مردم هرچه بیشتر در فقر دست و پا بزنند در اختیارترند!
جامعه در حال حرکت به سمت دوطبقه شدن است. تفکر برخی این است که با دوطبقه شدن جامعه اوضاع بهبود مییابد. گمان می کنند مردم هر چه فقیرتر باشند در اختیارترند؛ و اگر سیرتر بشوند مطالبهگر خواهند شد.
خبرآنلاین: محمد خوشچهره اقتصاددان مطرح ایرانی که در مجلس هفتم نمایندگی مردم تهران را عهدهدار بود، از نقد دولت اصولگرا ابایی ندارد چرا که معتقد است نقد هدیهای است که میتوان پیشکش دولتها کرد تا مشکلاتشان را حل کنند.
در ادامه گفتگوی این کارشناس اقتصادی را میخوانید:
بحث بسیار مهمی در میان کارشناسان وجود دارد. اینکه طبقهی متوسط در ایران در حال نابودی است و چشمانداز بهبودی نیز دیده نمیشود. بسیاری فشار سهمگین این چند سال را عامل لاغر شدن طبقهی متوسط میدانند و نسبت به عواقب آن هشدار میدهند. نظر شما در این باره چیست؟ آیا شما هم این خطر را احساس میکنید؟
بیایید با عدد صحبت کنیم. تولید ناخالص داخلی اگر افزایش یابد، رشد اتفاق میافتد. حالا همین رشد نیز به تنهایی کافی نیست. مساله توزیع درامد در کنار رشد درآمد اهمیت دارد. اگر به مساله توزیع درآمد توجه نشود، وضعیت فاجعهبار آرژانتین پیش میآید که رشد اقتصادی بالای ۱۲ درصد داشت، اما در اوایل دهه ۲۰۰۰ با فروپاشی اقتصادی روبرو شد چراکه هشتاد درصد از مردم این کشور زیر خط فقر بودند و نرخ بیکاری نیز به حدود ۳۵ درصد رسیده بود.
جامعهی معقول جامعهای است که اکثریت مردم آن از تولید ثروت منتفع میشوند، اما چنین اتفاقی در جامعهی تولیدمحور میافتد. خاصیت ارز نفتی انتفاع اکثریت مردم نیست. میبینیم ارزهای نفتی صرف قاچاق و ... میشود و چنین خاصیتی را ندارند.
اینطور است که با افزایش مداوم ثروتمندان روبرو هستیم در حالی که تولید با بحران روبروست. مشکلات محیط زیستی بیداد میکند و اقتصاد با فساد و اختلاس و ... دست به گریبان است. اصلا معنای توسعه پایدار همین است که مردم باید از ثروت جامعه منتفع شوند و رشد و توسعهی اقتصادی و افزایش تولید به محیطزیست و منابع حیاتی کشور آسیب نزند.
جهان از مرحلهی رشد اقتصادی و توسعه و حتی توسعه پایدار عبور کرده و امروز برندگان نوبل میگویند باید اخلاق به اقتصاد بازگردد تا مشکلات حل شود. حال در ایران با چه نگاهی به اقتصاد روبرو هستیم. وقتی سخنان معاون رئیسجمهور را بررسی میکنیم میبینیم ادبیات ما هنوز ادبیات رشد اقتصادی است.
به عبارت دیگر هدف افزایش تولید ناخالص داخلی ایران است، اما باید دید این افزایش به چه بهایی حاصل میشود؟ اینکه پدر محیط زیست در بیاید و تهیسازی منابع طبیعی رخ بدهد، ایرادی ندارد؟ صادرات نفت خام و خامفروشی همچنان جریان دارد و در کنار همهی مشکلات به روش توزیع ثروت نیز توجه نکردهایم.
