عمو نیما چرا و چگونه بازداشت شد؟
روایت بازداشت مجتبی اسماعیلی از داوطلبان جمعیت امام علی
این خانواده و بسیاری از خانوادهها در کشور ما هزینه دادهاند. پدر مجتبی جان عزیزش را در راه دفاع از وطن و مردمش فدا کرد. از لذت بودن در کنار فرزندان و در آغوش کشیدنشان گذشت تا فرزندانش و فرزندان ایران بتوانند از آسایش و امنیت بهرهمند باشند.
نیما همیشه دغدغه بزرگی برای اشتغال خانوادههای مناطق حاشیه دارد؛ هم برای بچههایی که در مراکز حمایتی جمعیت به سن جوانی میرسند و برای دور ماندن از آسیبهای اجتماعی ناشی از فقر، شغل میخواهند و هم زنان سرپرست خانوار.
مجتبی اسماعیلی فعال مدنی و بنیانگذار چندین استارتاپ است که در تاریخ ۱۷ آذر بازداشت شد. او از داوطلبان جمعیت امام علی و فرزند شهید است که با نام کاربری عمو نیما در توئیتر فعالیت داشت.
روایت بازداشت مجتبی اسماعیلی فعال جمعیت امام علی که به عمو نیما معروف است، از زبان یکی از نزدیکان ایشان را میخوانیم:
مجتبی اسماعیلی کی و به چه دلیل بازداشت شد؟
روز هفده آذر ساعت کمی از ۹ صبح گذشته بود زنگ واحدشان را میزنند و میگویند نامهای برای همسایه طبقه بالا دارند و آنها تحویل بگیرند که میگویند به خودشان تحویل بدهید. بلافاصله میگویند نامه برای خودتان است که آقای اسماعیلی میگوید نامه را پشت در بگذارید. اما بعد ... و آنها ناچار در را باز کردههند.
چهار نفر وارد منزل شدند که فاقد حکم قانونی بوده و تنها یک برگه مبنی بر این که وزارت اطلاعات حق جلب و بازداشت بدون حکم دارد را نشان دادهاند. توضیحی درباره عنوان اتهامی نداده و فقط گفتهاند ایشان چون فرزند شهید هستند جرمشان سنگینتر است. همچنین با اشاره به منزل اجارهای ایشان، پرسیدهاند تو که خانه و شغل داری، چرا معترضی؟ به همسر ایشان هم گفته شده حضوری پیگیری نکنند چون ممکن است وی را نیز جلب کنند.
خانواده آقای اسماعیلی از روز نوزدهم آذر به دادسرای اوین مراجعه کرده و متوجه شدهاند او در یکی از بندهای امنیتی به سر میبرد؛ لازم به ذکر است مجتبی علیرغم اظهارات موجود در فضای مجازی، به دلایل شخصی در تجمع برائت خانواده شهدا در بهشت زهرا شرکت نداشت.
گویا آقا مجتبی (آقا نیما) در زمینههای اجتماعی هم فعالیت داشتند. سوابق و دلایل فعالیتهای ایشان چیست؟
اول درباره اسم مجتبی بگویم که از همسرشان شنیدم. دفعه اول که ایشان در جشن شب یلدای جمعیت امام علی شرکت کرده بود، بچهها وقتی اسمش را پرسیدند و گفته مجتبی، تلفظش برای آنها سخت بوده، از آنجا اسم نیما به ذهنش میرسد و سریع میگوید من عمو نیما هستم؛ از آن شب شد عمو نیما.
مدتی برای شادی بخشیدن و روحیه دادن به بچههای بیمار به بیمارستان کودکان میرفت. در «خانه ایرانی» شهر ریِ جمعیت، مدتی معلم بود. ماه رمضانها هم در بخشهای مختلف طرح «کوچه گردان عاشق» فعالیت داشت و بعد با این که مشکل حاد دیسک کمر داشت، خودش برای توزیع خانه به خانه صدها کیسه مایحتاج تامین شده در همین طرح، به سیستان و بلوچستان میرفت.
علاوه بر این، همیشه وقتی اتفاق ناگواری در گوشهای از کشور میافتاد، خودش را موظف به کمک میدانست. در زلزله کرمانشاه در پاییز 96 و سیل بهار 98 در منطقه پلدختر و سیل جنوب در هرمزگان، روزهای متعددی کار و زندگیاش را تعطیل و همه زمانش را وقف کمکرسانی میکرد.
تصور میکنم این روحیه تلاش و ایثار را از پدرش به ارث برده است.
از پدر ایشان و روحیاتشان بیشتر بگویید. ایشان طبق نوشتههای خود مجتبی گویا جانباز بودند و درنهایت هم شهید شدند؟
بله. شهید محسن اسماعیلی همانطور که اشاره کردم روحیه یاریرسانی داشتند و به همین دلیل بلافاصله پس از شروع جنگ تحمیلی، به عضویت جهاد سازندگی درآمدند تا در اقصی نقاط کشور بتوانند در قالب جهاد سازندگی خدمت کنند.
