اصلاحات و جنبشهای اعتراضی
روحالله سوری
روزنامهنگار
"نقدی به میانه خواندن اصلاحات از سوی محمدجواد روح"
جناب آقای محمدجواد روح اخیرا در یادداشتی به تحلیل موضع و نسبت جریان اصلاحات با جنبش اعتراضی که این روزها در جریان است، پرداختهاند که برخی از استدلالهای ایشان در این یادداشت نیازمند بحث بیشتر میباشد و در این مطلب کوتاه بنده فقط سعی کردهام بصورت کوتاه سرفصلهایی که میتواند به عنوان موضوعات گفتگویی در اولویت جریانهای سیاسی داخلی قرار گیرد مطرح نمایم.
مهمترین این سرفصلها عبارتست از: جریانهای سیاسی منتقد چه تعریفی از میانهروی دارند و مرادشان از میانهروی در فضای سیاسی دقیقا به چه معناست؟
جنبشهای اجتماعی جدید چه ویژگیهایی دارند و زمانی که ما شاهد شکلگیری یک جنبش از پایین به بالا نظیر جنبش اعتراضی اخیر ایران هستیم نقش رهبران و نخبگان سیاسی در این میان چیست؟ ترسیم آینده و شکل و شیوه گذار به آینده برعهده چه افرادی است؟ آیا در اینجا جنبش به معنای افراد حاضر در میدان باید چنین نقشی را عهدهدار شوند یا نخبگان سیاسی؟
اینها سوالاتی است که میتواند آغازگر یک گفتگو در میان گروههای سیاسی منتقد باشد که البته در ادامه سعی کردهام به بخشی از آنها از دیدگاه خود پاسخ دهم:
۱. میانهروی بیش از آنکه یک موضع روشی باشد یک ایده و تفکر سیاسی به معنای قرار نگرفتن در سر طیف راست یا چپ افراطی میباشد. حال آنکه در فضای سیاسی ایران اصطلاحات چپ و راست و به تبع آن میانه همیشه از ابهام مفهومی برخوردار بودهاند و میانهروی خیلی مواقع با عملگرایی و مصلحتگرایی و یا بازی کردن در وسط مترادف بوده است.
۲. عدم موضعگیری و رفتار کنونی اصلاحطلبان در قبال وضعیت جاری، برخلاف آنچه که آقای روح بیان کردهاند نه متأثر از مشی به اصطلاح میانهروی اصلاحات که دقیقا از سر عافیتطلبی این جریان است. در واقعیت امر، جریان اصلاحات موضع مشخص نگرفته چون هم میخواهد مردم را از دست ندهد و هم حکومت را و این نه میانهروی که دقیقا وسط بازی کردن است.
۳. مهمترین نقد به اصلاحات عدم ترسیم استراتژی مشخص برای گذار وضعیت سیاسی و اجتماعی کشور از یک نقطه به نقطه دیگر است. جریان اصلاحات طی سه دههای که از عمر سیاسی آن میگذرد هیچ وقت مشخص نکرده که قرار بوده است چه کاری را و از چه طریقی انجام دهد. به عبارت بهتر مهمترین ضعف اصلاحات انتخاباتمحور بودن به جای برنامهمحور بودن آن است. مسالهای که در شکلگیری اقبال جامعه نسبت به آن کاملا تاثیرگذار بوده است. بنابراین فقدان هدف و برنامه بیش از آنکه متوجه جنبش کنونی شود متوجه جریان اصلاحطلبی میباشد.
۴.از نگاه آقای روح دلیل مخالفت و یا عدم همراهی جریان اصلاحطلبی با آنچه امروز در عرصه اجتماع ایران مشاهده میکنیم میانهرو بودن اصلاحات است، این استدلال مستلزم این فرض است که آنچه در خیابان رخ میدهد را مصداق رادیکالیسم در نظر بگیریم. سوال این است که اگر واقعا شعار نوشتن بر بادکنک، رادیکالیسم به حساب میآید چه چیزی مصداق میانهروی به حساب میآید و آیا با این حساب، راهکار اصلاحات چیزی جز سکوت و انفعال محض خواهد بود؟
۵. یکی از ویژگیهای جنبشهای جدید شکلگیری آنها از پایین به بالا، نداشتن رهبری و متکثر بودن آنها میباشد. اینکه از جنبشی که یکماه از عمر آن میگذرد انتظار ترسیم دقیق مسیر آینده را داشته باشیم اندکی توقع زیاد داشتن و حتی شاید توقعی نابجا باشد. درست برخلاف چنین انتظاری باید گفت که این موضوع دقیقا وظیفه نخبگان سیاسی است که کمی از مرزبندیهای سیاسی و شخصی خود بکاهند و از طریق گفتگو و تعامل، چگونگی گذار و خطوط آینده را ترسیم کنند و کمکاری خود را به حساب جنبشها منظور نکنند.
در پایان با اشاره به شعری که آقای روح در انتهای یادداشت خود آورده است باید خطاب به بخشی از نیروهای اصلاحطلب گفت گاهی زمان، زمان خاموشی است و سکوت، پژواکی پرطنینتر دارد.