از بدِ حادثه ....
خورشید سلیمانی
روزنامهنگار
مملکت ما مملکت خبرخیزی است. انگار هردم از نو، غمی سر برمیآورد و با صورت بزککردهی کریه با ما سلام و احوالپرسی میکند. حالا دیگر تعداد شهرهای سرمازده، اسم آدمهای گرفتار، تاریخ برگزاری آیینها، میزان وعدهها و حجم توجیهاتی که گاه در ورطهی دروغ درمیغلطند، چنان فزونی یافته که مغز، خسته از اینهمه دویدنها، حالت تدافعی به خود میگیرد و به کنج تاریکی میخزد تا نفسهای به شماره افتادهاش را امانی دهد و دوباره برخیزد.
اما در این هول و بلا، برخی از خبرها در یک چرخهی تکرار شونده، دائما در رفت و آمدند. میآیند. دلهایی را خون میکنند و میروند تا دوباره، و اینبار در کسوتی جدید، بازگردند و آن دلهای خونین را مجروحتر سازند. داستان مسدودی کارتهای بانکی مهاجرین افغانی یکی از آن خبرهاست.
ماجرا البته تازه نیست. اما گویا نیازی هم به پاسخگویی احساس نمیشود. آن هم در شرایطی که سرما بیداد میکند. نانواییها بدون ارائه کارت بانکی نان نمیفروشند و همسایههای همزبان و زخمخوردهی ما نه از پی حشمت و جاه، که از بد حادثه و گریزان از جور ستمکارههایی همچون طالبان و داعش به ما پناه آوردهاند.
همه ما بسیاری از این مهاجران را از نزدیک میشناسیم. مردمانی شریف و زحمتکش که سی سال و چهل سال و بیست و چند سال است که در کنار ما زندگی میکنند اما کاسبهایشان دستگاه کارتخوان ندارند. ما البته حواسمان هست که وقتی برای تعمیر کفشمان به بهترین کفاش محل رجوع میکنیم، یا وقتی از چشم و دلپاکترین دستفروش لباس میخریم، یا وقتی تمیزکارترین استاد بنایی را صدا میکنیم تا بازسازی خانهمان را به او بسپاریم، حتما پول نقد همراهمان باشد. و اگر احیانا پول نقد همراهمان نبود، آنها با بزرگواری و نجابت ما را راهی میکنند و وصول طلبشان را به روزی دیگر حوالت میدهند. اما دنیای مدرنی که همه ما به یکباره به درون آن پرتاب شدهایم، این حرفها سرش نمیشود. تکلیف استادی که در دانشگاه فردوسی مشهد تدریس میکند و خانواده او چه میشود؟ آیا برای خرید اینترنتی یا استفاده از عابربانک باید به شاگردان و همکاران ایرانیاش متوسل شود؟ وااسفا از این وضع. واخجلتا از این بساط.
واین، هنوز از نتایج سحر است. باز نکردن حساب جاری توسط بانکها، فعال نکردن همراهبانک، پیامکهای بانکی و اینترنتبانک، تمدید نکردن کارت بانکی، محدودیت برداشت از حساب بانکی، ندادن دسته چک، نخواباندن چک در حساب بانکی و هزار و یک کژی و کاستی دیگر.
نتیجه؟
در بهترین حالت، اجبار به حمل پول نقد زیاد و تن دادن به مخاطرات آن و یا باز کردن حساب به نام دیگری، تنها برای دریافت خدماتی معمولی و روزمره.
و حالا به این دستهگل، اضافه کنید بیاطلاعی کارمندان و رؤسای بانکها از چگونگی کار با مهاجران و نشناختن مدارک هویتی آنها را.
نتیجه؟
سردواندنها. رفت و آمدها. دوبارهکاریها و بازگشت به نقطهی آغاز.
