یداله اسلامی دبیرکل مجمع نمایندگان ادوار مجلس، در گفتگو با مستقل:
جامعه به پیش از مهسا برنخواهد گشت
اسلامی میگوید: در جنگ رسانهای صداوسیما و رسانههای رسمی کشور آشکارا میدان را واگذار کردهاند. سیاستهای رسمی در برابر اعتراضات مردمی دچار ناکامی شده است. همبستگی مردم شکل تازهای پیدا کرده است. مردم بیاعتنا به هر چه هست سبک زندگی و پوشش خود را برگزیدهاند. اما جامعه به پیش از مهسا برنخواهد گشت
سرویس سیاسی
اعتراضاتی که از هفته آخر شهریور آغاز شد و انتظار میرفت حداکثر ۱۰ روز ادامه یابد، امروز با گذشت ۶۵ روز از آغاز آن، خشنتر و خونینتر شده است.
کشته شدن کودک ۱۰ ساله "کیان پیرفلک" داغها را تازهتر کرد و روایات متعدد و تاخیر و تعلل در خبررسانی، سخنان مادر شهید خردسال و حواشی متعدد این جنایت، باز هم در یک زورآزمایی رسانهای، کفهی رسانههای بیگانه را سنگینتر کرد.
اما در این وقایع جناحها و احزاب سیاسی اعم از اصلاحطلب و اصولگرا چه میگویند و چه تفسیری از حوادث دارند؟ و چه پیشبینی از پایان این حوادث دارند. از یداله اسلامی نماینده اصلاحطلب دو دوره مجلس و دبیرکل مجمع نمایندگان ادوار درباره اعتراضات پرسیدیم که مشروح آن را میخوانید:
نارضایتیها و اعتراضات کف خیابان قطعا تکعلتی نیست، شما دلیل اعتراضات را چه میدانید؟
رخدادهای جاری و اعتراضات گسترده و فراگیر بیانگر نارضایتیهای ژرف و دامنهدار است که در گذر زمان پاسخ مناسب نیافتهاند.
اگر بخواهیم در یک کلام ساده به دلیل نارضایتیها بپردازیم حکمرانی نامطلوب، این همه نارساییها و دشواریها را سبب شده است.
گرانیهای روزافزون، بحرانهای زیست محیطی، نداشتن ارتباط مناسب با دنیا، تحمیل هزینههای غیرضروری بر کشور، دخالت در سبک زندگی مردم، بیتوجهی به اهمیت کار آمدی و توانمندی در انتخاب مدیران، محدود کردن قدرت انتخاب مردم در انتخابات، تلاش برای حاکم کردن یک اندیشه بر کشور و بیاعتنایی به تنوع فکر و اندیشه در جامعهی پویای ایرانی و خلاصه حذفها و راندنها و بیاعتناییها و تحقیرها و … مواردی از این دست سبب انباشت خشم اجتماعی شده است. سخنگویان حکومت و تریبونهای رسمی همچنان بر طبل خودمحوری و نپذیرفتن صداهای گوناگون پرداخته و بر مشی نادرست خود پای میفشارند. جامعهی ناامید از اصلاح، و تحقیرشده و گرفتار هزاران مشکل اقتصادی و اجتماعی در کشوری که منابع غنی و امکانات آن رشک برانگیز است، از این همه نابسامانی و روش حکمرانی و استفاده نکردن از توان ملی برای بهرهوری مناسب و ساختن زندگی برای مردم به ستوه آمده است. آنچه این روزها شاهد آن هستیم حاصل این سرخوردگی و تحقیر اجتماعی و ناامیدی، واکنشهایی است که تنها نیازمند جرقهای بود که دستگیری و مرگ مهسا آن را دامن زد و ناتوانی در مدیریت بحران دامنه آن را گسترده و گستردهتر کرد. به رغم تحولات و دگرگونیهای گسترده و آگاهیهای همگانی نسخهای که حاکمیت برای این گونه رخدادها پیچید و میپیچد همان نسخههای تکراری و آشنا برای مردم بود. به جای شنیدن و تغییر مشی و اصلاح روشها همان راهی را رفت که نباید میرفت.
