اردشیر گراوند جامعهشناس در گفتگو با مستقل از نسل جدید میگوید:
یکی از مشکلات حکومت و خانوادهها این است که نظام پدرسالاری داشتهاند و گفتگو را بلد نیستند
گراوند میگوید: یکی از مشکلات حکومت و خانوادهها این است که نظام پدرسالاری داشتهاند و نظام گفتگو را بلد نیستند. ما باید با بچهها به گفتگو بنشینیم و این راه برکات خوبی دارد که میتواند منجر به صلح شود. من شک ندارم عاقبت خیر در دستان این جوانان است.
طی تحولات و اعتراضات اخیر، برخی جامعهشناسان و حتی مسئولین در تعریف و توصیف جوانان معترض به نسلی ناشناخته اشاره میکنند که در تحولات اخیر با آن آشنا شدهاند و درک متقابلی میان آنان با بقیه اقشار جامعه وجود ندارد. برخی نیز معتقدند این نسل هیچ نکته مبهمی ندارد و در اثر تربیت خانوادهها و ادبیات آموزشی حاکمیت رشد کرده است.
جهت بررسی شکافهای بین نسلی و تبارشناسی نسل جدید گفتگو کردیم با اردشیر گراوند جامعهشناس که در ادامه مشروح آنرا میخوانیم:
در بررسی و تحلیل حضور جوانانی که نگاهی اعتراضی به وضع موجود دارند، برخی مدعیاند که با نسلی ناشناخته و مبهم مواجهند و با عناوینی مانند: نسل زد، نسل اینترنت یا نسل هزاره آنان را تحلیل میکنند. آیا به واقع ما با نسلی مبهم مواجهیم که چیزی از آن نمیدانیم؟
کسانیکه شناختی از وضع شاخصهای اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی کشور ندارند نادانستن خود را تعبیر به ناشناخته بودن یک جامعه میدانند. در سن من که متولد ۴۷ بودم نرخ باسوادی حدود ۳۰ درصد و نرخ تحصیلکردگی ۴ درصد بود. اما الان نرخ باسوادی ۹۵ درصد و نرخ تحصیلکرده بیش از ۳۶ درصد است. در گام دوم، در دوره ما رسانه دو عدد بود یعنی روزنامه و تلویزیون! روزنامه هم دو عدد و تلویزیون هم دو شبکه بود، که از ۴ عصر تا ۱۱ شب برقرار بود و هیچ ابزار ارتباطی دیگر هم نداشتیم. نتیجتاً ویژگی بعدی نسل جدید دسترسی به رسانه و ابزارهای آگاهی است.
نکته جدیتر اینکه در زمان ما نرخ باسوادی والدین تقریبا ۵ درصد بود در این زمان بالای ۹۰ درصد است. نکته دیگر ارتباطات جهانی است؛ در حالیکه دوره ما اصلا ارتباطات جهانی وجود نداشت اما دهه هفتادیها بالای ۷۵ درصدشان زبان دیگری را بلدند صحبت کنند. یعنی نسل جدید آدمهایی جهانی شدهاند. نکته از آن مهمتر اینکه جوانان پنجرههایی را به دنیا گشودند که در دوران من اصلا وجود نداشت، در دوران من فکر میکردم آخر دنیا آن کوهی است که بالای آبادی ماست اما جوانان امروز ته دنیا را، کره زمین هم نمیدانند و در حال کشف موجودات در کرات دیگر هستند، یعنی دنیا را تصاحب کردند! دوره ما حوزه نفوذ، تهران و مرکز استان بود. اما در گروه سنی نسل جدید الان کسی وجود ندارد که ایران را نگشته باشد. نتیجتا این نسل اساسا نسل ناشناختهای نیست برای کسانیکه شاخصهای این نسل را نمیدانند ناشناخته است. نسل ما مطیع بود چون ارتباطات کمی داشت، نسل جدید میگوید چرا اطاعت؟ ما هنوز در پاسخ به چراییهای نسل جدید درماندهایم چون اندازه این نسل سواد نداریم! چون به اندازه اینان تخیل نمیکنیم و فکر نمیکنیم و محرک به ما وارد نمیشود و برای خودمان و برای دنیا تغییر نمیخواهیم!
