میشد که سوریه، سوریهای نشود
نصرتالله محمدی
پژوهشگر
مدت زمانی است که جمله احتمال سوریهای شدن کشور در صورت به خطر افتادن نظام و خلاء قدرت ناشی از آن به ویژه از سوی حاکمان بسیار بیان میشود. آنچه بر سوریه رفته است بر کسی پوشیده نیست، جنگی طولانی و ویرانگر با بیش از پانصد هزار نفر کشته، مجروح و مصدوم، پنج و نیم میلیون آواره از کشور و سرزمینی ویران و سوخته در جهانی که بسیاری از کشور رقابتی جدی برای توسعه یافتگی و پیشرفت بیشتر در تلاش هستند.
اینکه سوریه چگونه سوریه شد وچه عواملی سوریه را به کام جنگی ویرانگر کشاند و آیا شرایط و ویژگیهای کشور ما به لحاظ ساختار و بافت اجتماعی، ژئوپولیتیک و ... همانند سوریه است است یا خیر موضوع این یادداشت نیست. بلکه هدف این نوشته تاکید بر نقش بیبدیل و اساسی حاکمیت و ارتش سوریه در ایجاد و گسترش جنگ در سوریه است.
بطور یقین عوامل متعددی باعث بروز جنگ داخلی و از هم پاشیدگی عملی سوریه شد و بسیاری از گروههای سیاسی و قومی، احزاب وابسته به خارج و کشورهای خارجی در بروز و شدت گرفتن جنگ نقش داشتند ولی حفظ همبستگی و تمامیت ارضی هر کشوری در وهله اول بر عهده دولت و حاکمیت آن کشور است نه اپوزیسیون و دشمنان آن .
اگر سوریه سالهاست به خاک سیاه نشسته است نه تنها مسئول مستقیم آن دولت و حاکمیت سوریه است بلکه عمدتا ناشی از عملکرد ناصواب حاکمان آن است. همگان به خاطر داریم ناآرامیهای سوریه ابتدا در سال ۲۰۱۱ با تجمعات اعتراضی بخشی از مردم در شهرهای مختلف سوریه آغاز شد و مدتها معترضان در خیابانها تنها شعار میدادند و خبری از درگیری مسلحانه نبود. بدون شک چنانچه حاکمان سوریه درایتی داشتند و به جای سرکوب شدید و گماردن تکتیراندازان برای از پا در آوردن معترضین به خشونت دامن نمیزدند و اقدامات به موقع و به جایی از جمله شنیدن صدای مخالفان، انعطاف در نظرات و سیاستها، انجام اصلاحات لازم در ساختار قدرت و ایجاد فضا برای مشارکت درصد بیشتری از مردم را انجام میدادند، امروز شرایط سوریه بدینسان نبود و چه بسا حاکمیت سوریه میتوانست بدون جنگ خانمانسوز و ویرانی گسترده، با انجام اصلاحات و تغییراتی در سوریه باقی بماند. ولی چنین نشد و دشمنیها به اندازهای شد که هیچ طرفی به کمتر از حذف دیگری رضایت نمیداد. بیشک بشار اسد در اوایل اعتراضات میتوانست با اصلاحاتی امور کشور را سامان دهد ولی این فرصت به آسانی سوخت و از بین رفت و بشار اسد مقبولیت خود را در بین بسیاری از مردمانش به سرعت از دست داد. پس از این مرحله و قبل از شعلهور شدن جدی جنگ، ارتش سوریه فرصت داشت تا همچون حافظ اسد که در سال ۱۹۷۰ قدرت را در دست گرفت، نقش تاریخی خود را ایفا کند و با در دست گرفتن قدرت و وعده اصلاحات به جنگ پایان دهد ولی این امر نیز انجام نپذیرفت و یا میسر نبود.
بهار عربی در کشورهای دیگری همچون تونس، مصر و لیبی نیز اتفاق افتاد ولی هیچیک از این کشورها به اندازه سوریه از این امر لطمه ندیدند. وضعیت سوریه حاصل عدم بصیرت و انعطاف و استبداد و تمامیتخواهی دولتمردان این کشور است. با توجه به اینکه بشار اسد و حاکمان سوریه خود را علوی مینامند شایسته است مقایسهای بین عملکرد آنان و بنیانگذار حکومت علوی حضرت علی (ع) در مصلحتاندیشی و گذشت داشته باشیم. در تاریخ آمده است که پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام عباس عموی پیامبر و ابوسفیان جداگانه نزد امام علی (ع) آمدند و درخواست بیعت با ایشان را داشتند. ابوسفیان همزمان با درخواست بیعت اعلام نمود که در صورت پذیرش امام، آماده است تمام مدینه را از سوارهنظام و پیادهنظام پر کند ولی امام برای مصلحتی بزرگتر که همانا حفظ وحدت مسلمین و حفظ کیان اسلام بود از حکومت گذشت و ۲۵ سال دوری از قدرت را برگزید. چرا که او دغدغه دین داشت و خود را در قبال حفظ آن مسئول میدانست.