بهزاد نبوی رئیس جبهه اصلاحات و وزنهای سنگین در این جناح سیاسی است. با توجه به سوابق و تجربه ایشان، مصاحبه ایشان با هممیهن را چگونه تحلیل میکنید؟ آیا مواضع او موضع تمامی اصلاحطلبان است؟
آقای بهزاد نبوی پیر سیاست است و سرد و گرم چشیده روزگار، تجربه بسیار، ترسها و نگرانیهای بسیار را هم به همراه دارد. ایشان در سخنانشان این نگرانیها را بازتاب داده و دغدغههای خود را بیان کردهاند و دیگران نیز این حق را دارند که به نقد دیدگاههای ایشان بپردازند و در سطح جامعه گفتگویی معنادار شکل بگیرد.
در بین اصلاحطلبان هم نقدهای بسیار به ایشان وارد شد و واکنش جامعه هم کاملا منفی بوده است. انتظار این بود و هست که خود ایشان توضیحات لازم را با مردم در میان بگذارند، اهمیت این توضیحات بیشتر از آن روست که منتقدین با توجه به جایگاه حقوقی این مطالب را ارزیابی میکنند. اگر چه در همان گفتگو هم آقای نبوی تاکید میکنند که این دیدگاه شخصی ایشان است ولی تمایز بین دیدگاه حقیقی و حقوقی کار ساده و آسانی نیست.
اختلافات اساسی در مبانی نظری و در تفسیر وقایع سیاسی و همچنین شکافهای سیاسی جدی میان اصلاحطلبان، به وجود آمده است. آیا فکر نمیکنید تقسیمبندی سیاسی چپ و راست و اصلاحطلب و اصولگرا به پایان عمر خود رسیده است؟ بنظر شما جناحهای آینده با چه نمادهایی خود را معرفی خواهند کرد؟
کنشگری سیاسی رابطهای تنگاتنگ با خواست همگانی دارد. زندگی سیاسی همهی گروهها وابسته به نگرشهای مردمی است، نمیتوان جدای از مردم و بدون مردم به کنشگری پرداخت. ولی این هم نباید نادیده گذاشت که تحلیل سیاسی مبتنی بر دادههایی است که از تجربه، دانش، مطالعه و بررسیهای تاریخی و درک فرصتها و تهدیدها به دست میآید.
تقسیمبندیهای سیاسی نیز بر بستر واقعیتهایی شکل میگیرد که جامعه در آن معنا پیدا میکند. اصلاحطلبی و اصولگرایی و سایر نگرشهای سیاسی نیز از همین واقعیت پیروی میکنند.
اصلاحات نیاز اساسی جامعه است و این روزها اصولگرایان نیز از اهمیت اصلاحات در فرصت مناسبتر میگویند و حتی معترضان پرمخاطب میدانی ناتوانی و شکست اصلاحات را دلیلی روشن برای به خیابان آمدن خود، و تن ندادن حاکمیت به اصلاح میدانند.
به پندار من اصلاحطلبی هیچگاه به پایان نمیرسد و فراز و فرودها طبیعی و جزئی از روندهای سیاسی است.
کسانی که به دگرگونیهای بنیادین دل بستهاند و تغییرات اساسی را خواسته خود میدانند و در سخن گذر از اصلاحطلبی را فریاد میکنند باز هم اصلاحاتی را خواستارند که با نیازهای روز سازگار باشند.
گلایههایی نیز که از اصلاحطلبان وجود دارد قابل فهم و درک است و نمیتوان از آن چشم پوشید. شاید یادآوری نکتهای بد نباشد که وجود این همه گروه و حزب سیاسی در کشور نشانهی بیحزبی و وجود مشکل جدی در کشور باشد که نگرش حزبی توان و قدرت لازم را نیافته و این پراکندگیها زیانهای زیادی را متوجه کشور کرده و میکند. این پراکندگیها هم در جبهه اصلاحطلبان و هم محافظهکاران و اصولگرایان وجود دارد. داشتن دو سه حزب در قدرتمند در کشور از نیازهایی است که کمتر به آن پرداخته میشود ولی نه حاکمیت شرایط را درک و راه را برای توسعه حزبی باز کرده و یا میکند، و نه جزیرههای پراکنده در هر نگرش سیاسی برای این نیاز آستین همت بالا زده و از سهمخواهی میگذرند. تابلوهای فراوان حزبی بایستی محدود به چند حزب بانوان و بابرنامه و پویا شود، این موضوع نیز به بررسیها و گفتگوهای دامنه دارد.