چون درآمد ما از محل فروش نفت محقق میشود، پول حاصل از صادرات نفت وارد کشور میشود. فرض کنید شرایط عادی است و تحریم نفتی نیستیم. در این فضا این پول صرف واردات یا سرمایهگذاری در محدوده بالا میشود و اتفاقاً انحراف از همینجا شکل میگیرد. اینکه هشتاد میلیارد دلار درامد داشتید، اما شغل ایجاد نکردید و هنوز نرخ بیکاری بالاست و.
سرمایه گذاریها جایی انجام میشود که اشتغال آن کم است، اما تصور کنید که بخشی از این سرمایهگذاری در بخش کشاورزی اتفاق میافتاد؛ امروز چه وضعیتی برای جامعه رخ میداد؟ اولین محصول شریک شدن مردم در درآمد نفت بود.
درآمد ایران از نفت حاصل میشود، در نتیجه کسانی مانند قاچاقچی و دلال و ... از این پول منتفع میشوند و مردم در نهایت از سوبسید یارانهای بهره خواهند برد و در تولید ملی دخیل نیستند. اینکه جامعه در حال حرکت به سمت دوطبقه شدن است اتفاقاً مطلوب برخی جریانهای سیاسی است که اغراض سیاسی خاص دارند و فرایندهای اقتصادی نیز در خدمت این ماجرا قرار دارد. برخی فکر میکنند با دوطبقه شدن جامعه اوضاع بهبود مییابد. معتقدند مردم هر چه فقیرتر باشند در اختیارترند؛ و اگر سیرتر بشوند مطالبهگر خواهند شد.
با این تفاسیر طبقهی متوسط در حال کوچک شدن است. من این نتیجه را از توضیحات شما گرفتم.
بله. طبقهی متوسط در ایران درحال کوچک شدن است.
ترس از جنبش گرسنگان و تبدیل طبقهی متوسط به ضعیف جدی است؟
در مورد جنبش گرسنگان و خطر اینکه لشکر بیکاران بیرون بریزند و ...، اما چنین نظری ندارم. اگر قرار بود چنین اتفاقی بیفتد تا به حال رخ نداده بود. آنچه مانع است همان تئوری خط بقاست. توزیع یارانهها و منابعی از این دست مانع بروز این اتفاقات شده است.
در ضمن لازم میدانم اشارهای به ریشههای ماجرا داشته باشم. در سنت الهی اگر ظلم و ستم و فساد باشد شلاق الهی میخوری. اتفاقا سقوط نظامها بر مبنای سنت الهی پیشبینی شده است. در سوره فجر خدا سرنوشت ابرقدرتها را توضیح میدهد. حتما بخوانید. اما شما به یک موضوع اشاره کردید به نام طبقهی متوسط که نمیتوانم بدون شرح دادن از کنارش بگذرم.
ببینید هر نظریهای، آرمانی را برای خود تصویر کرده است. آرمان ما این است که با آمدن امام زمان قسط و عدل میآید و حیات طیبه شکل میگیرد. مارکسیستها میگویند هر کسی به اندازه نیاز خودش باید از ثروت جامعه بهرهمند شود. در نظام سرمایهداری، هدف ایجاد جامعهی پرمصرف و پررفاه شهری است. پس گروه هدف در هر جامعهای مهم است. در جامعه مارکسیستی گروه هدف طبقه کارگر و در جامعه سرمایهداری، هدف سرمایهدار است. فراتر از این دولت من میگویم ما خلاف قانون اساسی و آرمانهایمان داریم پیش میرویم. با این سیاستها اکثریت مردم مصداق مستضعف هستند.
در قانون اساسی ما گروه هدف، محروم و مستضعف تعریف شده است. محروم و مستضعف با فقیر فرق دارد. مستضعف یعنی به ضعف کشیده شده. یعنی این گروه توانایی دارد، اما نظام تصمیمگیری این گروه را به ضعف کشیده است. به عنوان مثال پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، فرصت برای همه نبود و بسیاری از فرصت را به خارجی میدادند.