من معتقدم ما شاخصهای نسل جدید را میشناسیم اما خود را نادانی میزنیم چون نمیخواهیم این تغییر را قبول کنیم.
با این وجود آنچه الان شاهد آن هستیم، یک روند قابل درک اما با فاصله زیاد است؟
آن چیزی که اتفاق افتاده است شکاف نسلی است که سرعت نسل جدید به اندازهای زیاد شده و فاصله را اینقدر زیاد کرده است که همدیگر را درک نمیکنیم. پس اساسا از روز اول و از دوران آدم و حوا، شکافِ نسلی بوده و هست اما در شرایط اقتصادی و اجتماعی ایران در سی سال اخیر اینقدر این شکاف زیاد شده است که هم را گم کردهایم. علی (ع) میفرماید اینها برای زمانی غیر از زمان شما آفریده شدهاند و از کمان در رفتهاند. اینکه این فاصله نسلی زیاد شده است باید از افتخارات جمهوری اسلامی باشد و خیلی باید به آن افتخار کند و بگوید ما نسلی را تربیت کردیم که اینقدر پیشتاز است که درگیر فاصله عمیق شده است. ما دو راه داریم یا بگوییم شما نسل جوان درست میگویید! یا بزنیم توی سر جوان! طبعا جوانها راه دومی را قبول نمیکنند و نتیجتا درگیر ایجاد میشود.
آینده این نسل و شکافهای آن به چه سمت خواهد رفت؟ بنظر میرسد این فاصله حتی نزدیک به ده سال رسیده است و نسل دهه هفتادی هم با دهه هشتادی درگیر تضاد است! نظر شما چیست؟
فرض کنید تفاوت من با فرزندم دیگر مثل تفاوت من و پدرم نیست. من موبایل و ارتباطات و اینترنت را میشناسم اما پدرم نمیشناخت، اما تفاوت نسل جدید با فرزندان آیندهاش زیاد نیست. قدرت توزیع شده است و اینطور نیست بگوییم شکاف نسلی بعد از این نسل ترمز میبرد، در حالیکه به وضعیت عادی میرسد. الان کسانیکه مسئول هستند کسانیاند که هم سن پدر من هستند اما کسانیکه دهه پنجاهی هستند بچهها را درک میکنند. کسانیکه دهه سی هستند نسل جدید را نمیفهمند. آینده نیز بسیار امیدوارکننده و عاقبتدار و شکوفنده است و من خیلی به دهه هشتادیها امید دارم، دهه هفتادیها باز متفاوتند اما دهه هشتادیها تا مشکلات را حل نکنند دست بردار نیستند.
در مواجهه با این نسل و تفاوتها و فاصلههای آن؛ چه باید کرد؟ آیا باید هر یک از نسلها راه خود را بروند؟
ما که از حضرت رسول و حضرت علی که مهمتر نداریم! حضرت رسول میگوید وقتی فرزندت به ۱۴ سال به بالا رسید وزیر است. یعنی با او مشورت کن! علی (ع) میگوید با فرزندانت راه بیا! ما اگر انسان باشیم و عاقل باشیم باید اداره امور را به دست فرزندان دهیم این بچهها بالاخره تربیت شده ما هستند و سعادت کشور را بهتر تشخیص میدهند. کل ساختار را باید به گونهای شکل دهیم که بچهها از ما جدا نشوند. ما گاهی بخاطر اختلاف نظرات کوچک کاری میکنیم که بچهها از ما جدا شوند. بچهها از ما جلوتر میروند اما باید آنها را هدایت کنیم و پشت سر آنها برویم. انگ زدن به بچهها نشان از ناتوانی است ما نباید به آنها انگ بزنیم باید افتخار کنیم. اینکه همدیگر را نمیفهمیم باید ببینیم مشکل از کیست! بنظر من که مشکل از ماست چون آنها زبان زمانه و جهان را بهتر از ما میفهمند. یکی از مشکلات حکومت و خانوادهها این است که نظام پدرسالاری داشتهاند و نظام گفتگو را بلد نیستند. ما باید با بچهها به گفتگو بنشینیم و این راه برکات خوبی دارد که میتواند منجر به صلح شود. من شک ندارم عاقبت خیر در دستان این جوانان است.