امسال، دقیقا روز ۲۲ دی ماه ۱۴۰۱ برای تکرار این سریال انتخاب شد. سریالی موهن، تلخ و مبتذل که چند ماه بیشتر (برج ۴) از پخش آن نگذشته بود. در آن تاریخ (۱۴۰۱/۴/۹) در نامهای منقوش به مهر و آرم و سربرگ بانک ملی و با موضوع «اعمال محدودیت در ارائه خدمات به اشخاص حقیقی خارجی»، آمده بود:
به اطلاع میرساند، بر اساس دستور مراجع ذیصلاح، از تاریخ ابلاغ این دستورالعمل، ارائه خدمات بانکی ذیل به اشخاص حقیقی خارجی به طور موقت و تا اطلاع ثانوی، ممنوع میباشد:
۱. افتتاح هر گونه حساب ارزی و ریالی (انفرادی و مشترک) اعم از قرضالحسنه، جاری و پسانداز، سپرده کوتاه مدت و بلند مدت.
۲. حواله انتقال هر گونه وجه، اعم از درونبانکی و بین بانکی از مبدأ حسابهای اشخاص حقیقی خارجی.
۳. حواله انتقال هر گونه وجه، اعم از درونبانکی و بین بانکی به مقصد حسابهای اشخاص حقیقی خارجی.
اکنون تکرار تاریخ، آنهم تاریخ زشتکاری و بداندیشی انگار به ژن غالب ما تبدیل شده است. در حالی که مردان افغان، دست در دست زنان و دخترانشان، خسته و مجروح، به ما پناه آوردهاند، در حالی که بخش بزرگی از مهاجران قانونی افغان، موتور محرکه یا چرخ دندههای اقتصاد بیمار ما را میگردانند، برای پرداخت وجه به راننده اسنپ یا خرید اینترنتی از دیجیکالا دستشان را بستهاید. پرتشان کردهاید وسط دریا. و میگویید شنا کن.
مدتی پیش، علی صالحآبادی، رئیس وقت کل بانک مرکزی گفت «هم وزارت کشور و هم وزارت اطلاعات در حال ساماندهی اتباع هستند.» اما آنچه که ما دیدیم بیسامان شدن مهاجران بود. از آن سو، شورای هماهنگی بانکها میگوید: «تمام بانکها موظف شدند از تاریخ ششم بهمن، حسابها و کارتهای فاقد کد شهاب را مسدود کنند.»
آقای شورا! شما که میدانید اتباع غیرایرانی برای اخذ کد شهاب (شناسه هویت الکترونیکی بانکی) نیاز به کد فراگیر دارند که متولیاش وزارت کشور است. شاید هم نمیدانید. وگرنه حتما قبلش با آن وزارتخانه هماهنگ میکردید و بدون اطلاع قبلی کارتهای مهاجران را مسدود نمیکردید.
عده دیگری از آقایان نظام هم برای این بیبرنامگی و بازی با آبرو و معیشت مهاجران، پولشویی را بهانه کردهاند. که صدالبته بهانه خوبی نیست. مگر پولشویی در مبالغ بالا ودر دفعات متعدد صورت نمیگیرد؟ خوب بیایید و یرای جلوگیری از این کار، سقف یا دفعات پرداخت را محدود کنید. یا آن چند نفر خلافکار را پیدا کنید. و البته لابد میدانید برای آنها هم گرفتن کارت بانکی اتباع در قبال پرداخت مقداری پول کار دشواری نیست.
نه این که کارت بانکی کسانی که دهها سال است مقیم ایرانند، قطع کنید و آنها دستشان به جایی بند نباشد.
حالا اگر این مشکل را حل کردید و بر دلشورههای مهاجران، نقطه پایانی گذاشتید، میتوانید بنشینید و در مورد بازار مرزی افغانستان و ازبکستان صحبت کنید که چند روز پیش فاز یک آن افتتاح شد. نه، آن موضوع هم چندان مهم نیست. شاید فرصتی پیدا کردید و به وضعیت دردناک دختران افغان فکر کردید. همانها که با وجود دارا بودن کمالات متعدد، این روزها زندانی جهل و تعصبند.
ما مردمان میهماننوازی هستیم. خوب است آنگونه که شایستهی آنهاست، پناهشان دهیم.
مخلص شما: خورشید