همین حالا اگر جوانی فرصت ورزش را از دست بدهد دچار استضعاف ورزشی شده و اگر کسی نتواند در کلاس کنکور شرکت کند و در رشتهی خوبی قبول بشود، بیتردید دچار استضعاف اموزشی شده است. در عین حال استاد دانشگاه که نتواند خود را به روز کند و تامین کند، دچار استضعاف است.
من حقوق استاد تمامی دارم، اما باز کار میکنم، در عین حال سطح رفاهمان هم پایین آمده است. پس ما مصداق مستضعف و محروم هستیم. بازنشستهای که سی سال با شرافت کار کرده، اما الان خجالت زن و بچه را میکشد، مصداق محروم و مستضعف است. چرا این اتفاق افتاده؟ عرضه نامناسب، فضای نامناسب و سیاستگذاری نامناسب زمینه را برای بروز این اتفاق فراهم کرده است.
ما از بعد از جنگ، طبقهی محروم و مستضعف را کنار گذاشتیم و دولت سازندگی با واژههای وارداتی از صندوق بینالمللی پول و همچنین بانک جهانی در صدد توضیح شرایط برآمد. مثلا میگفتند قشر آسیب پذیر؛ اما معلوم نشد منظور از قشر آسیب پذیر چیست؟ در غرب این مفاهیم روشن است. به طور کلی این واژه به چهار – پنج درصد افرادی که در پروسه تولید دچار آسیب میشوند، این واژه اطلاق میشود. یا کسانی که سن شون بالا رفته و قادر به کار نیستند و ...
اینها را تامین اجتماعی پوشش میدهد تا زیر خط فقر نروند. حالا در برنامه اول و دوم میگفتند قشر آسیبپذیر و بعد از آن نیز جمعیت را بر مبنای درآمد طبقه بندی کردند. بهترین جامعه، جامعهای است که گروه فقیر یک تا دو درصد و گروه ثروتمند هم در همین حد باشد. به طور کلی کل فقرا و ثروتمندان باید حدود هفت درصد جامعه باشند.
بقیه باید در محدودهی میانی باشند. درآمدهای میانی هر چه بازتر باشد، بهتر است. سوییس و سوئد و ... این وضعیت را دارند. اگر کسی خیلی درآمد داشت سریع از او مالیات میگیرند و به گروه کمدرآمد تزریق میکنند.
شما میگویید عدالت باید باشد، اما اول لازم است یک تعریف دقیق از عدالت داشته باشید. بر مبنای تعریف عدالت، میبینید این سیاستها حتی باعث استضعاف شغلی گروه نخبگان شده و مهاجرت به شدت افزایش یافته است. پس نیروهای نخبه و برجسته نیز مصداق مستضعفان علمی شدند. مردم امروز دائم میپرسند ما دهک چندم هستیم. میدانید چرا؟ چون حس میکنند به سمت فقر حرکت میکنند و نمیتوانند رفاه قبلی را داشته باشند.
پس همان طور که گفتم برخی جریانهای افراطی دوست دارند جامعه طبقاتی شود. مثلا مدل امریکا تا یک سری به شدت در درآمدهای روزانه و معیشت گرفتار شوند. امام میگفت پیشگامان در پیچ و خم زندگی گم نشوند. الان نه تنها این پیشگامان گم شدند بلکه واماندگان هم گم شدهاند و توی سر خودشان میزنند که بچهام را چکار کنم.
خودم شاهدم بخشی از طبقهی متوسط تنها به خاطر گرانی مسکن ریزش کردهاند. فقط یک چهارم جمعیت ایران شیر میخورند. اینها جدی است. نباید نادیده گرفته شود. در کل الگوی رشد و توسعهی ما دچار اشکال است و باید این مسائل را حل کرد.
نشانهای از تغییر رویکرد دولت سیزدهم در تصمیمسازیها و تغییر این روند میبینید؟
متاسفانه چنین نشانهای نیست و سیاست دولت سیزدهم، همان سیاست دولت پیشین است.