بنظر شما چرا با گذشت زمان درخواستهای معترضین در حال تغییر است؟
خواستههای پاسخ نیافته سیر تند و شتابان پیدا میکنند. پاسخ نامناسب و به رسمیت نشناختن اعتراض، رانده شدن اعتراض به سمت رادیکالتر شدن را سبب میشود.
حاکمیت با نفی و نپذیرفتن اعتراض و تحقیر اعتراضات به جای پوزشخواهی در روزهای نخست، زمینه خشم همگانی را رقم زد. آنچه در زاهدان گذشت و آنچه در کردستان رقم خورد و آنچه در مازندران گذشت و آنچه در خوزستان و ایذه پیش آمد، نشان میدهد که ارکان قدرت به جای درک واقعیت به شیوههای کهنه و تکراری و بیخاصیت روی آورده و رسانهای که میتوانست برای ملت باشد با آن همه هزینه و سرمایه قافیه را به تلویزیونهای فارسی خارج از کشور باخته است.
نهادهای قدرت به جای آنکه به سرزنش رسانههای خودشان بپردازند و مشی و روش خود را اصلاح کنند حمله به رسانههای خارجی را سیاست خود و مبنای کار خود قرار میدهند. نگرشی در حاکمیت که هر گونه امتیازدهی به ملت را زمینه عقبنشینی بیشتر میدانند در گسترش و رادیکالتر شدن اعتراضات سهم و نقش مهمی دارند. به این ترتیب هر چه دیرتر رسیدگی به مطالبات مردم را در دستور کار قرار دهند حل مشکل دشوارتر و بحران عمیقتر و شاید حل ناشدنیتر باشد.
آیا مداخله خارجی را در اعتراضات خیابانی میپذیرید؟
جنبش و خیزش کنونی درونزا و برخاسته از نیازها و خواستههای اساسی است. وابسته به بیگانگان دانستن آن فرافکنی و خود را از درک واقعیت محروم کردن است. مگر این کشور گل و بلبل بوده است که گروهی از سر دل سیری به میدان اعتراض پای گذاشتهاند. اینکه بیگانگان از شرایط کشور به سود خود بهره بگیرند نکتهای پنهان نیست ولی مگر نیروهای بیگانه این همه توان و نیرو در کشور دارند؟
چرا این همه معترض را به بیگانه وابسته میپندارند؟ آیا این توهین به جامعه ایران نیست؟ اعتراض به ناکارآمدی، اعتراض به فساد، اعتراض به حکمرانی نامطلوب و ... چه ربطی به بیگانه دارد؟ در هنگامهای که رسانهای که باید ملی باشد راه خود میرود و کارخود میکند و بامردم بیگانه است، میدان را بر رسانههای خارج از کشور باز میکند.
جامعهی پویا و زنده ایرانی زندگی میخواهد. کشورهای ریز و کوچک تازهبنیاد را میبیند و زندگی مردم آنها را با کشوری کهن و ثروتمند همانند ایران میبیند و از این همه ناکارآمدی در خود میپیچد و فریاد میزند. کاش حاکمان گوشهای خود را باز کنند و چشم خود را بر واقعیتها بگشایند.
شما چه نقدی میتوانید بر نحوه و شکل اعتراضات، و همچنین بر پاسخ حکومت به اعتراضات بکنید؟
کمتحملی حکومت و اجازه ندادن به برگزاری اجتماعات بر اساس اصل ۲۷ قانون اساسی و رد درخواستها برای برگزاری اجتماعات مهمترین زمینه را برای شکلگیری اعتراضات به شیوه موجود فراهم ساخت. برخوردهای خشن و سخن از جمع کردن به جای سخن از تعامل و حل کردن بر پیچیدگیها افزود. در اعتراضهای گسترده اجتماعی و سیاسی بایستی کارشناسان حوزههای اجتماعی را به میدان فراخواند و از آنها کمک خواست.
حتی به جای نیروهای آموزش دیده برای آرام کردن اعتراضات بهرهگیری از نیروهای لباس شخصی و بدون نام و نشان اشتباهی ویرانگر است که آسیبهای ناشی از آن تا سالهای سال برجای میماند. ریشههای اعتراضات بسیار گستردهتر از آن است که به شیوههای کنونی به قول آقایان قابل جمع کردن باشد. فاصله بین مردم وحاکمیت بسیار عمیق شده است. به همان میزان که حاکمیت گوش خود را بر شنیدن صدای مردم بسته است مردم هم گوش به رهنمودهایی که صادر میشود بستهاند.
