نسبت ما و آزادیخواهی!
فرهاد قنبری
فعال رسانهای
یکی از نمودهای تحمل و پذیرش نگاه "دیگری" و برداشت ما ایرانیان در مورد آزادی و حریم شخصی دیگران (آن هم نه از سوی محافظهکاران و افراطیون بلکه از سوی تحصیلکردگان و دموکراسیخواهان) را باید در شیوه برخورد با افرادی مانند «علیرضا افتخاری» پس از انتخابات ۸۸ که کنش و رفتاری خلاف خواست آنها را انجام میدهند [یا دادهاند] جستجو کرد. برخوردی که با افتخاری پس از در آغوش کشیدن احمدی نژاد شد با بسیاری از رهبران آلمان هیتلری پس از سقوط فاشیسم نشد. مسئلهای که زندگی او را به قبل و پس از آن رویداد تقسیم کرد و چنان بار سنگین فشار روانی را به خود و خانوادهاش وارد نمود که هنوز در هر صحبتی در مورد آن رویداد، شروع به اشک ریختن مینماید ...
جالب آنکه "ما"یی که علیرضا افتخاری را تا مرز خودکشی کشاندیم، همان کسانی هستیم که شدیدا به تبعید و رانده شدن خوانندگان پاپ پس از انقلاب معترضیم و آن را [البته به حق] ظالمانه میدانیم. اما هیچگاه از خود نمیپرسیم که اگر خود، جای انقلابیون آن سال بودیم چه میکردیم؟ اگر به جای انقلابیونی بودیم که هویدا را اعدام کردند، با احمدی نژاد چه میکردیم؟ به عنوان مثال اگر یک ماه پس از در آغوش کشیدن احمدی نژاد توسط افتخاری، دولت سقوط میکرد ما به قدرتنشستگان جدید با احمدی نژاد و افتخاری و امثال افتخاری چه معاملهای میکردیم؟
تمام سخن اینجاست که ما ملت آزادیخواهی نیستیم و هنوز با معنای آزادیخواهی بیگانهایم. همانطور که در چهل سال گذشته هم آزادیخواه نبودهایم، همانطور که در انقلاب سال ۵۷ هم آزادیخواه نبودهایم، همانطور که در کودتای بیست و هشت مرداد و انقلاب مشروطه هم آزادیخواه نبودهایم و همانطور که در تاریخ سه هزار ساله این سرزمین هیچگاه آزادیخواه نبودهایم ...
البته این سخن به این معنا نیست که هیچگاه نمیتوانیم آزادیخواه باشیم. بلکه نکته اساسی آنجاست که تا زمانی که همه انگشتانمان به سوی "دیگری" دراز است و همه ایرادها را از بیرون خود و در دیگران جستجو میکنیم، یعنی هنوز با قرار گرفتن در مسیر آزادیخواهی فاصله بسیاری داریم..
باید بپذیریم اولین قدم برای قرار گرفتن در مسیر آزادیخواهی، توان خروج از خویشتن (یا توان برقراری دیالوگ انتقادی با خویشتن) و نگاه انتقادی به خویشتن است و درست در همانجاست که میتوان به ریشه بسیاری از عقب ماندگیها، خشونتها و استبدادهای نهادینه شده، آگاهی یافت.