مشکل کجاست؟ دولت سیزدهم همراهی سایر قوا را با خود دارد و عدم تحقق شعارهای بزرگ دولت سیزدهم که همراهی مجلس و سایر قوا را دارد، از سوی افکار عمومی سختتر پذیرفته میشود.
بله درست است. مجلس باید در نقش پیشگیرنده وارد عمل شود، اما به همهی حرفهای دولت گوش میدهند و وقتی ثابت میشود این ایدهها اجرایی نیست، تازه دست به کار استیضاح میشوند. هر روز خبر جمعآوری امضا برای یکی به گوش میرسد. در حالی که مجلس وظیفه داشت بررسی کند ایدهها و آمالها پشتیبانی علمی و دقیقی داشته باشند.
اتفاقا اشکال مهمی که ما با آن روبرو هستیم در مجلس است. ما- اصولگرایان- در مجلس هفتم در جناح اکثریت بودیم. همان زمان اگر اقلیت مجلس طرحی به سود مردم و منافع ملی میدادند، من امضا میکردم؛ اما برخی دوستان به من هجوم میآوردند که تو اصولگرا هستی و چرا برای اقلیت ثبتنام میکنی؟ میگفتم مگر جناح اقلیت ایران، نماینده اسرائیل در مجلس هستند؟ وقتی طرح آنها به نفع منافع ملی است چرا نباید از طرح آنها دفاع کنم؟ حتی در مورد کابینه پیشنهادی رئیسجمهور به عنوان مخالف ثبتنام کردم و چند نفری از وزرایی که رئیس دولت معرفی کرده بود، افتادند.
نمایندگان مجلس به ما میگفتند رئیسجمهور همعقیدهی ماست و ما در یک راستا هستیم. چرا شما چنین کاری را انجام میدهید؟ پاسخ من این بود که وقتی ایشان اشتباه میکند چرا باید ما همراه او باشیم؟ وقتی میبینیم وزیری از پس اداره یک وزارتخانه بر نمیآید و صلاحیت او برای نشستن بر صندلی وزارت احراز نمیشود، نباید اجازه بدهیم چنین اتفاقی بیفتد و این وظیفه نمایندگان مجلس است.
فرض کنید من حاضرم پشت سر فلان کاندیدا برای آموزش و پرورش نماز بخوانم، معنیاش این نیست که حاضر هستم اختیار وزارت آموزش و پرورش را به وی بدهم. شاید کسی در فلان اداره بتواند مدیر باشد، اما نمیتواند ادارهی یک وزارتخانه را بر عهده بگیرد.
همانطور که ابتدای صحبت اشاره کردید من در مصاحبهی قبلی اعلام کردم دولت سیزدهم حق اشتباه ندارد چرا که ما با تراکم اشتباهات روبرو هستیم و این دولت زمان زیادی ندارد و خودش نیز قبول کرده که وارد میدان شود و مشکلات را حل کند. در چنین شرایطی باید دانایی و اشراف خود را بالاتر ببرد، اما هنوز انسجام تئوریک و انسجام رویه در دولت شفاف و روشن نیست. در این فضا چه میتوان کرد؟ درست است که دولت تلاش میکند، اما تلاش پنجاه درصد کار است و عقلانیت و سازماندهی نیمی دیگری از کار را به خود اختصاص میدهد.
شما در بخش اول صحبتهایتان بارها به موضع و معیار سرمایهای به نام مردم اشاره کردید، با این وضعیت دولت سیزدهم توانسته است، در نقش حافظ این سرمایه عمل کند؟
اصلا معیار ارزیابی اینکه رژیمی خوب است یا خیر، همین است. اول بگویم حضور مردم در راهپیمایی مناسبتی هیچ ربطی به تایید دولت ندارد. ماجرا این است هر گاه مردم حس کنند که نظام تایید میخواهد وارد عمل میشوند و این ربطی به این دولت و آن دولت ندارد.