برای درمان یک درد بایست آن را درست شناخت و از نشانهها و علائم برای درک بهتر بهره جست و پس از آن از روش درمانی مناسب بهره برد. تن ندادن به درمانهای سادهتر نیاز به درمانهای پیچیدهتر و دشوارتر را ضروری خواهد ساخت.
اگر اعتراضات ادامه پیدا کند چه آسیبهایی را محتمل میدانید؟ اعم از آسیبهای اقتصادی، سیاسی یا اجتماعی.
تا همین جای کار خسارتهای سنگینی به کشور و نظام سیاسی وارد شده است و ادامه این روند به افزایش آسیبها منجر خواهد شد. خیزش ایرانیان خارج از کشور و تظاهرات در بسیاری از کشورهای جهان سبب شده است که جامعه جهانی نیز توجه ویژهای را به مسائل ایران بنمایند و واکنش دولتها هم قابل توجه است که در مناسبات سیاسی نمود پیدا میکند. روایتهای حاکمیت از روش جان باختن تعدادی از قربانیان هم با روایتهای میدانی همخوانی ندارد و همین امر هم به فاصله بیشتر مردم و حکومت دامن میزند.
کاهش اعتبار نهادهای حکومتی آسیب سنگینی است که نمیتوان به سادگی از آن گذشت. با کشته شدن هر یک نفر موجی تازه بروز میکند و اعتراضات تازهای شکل میگیرد. در شرایط این چنینی گزینشِ روش خردمندانه، توصیهای است که شنیده نمیشود.
پیشنهاد میکنم که همه دست اندرکاران کشور کتاب تاریخ بیخردی را بخوانند. بسیاری از رخدادهای مهم و اثرگذار در تاریخ ناشی از این رفتار است که زمانی که رهبران میتوانستهاند مسیر درست را انتخاب کنند دست به انتخاب نادرست زدهاند و زیانهای این تصمیم بنیادها را درهم شکسته و ویرانیها به بار آورده است. هنر آن است که با تصمیمهای درست از هزینههای بیشتر جلوگیری شود.
در جنگ رسانهای صداوسیما و رسانههای رسمی کشور آشکارا میدان را واگذار کردهاند. سیاستهای رسمی در برابر اعتراضات مردمی دچار ناکامی شده است. همبستگی مردم شکل تازهای پیدا کرده است. مردم بیاعتنا به هر چه هست سبک زندگی و پوشش خود را برگزیدهاند. اما جامعه به پیش از مهسا برنخواهد گشت، در این باره نیاز به بحث و بررسی بیشتر است که در این فرصت جای پرداختن به آن نیست.
بنظر شما راه حل نهایی چیست؟
راه حل تسلیم در برابر مردم است. حاکمیت بایستی نماینده خواست ملت باشد و نمیتواند بدون خواست و پشتیبانی مردم از قدرت لازم در داخل و خارج کشور برخوردار باشد. منازعه بین مردم و حاکمیت بهتر است که از راه تعامل و مسالمت حل و فصل شود. هرچه این اقدام دیرتر صورت گیرد، و شجاعت پذیرش اشتباه هر چه زودتر انجام شود، اثربخشتر است. برای مقاومت در برابر بیگانگان باید در برابر مردم تسلیم شد. صدای مردم باید در رسانههای رسمی کشور بازتاب پیدا کند. برای گذر از بحران با کمک نمایندگان گروههای گوناگون اجتماعی و سیاسی و معترضان خیابانی و دانشگاه و مذاهب و اقوام طرحهای مناسب و زمانبندی تهیه و به مرحله اجرا گذاشته شود.
آشتی ملی اصل مهم و به فراموشی سپرده شده است. مردم زندگی میخواهند، برای مردم زندگی و آسایش فراهم و از روشهای ویرانگر فاصله گرفته شود. شایستهسالاری و حکمرانی خوب و انتخابات آزاد و حذف نظارتهای غیرقانونی، گامهایی مناسب است. اصلاحات ساختاری و بنیادین از جمله اصلاح قانون اساسی هم نباید از نظر دور داشته شود. بیش از دو ماه طلایی برای در پیش گرفتن روشهای درست از دست رفته است و هر چه به پیش میرویم و بر میزان خشونت و برخوردها و کشتهها افزوده میشود راه حل دشوارتر و مشکلات افزونتر میشود.