پدر مجتبی با احساس وظیفه برای دفاع از این آب و خاک، سال ۶۱ به عنوان داوطلب به مناطق جنگی سرپل ذهاب اعزام میشود. در همان سال از ناحیه جمجمه سر و دست و پا مجروح شده و راهی بیمارستان میشود؛ اما با وجود عمل جراحی، ترکشی به یادگار در جمجمه سر ایشان باقی میماند.
سال ۶۵ با وجود جانبازی حاصل از مجروحیت و یک سالگی نیما، این بار در قالب لشگر سید الشهدا راهی مناطق جنگی جبهه جنوب شدند. سال ۶۷ مجددا زمانی که همسرشان باردار و تولد دو برادر مجتبی نزدیک بود، راهی جبهه میشوند.
آقا محسن پس از ۱۲ سال تحمل جانبازی و وجود ترکش در جمجمه، به دلیل جابجایی ترکش در خرداد سال 73 به شهادت رسیدند.
مجتبی ۹ ساله که فرزند ارشد بود، دمخور با پدر بود و از پدر درس زندگی میآموخت و با شهادت پدر، بار مسئولیت دو برادر کوچکتر نیز بر دوش مجتبی افتاد.
آیا به عنوان یک فرزند شهید، نیما در طول زندگی از امکانات خاص و رفاه ویژهای برخوردار بوده؟
خیر. نیما یک جوان خودساخته است. کسی که از 9 سالگی مرد خانه شد و مسئولیتهای زیادی به عهده گرفت. در اینجا جا دارد به رنجهایی که مادر مجتبی و همسر شهید محسن اسماعیلی طی این سالها متحمل شدند اشارهای کنم؛ بخصوص در این ایام که لحظات پر تشویش و سختی را با دستگیری مجتبی از سر میگذرانند. مادری صبور و زنی توانمند که 30 سال با مشقت بسیار و بدون حضور همسر، فرزندان خود را بزرگ کرده ولی تا امروز، حتی اجازه ندادهاند با فرزندش ملاقاتی داشته باشد.
مراسم ازدواج مجتبی به شکل معمول برگزار نشد؛ دوست داشت با همسرش که در جمعیت امام علی آشنا شدند، فقط جشنی کنار بچههای کوچک مورد حمایت جمعیت داشته باشند. برای همین جشن یلدا را با بچهها در یک سالن عروسی برگزار کرد و میزبان کودکان و نوجوانان مناطق محروم شهرش بود.
نیما همیشه دغدغه بزرگی برای اشتغال خانوادههای مناطق حاشیه دارد؛ هم برای بچههایی که در مراکز حمایتی جمعیت به سن جوانی میرسند و برای دور ماندن از آسیبهای اجتماعی ناشی از فقر، شغل میخواهند و هم زنان سرپرست خانوار.
در این حوزه چند استارتاپ راه انداخت که یکی از آن تاسیسات ۲۴ ساعته است. مجتبی از سن کم وارد بازار کار شده و هوش اقتصادی بالایی دارد، ولی از این خصیصه بیشتر جهت کارآفرینی برای دیگران بهره میبرد؛ تا جایی که ماشین ندارد و سالهاست فقط با یک موتور تردد میکند و سمت خیابان پیروزی اجارهنشین است؛ اما افراد زیادی از استارتاپهایی که او پایهگذارشان بوده امرار معاش میکنند.
نیما به چه چیزی اعتراض داشت؟
والا کسانی که ایشان در منزلشان بازداشت کردند گفتند چون ایشان فرزند شهید است جرمش بیشتر است. متوجه نشدیم چرا!
این خانواده و بسیاری از خانوادهها در کشور ما هزینه دادهاند. پدر مجتبی جان عزیزش را در راه دفاع از وطن و مردمش فدا کرد. از لذت بودن در کنار فرزندان و در آغوش کشیدنشان گذشت تا فرزندانش و فرزندان ایران بتوانند از آسایش و امنیت بهرهمند باشند.
مجتبی و برادران دو قلویش قطعا هر بار خلاء دست نوازش و آغوش پدر را احساس کردند، به خود دلداری دادند که در امنیت و آرامش دیگر کودکان و لبخندشان سهمی دارند و همین بود که مجتبی در جمعیت به دنبال لبخند کودکان بود و این تلاش را تداوم راه پدر میدید.
اما دریغ و درد که سال به سال انگار لبخندها کمرنگتر، سفرهها خالیتر و ... میشود.
تحمل حوادث چند ماه اخیر برای مجتبی بسیار دشوار بود. وقتی در جمعیت برای خوشحال کردن یک کودک هفتهها وقت میگذاری بعد میبینی به سادگی اتفاقاتی میافتد که جانشان به خطر میافتد، با خود میگویی من در قبال خون پدرم مسئول هستم که لااقل نگذارم این اتفاقات به نام شهدا و مایه گذاشتن از اسم و خون ایشان رقم بخورد. این تنها جرم عمو نیمای مهربان ماست که امید داریم هر چه زودتر برگردد و چشم مادر، همسر، برادران و همه ما را روشن کند.