یادم هست در جریان اتفاقات تیرماه ۱۳۷۸، در کوی دانشگاه، دانشجویان ملتهب بودند. من به آنها گفتم ابتدا اطلاعاتتان را بالا ببرید، بعد از کلاس درس میرویم و میبینیم چه اتفاقی افتاده است یادم هست خبرنگاری از من پرسید: «برای من عجیب است که قشر متوسط به بالا و سرمایهدار موضع مخالف نظام دارند درحالی که منتفع از نظام هستند و بیشترین سود را میبرند، اما کسانی که از نظر معیشتی و اقتصادی ضعیف هستند و غالبا باید روبروی نظام باشند چرا از نظام حمایت میکنند؟» این روزنامهنگار میگفت چرا مردم در حمایت از نظام وارد خیابان شدند؟ من پاسخ دادم برای اینکه مشکلاتی که وجود دارد ماهوی نیست و مردم آن را قابل حل میدانند. مردم هر جا حس کنند اسلام و نظام در خطر است وارد میدان میشوند. این توضیح را داشته باشید تا در سطح بزرگتر بحث کنیم.
در شرایط بعد از شیوع کرونا، نظام سرمایهداری دچار چالشهای عمده شده است که این چالشها در انتخابات و ... نمود دارد. مثلا ترامپ توانست با طرح یک تضاد طبقاتی وارد میدان شود چرا که مشارکت در انتخابات آمریکا بین ٣۵ تا ۴۵ درصد است.
در نتیجه هر چند ظاهر رژیمهای غربی دموکراسی است، اما حضور و مشارکت مردم در آن تعیینکننده نیست. در انگلستان، جداییطلبان اسکاتلند و ولز اصلا به حساب نمیآیند. پس مشارکت و حضور مردم هرچه بالاتر باشد، نشان میدهد که پایگاه مردمی نظام بالاتر است. افراد وقتی در کاری مشارکت میکنند که مبانی آن را قبول داشته باشد و حوزه مشارکت را باور کنند. به عبارت دیگر به موضوع اعتقاد یا از نظر معنوی ایمان داشته باشند.
حالا چه چیزی به مشارکت و باور مردم در ایران ضربه میزند؟ یکی شیطنت دنیای سلطه که علیه نظام سمپاشی میکند و یکی مدیریت و عقلانیت. من باور دارم دومی به مراتب مهمتر از اولی است. اگر مدیریت ما توام با عقلانیت و منطق باشد، بیتردید اقدامات دنیای سلطه کماثر میشود.
سرمایهای به نام مردم خودش را با مشارکت و حضور مردم میسنجد. این نکته مهم است که مشارکت و باور مردم به راحتی به دست نمیآید، اما تکرار اشتباهات این باور را از میان میبرد.
سیستمی مثل سیستم سیاسی آمریکا پذیرفته که که حداقل رای برای دریافت قدرت کافی است، اما اینکه ما در ایران به این نتیجه برسیم که حداقل رای مردم کافیست، به نتیجهی بدی رسیدیم. درست است در این ساختار شما قدرت را میگیرید و مسلط میشوید، اما یک چیز مهم را از دست میدهید و آن سرمایهای به نام مردم و پایگاه مردمی است. نکته این است که قوام و دوام نظام جمهوری اسلامی در پایگاه مردمی و سرمایهای به نام مردم معنا پیدا میکند. در ساختارهای سیاسی باید دید چه چیزی را از دست میدهید و چه چیزی را به دست میآورید. قبلا اشاره کردم که توزیع پول به چه معناست. پوپولیسم با فقیر کردن مردم وارد میدان میشود. تجربهی آنها در کشورهای عربی و آمریکای لاتین آزموده شده است.
بفرمایید به نظر شما این تصور کارشناسان که جامعه در حال ناامیدی است، درست است یا بر پایهی همین معیار آن را اشتباه ارزیابی میکنید؟
سوال مهمی است. ما فقط میبینیم رقبا همدیگر را نفی میکنند و هر طیفی به دیگری همدیگر میگویند تو بدی.
