از چالدران تا امروز
فرهاد قنبری
فعال رسانهای
فاصلهای که امروز میان غرب و جامعه ایرانی وجود دارد، محصول یک سال، دو سال یا چند دهه و حتی یک قرن اخیر نیست بلکه این گسست و فاصله از زمانی دور و از زمان جنگ چالدران به بعد کم کم ایجاده شده و بعد از گذشت چند قرن حالا اینگونه خود را عیان کرده است. در چالدران هنگامی که سربازان شاه اسماعیل صفوی با جسارت و رشادت شمشیر و سپر در دست به سمت سپاه عثمانی میتاختند اما چیزی جز گلولهای که از راه دور شلیک میآمد نصیبشان نمیشد، متوجه نمیشدند که جهان دیگران جهان قدیم نیست و دیگر نبرد جوانمردانه رو در روی دو لشگر و دو فرمانده تمام شده است و حالا دیگر تفنگ و توپ و میدان کشتار ناجوانمردانه از پشت سر و راه دور است که پیروز را مشخص میکند. ژاپنیها پس از انقلاب میجی متوجه این گپ تاریخی شدند و به سرعت سعی در فهم جهان جدید و مولفههای آن کردند [فیلم آخرین سامورایی تصویر خوبی از گذار جامعه ژاپنی است] اما کشور ما در همان خواب غفلتی ماند که در چالدران بود و دوباره پس از گذشت بیش از دو قرن از چالدران و حالا اینبار در جنگهای ایران و روس دوباره همان دلاوریهای سربازان ایرانی است و دوباره همان شکست از همان توپ و تفنگها و لشکر منظم ارتش روسیه.
فاصله و گپ بین ایران و غرب در قرن هیجده و نوزده میلادی با سرعت بیشتری ادامه مییابد. هنگامی که غربیها در قرون هجده و نوزده با سرعت سرسامآوری در حال درنوردیدن افقهای جدید فکری، اجتماعی، سیاسی و علمی بودند، ایران چنان در جهل مرکب خود پا سفت کرده و آنچنان به تعطیلات و خواب زمستانی خود رفته است، که هیچکس یارای بیدار کردنش را ندارد. ایران با شاه بنگی و هپروتی نظام صفوی [سلطان حسین] وارد قرن هیجده شده و با تلی از چشمان از حدقه درآمده کرمانیها توسط خواجه عقدهای قاجار این قرن پرآشوب را به اتمام میرساند، قرنی که همزمان در آن سوی دنیا شوریدههایی مانند ولتر و دیدرو و روسو در حال پروردن نهال بزرگترین انقلاب تاریخ بودند و در کونیگسبرگ آلمان مردی با قد صد و شصت سانتی در حال نوشتن سختترین و عمیقترین کتب فلسفی بود.
ایران به قرن نوزده با فتحعلی شاه و اروپا با ناپلئون سردار سوار بر اسب خوش آمد گفت.
اروپای قرن نوزده بود اروپای هگل و مارکس، انقلابهای همهگیر، کمون پاریس و جاهطلبیهای ناپلئون و بیسمارک بود و قرن نوزده ایران قرن کشتن قائم مقام فراهانی، امیر کبیر، میرزا سپهسالار، آقاخان کرمانی.. قرن نوزده اروپا قرن استعمار و دزدی ثروت ملل دیگر بود و ایران قرن نوزده، ایران مظفرالدین شاهی که میگفت در زندگی جز جماع، شکار و خوردن همه چیز بیهوده است. اروپا و آمریکای قرن نوزدهم، اروپا و آمریکای اختراعات و اکتشافات جدید و سریع بود و ایران قرن نوزدهم ایران قحطیهای بزرگ و کشتن گریبایدوف [بدون فهم مناسبات جهانی] و توهم و خرافات و جهل و تیفوس و وبا و طاعون و..
حال انتظار داریم امروز اقتصادمان را با فرانسه، رفاه اجتماعیمان را با انگلیس، صنعتمان را با آمریکا، فرهنگمان را با سوئیس، علوم انسانیمان را با آلمان و سیاستمدارانمان را با سیاستمداران اسکاندیناوی بسنجیم. واقعیتی که باید بپذیریم این است که فاصله فرهنگ ما با انگلیس به همان میزان فاصله تماشاگر ما و آنها با زمین فوتبال است. (تماشاگر ما از فاصله پنجاه متری زمین و در حضور صدها مامور چماق به دست، نارنجک و سنگ و بطری و صندلی به زمین پرتاپ میکند و در انگلیس تماشاگر حاضر در یک متری زمین و بدون حضور مامور و باتوم نشسته و هیچ شیئ ای به زمین پرتاپ نمیشود)، واقعیت این است که فاصله صنعت ما با آنها همان فاصله موتور گازی با پورشه و فاصله توسعه انسانی ما همان میزان تفاوت پاکی هوای تهران و مونیخ است.
مغز و ذهن بسیاری از ما هنوز همان مغز شاه سلطان حسین و مظفر الدین شاه و عمل و کردار و نگاه ما همان نگاه شبان و رعیتی هزار ساله است، با این تفاوت که به واسطه واردات کالاهای مصرفی غرب صاحب موبایل و خودرو و کت شلوار شدهایم ...
حال انتظار داریم با این سیاستمداران و تحلیلگران و هنرمندان و روشنفکران و ... دونکیشوت وارمان، یک شبه قدمهایی به بزرگی چندین قرن برداشته و شانه به شانه ژاپن و اروپا حرکت کنیم و از این غافلیم که با این کارها فقط آب در هاون میکوبیم و اسباب مزاح دیگران را فراهم مینماییم..