارکت سیاسی شهروندان نیز کاهش یافته و عموم جامعه آسیب پذیر شده است. مسئلهای که رخ داده در کنار اینکه ما با جامعهای مواجه بودیم که درگیر انسداد سیاسی و مدنی و بعضا بیتفاوتی سیاسی و انفعال نخبگان و احساس بیگانگی اجتماعی و گسست همبستگی ملی بود، از طرف دیگر در آن سیاستی که در بین سیاستمداران ما رواج داشته است مبتنی بر طرد و حذف شهروندان و سیاستگذاران رقیب بوده است، از سوی دیگر آن زمینههای جامعهپذیری چون در جامعه ما خیلی کاهش پیدا کرده است، در نتیجه در این جامعهای که اینقدر آسیب دیده است عملا نمیتوانیم انتظار داشته باشیم مردم نسبت به عملکرد ولو مثبت حاکمان خوشبین باشند.
در مورد عفو عمومی نیز سوالی که در ذهن هر شهروند معترض به شرایط موجود شکل میگیرد چه کسانی که مشارکت داشتهاند چه کسانی که نظارهگر بودهاند، این است که اساسا مگر این افراد دستگیر شده منصفانه دستگیر شده بودند که حالا بخواهیم خوشحال باشیم که عفو شدهاند؟ وقتی از عفو صحبت میکنید از یک عفوی صحبت میکنید که یک سری مجرم را بر اساس قواعدی مشمول عفو قرار داده است. سوال این است که این افراد طبق کدام قانون و دادگاه محاکمه شدهاند؟ این محاکمهها تا چه حد شفاف بوده و از یک ساختار قانونی برخوردار بوده است؟ مثلا این محکومان دسترسی به وکیل داشتهاند یا خیر! این تردید در رخ دادن جرم از سوی جامعه ایجاد شده است. از یک طرف چون اعتراضی مدنی کرده است، البته خوشحال میشویم که شهروندان این کشور آزاد شدهاند و بر اساس شواهدی که بنظر میرسد غیرعادلانه زندان بودهاند؛ حالا طبیعتا بصورت فرضی هر شهروند خوشحال میشود که اینها آزاد شدهاند اما در سطح عموم نمیتواند خوشحال کننده باشد چون پرسشهای جدیتری ایجاد میکند که اساسا بر چه اساس دستگیر و محاکمه کردهاید!
ما میدانیم که از زمان مشروطه به این طرف رفتیم سراغ اینکه قانون حرف اول را بزند. امروز سالها از زمان ناصرالدین شاه گذشته و نمیتوان با آن نگاه حکومتداری فردی کرد و پذیرفت که پادشاه اگر صلاح بداند رعیت را مورد عفو ملوکانه قرار دهد. قرار بود قانون بین مردم و حکومت قضاوت کند. پاسخ طبیعی جامعه به مسئله عفو در سطح عمومی همین بیتفاوتی و تردید و گاهی اعتراض است. از طرف دیگر هم این نکتهای که گفتید بچهها درب اوین شعار میدادند نیز طبیعی است. خبرهایی که از اوین میآمد این بود که در طول اعتراضات در زندانها نیز همچنان معترضان شعار دادن را ادامه میدادند. سوال این است که مگر سوالات و تقاضایی که مردم داشتند پاسخ داده شد و تغییراتی صورت گرفت؟ مگر جامعه به یک تعداد از خواستههایش رسید که انتظار داشته باشیم وقتی آزاد میشوند تغییر کرده باشند؟ شاید برداشت نهاد امنیتی این بوده است که با زندانی کردن اینها ترس ایجاد میشود یا توجیه میشوند اما چهارماهی که این اعتراضات تداوم داشت و داینامیک و پویایی که همچنان وجود دارد باعث شد اساسا ساز و کاری به نام زندان کارساز نباشد. با روشهای نادیده گرفتن، سرکوب و تهدید آزادیهای شهروندی نتیجهای بدست نیامد.
برای بازگشت سرمایه اجتماعی و بازیابی تلقی عمومی جامعه از باور به دولت، وظیفه طرفین را چه میدانید؟
در بحث اعتماد، مبحث تلقی عمومی مهم است و این نکته بنظر میرسد که حکومت ما درک درستی از تلقی عمومی ندارد و عمدتا درک و دریافت عمومی را به بازی خوردن تقلیل میدهد که ذهن شهروندان دستخوش تبلیغات قرار گرفته است و درگیر پروپاگاندا رسانههای خارجی قرار گرفته است. مادامی که حکومت وضعیت عمومی را به مداخلات خارجی تقلیل دهد قادر به تشخیص صدای مردم نخواهد بود بخاطر اینکه صدای مردم را با فیلتر جاسوسی، بازی خوردن، فریب خوردن و ... میشنود. اما اگر حکومت باور کند که ما زمانیکه از اعتماد سیاسی حرف میزنیم از شاخصها حرف نمیزنیم (البته اگر از شاخصها نیز حرف بزنیم باز هم حرفی برای گفتن ندارد)، شاخص اقتصادی، فرهنگی، مشارکت سیاسی و ... که همه اینها از یک ناکارآمدی کامل صحبت میکنند، اما حتی اگر در این شرایط نبودیم یعنی با یک دولت به شدت ناکارآمد مواجه نبودیم و با فساد گسترده هم مواجه نبودیم و با حذف جریانهای مختلف سیاسی هم مواجه نبودیم، با نقض قوانین حقوق شهروندی نیز مواجه نبودیم، باز هم بحث اصلی تلقی شهروندان است نه آمارهای حکومت! اگر حکومت بفهمد تلقی شهروندان چقدر مهم است طبیعتا مسیر مواجهش با خواستههای شهروندان از یک طرف تغییر میکند چون متوجه میشود تلقی عمومی به چه صورت است و از رسانهها و سرمایههای ملی بصورت جدی استفاده میکند نه بصورت میلی!چون میداند که صدا و سیما باید در خدمت عموم مردم باشد و بازتاب دهنده سلیقه مردم باشد چون قرار است تلقی مردم را از کارآمدی دولت تغییر دهد. من تصور میکنم که اگر این فهم در حاکمان ما به وجود بیاید مسلما از سیاستهایی که الان در پیش گرفتهاند دست برمیدارند تا کشور از این وضعیت آشفته و در هم ریخته فاصله بگیرد.