صرف اینکه دولتی بگوید من قدرت را در اختیار دارم، کافی نیست. باید بگوید سرمایهای به نام مردم را چقدر در اختیار دارد. اگر عقلانیت و صداقت را در اتخاذ تصمیمات به کار نبرد، به تحقق اشتباه کمک کرده و نتیجهی آن نیز ناامیدی در فضای اجتماعی است.
جواب هوشمندانهای بود. بدون ورود به مناقشه با دولت.
ببینید من چارچوب میدهم تا در آن چارچوب امکان سنجش دولت روشن باشد. سوار ماشینی شدم، راننده از وضعیت گلایه داشت و میگفت احمدینژاد به ما یارانه داد. برایش توضیح دادم احمدینژاد به شما مسکن دندان درد داده، اما درد دندان شما را چاره نکرده است.
کمکم ایشان متوجه شد که من چه چیزی میگویم. حالا در اینجا هم فرصت مناسبی است که مصداق بدهم. ببینید منافع ملی سه حوزه دارد که یکی از آنها امنیت ملی و دیگری اقتصاد و رفاه ملی است و سومی مباحثی است که در قوانین اساسی و صحبتهای رهبران بدانها اشاره میشود. به عنوان مثال در زمانی موضوع کمونیسم یکی از موضوعات اصلی جهان بود، منافع ملی آمریکا بر مبنای ضد کمونیست بودن تعریف میشد و برایشان مسئله، بسیار با اهمیت بود و حتی برای آن وارد ویتنام شدند.
امنیت ملی یعنی حفظ تمامیت و استقلال یک کشور. مبحث دیگر اقتصاد و رفاه ملی است. یعنی تولید ملی قوی و پایدار در کنار اشتغال که باید با افزایش درآمد همراه باشد. توضیح این را نیز دادم. مورد سوم آرمانها و ارزش هاست که از کشوری به کشور دیگر با توجه به قانون اساسی و اصول و مبانی متفاوت است. در جایی مثل کره شمالی یا رژیم اشغالگر قدس تعریف امنیت فرق دارد.
پس از پایان جنگ، در زمان سازندگی و ریاستجمهوری مرحوم هاشمی رفسنجانی گفتند جنگ تمام شده و میخواهیم رفاه اقتصادی را بالا ببریم. شاخص اقتصاد رفاه برجسته شد و در فرمایش مقام رهبری نیز تاکید بر این موضوع صورت گرفته است.
حال وقتی دولتها گزارش توفیق اقتصادیشان را میدهند من مصداقی میپرسم که کدام سیاست شما منجر به ایجاد چه تعداد شغل و چه میزان افزایش در درآمد ملی شد و چقدر سطح رفاه را بالا برد؟ میبینید. اینجا با عدد و رقم سرو کار داریم. هر چند به لطف خدا در حوزهی امنیت و بازدارندگی دفاعی در وضعیت مناسبی قرار داریم، اما وضعیت رفاه در ایران به شدت کاهش پیدا کرده است.
رسیدیم به یک مصداق عینی. در این مورد توضیح بدهید. این کاهش سطح رفاه برای همهی مردم ملموس است.
متاسفانه سطح پاسخگویی در این حوزه نه تنها افزایش پیدا نکرده، کاهش هم یافته است. من هم تحریمها را نفرین میکنم، اما موضوع این است که سطح هدفگذاری ما معیشت مردم شده است. منظورم این نیست پرداختن به معیشت مردم کار درستی نیست. من هم قائل به این موضوع هستم، اما قائل به این هم هستم که تحتتاثیر این عملکرد سطح رفاه به شدت کاهش پیدا کرده و به جای رو به بالا بودن، رو به پایین است.
ریشههای این کاهش رفاه در کاهش تولید ملی است که در اشتغال نمود پیدا میکند. به جای اینکه اینها را ببینیم و تحلیل بکنیم، میگویند نقدینگی بالا رفته است و باعث تورم است در حالی که نقدینگی یک عامل است و افزایش ان معلول مجموعهای از اتفاقات است. بله افزایش نقدینگی در رشد تورم تاثیر دارد، اما اگر عوامل رشد تورم و کاهش رفاه بیست مورد باشند، یکی از عوامل نقدینگی است، آن هم نه عامل اول بلکه عامل بیستم. حالا چرا عامل درجه بیستم به عنوان عامل درجه اول معرفی میشود، را باید واکاوی کرد.
پس مشکل همچنان در نگاه موردی به پدیدههاست.
بله دولت میخواهد موردی مشکلات را حل کند در حالی که این خامخیالی است. فکر کنید بیماری به پزشک مراجعه کرده است. دچار عوارضی مثل تپش قلب و خشکی بزاق دهان و ... است. حالا دکتر اگر به جای آزمایش کلی موردی مشکل را حل کند، بیمار نابود میشود. این بیمار ممکن است دچار مشکل تیرویید باشد نه مشکل قلب. حالا حکایت اقتصاد ماست.
در دولت اول آقای روحانی هم وزیر اقتصادی ایشان، آقای طیبنیا همین مشکل را داشت. اقتصاد دچار رکود تورمی بود، اما ایشان به موضوع تورم میپرداختند. ما میگفتیم این رکود تورمی است مانند تب و لرز است و نمیشود که موردی درمان شود، اما گوش ندادند و در نهایت دیدیم که مهار تورم، به تعمیق رکود منجر شد.
در وضعیت تورم باید مالیات بخش تولید کاهش یابد و برای مقابله با سوداگری و دلالی به شدت انقباضی وارد عمل شد، اما چارهی رکود تورمی فرق دارد.
در وضعیت رکود تورمی خرید و فروش چندانی هم صورت نمیگیرد، اما قیمتها بالا میرود. هر چند دولت سیزدهم در برخی جاها سعی کرد موانع تولید را رفع کند، اما چون همه جانبه نگری نداشتند، موفق نشدند. مثلاً دستمزد، قیمت سوخت و انرژی و مواد اولیه و ... بالا رفت و در نهایت مشکل حل نشد. نتیجه این است که با افزایش قیمت مواد غذایی، با کاهش مصرف حتی در حوزه لبنیات روبرو هستیم. پس من قبل از آن که بگویم دولت خوب کار کرده یا نه میگویم دوستان ما در دولت اگر محدودنگری کنند، مشکل افزایش مییابد.
ما یک بحران ساختاری داریم. اینکه تصمیمات شخصی بدون قرارگیری در نظام تصمیمگیری و سنجش به برنامه تبدیل میشوند. نتیجهی برنامهای که آقای هاشمی پی گرفت ۱۷ هزار پروژه عمرانی نیمهتمام بود. آقای خاتمی مشکل را مردمسالاری میدانست. فارغ از اینکه حرف ایشان خوب یا بد است باید دید کجا بررسی علمی صورت گرفت؟
در دولت بعدی ایده شخصی رئیسجمهور ساخت مسکن مهر بود و معتقد بود برای حل مشکل مسکن باید تخم ساختمان در سراسر کشور کاشت، اما در عمل اقدام ایشان منجر به سوداگری و دلالی و افزایش شدید قیمت زمین شد. همان زمان هشدار دادیم که مشکل مسکن در ایران به کلانشهرها مربوط است و به عموم کشور ربطی ندارد، اما هر جایی را پیدا کردند، ساختمان ساختند و در نتیجه مشکل حل نشد.
وزیر دولت بعدی گفت این حرف و این کار مزخرف بوده است و نباید ادامه پیدا کند، اما پروژهای مانند مسکن اجتماعی را مطرح کرد که ناقص ماند و بعد این دولت مسکن ملی را مطرح کرد. در یک دولت گفتند حاشیهی خلیج فارس را مناطق آزاد میکنیم بعد همین مناطق شدند سکوی واردات. ما اجازه نداریم سرنوشت مردم را با ایدههای شخصی گره بزنیم. اما این روشها هنوز در ایران کاربرد دارد.