کودک مجهول الهویه حمله تروریستی شاهچراغ (ع) کیست؟
کودک دو ساله ای که در جریان حمله تروریستی در شاهچراغ(ع) از شدت جراحات همه تصور می کردند که شهید شده و حتی روزهای اول مجهول الهویه بود، این روزها در بیمارستان بستری است.
در شاهچراغ (ع) احساسات مردم را برانگیخته بود و سرنوشت این کودک یکساله برای خیلی از دلسوختگان در هالهای از ابهام قرار گرفت.
روز تشییع شهدا نیز یکی از عکسهایی که بین مردم دست به دست میشد عکس این کودک روی تخت بیمارستان بود و بخاطر مجروحیت شدید برخی بین لیست شهدا دنبال اسم او بودند.
راستین، کودک یکساله حمله تروریستی به حرم زنده است. اما چون در ساعات اولیه مجهول الهویه بود همچنان در افکارعمومی و اخباررسانه ها و بازدیدهای مسئولین گمنام مانده است.
راستین اسلامی راد شب حادثه با پدربزرگ و مادربزرگ خود به زیارت آمده بود.
معصومه دربندی مادر بزرگ راستین میگوید: مادر و پدر راستین آن شب به علت کاری سفری به شیراز داشتند و حوالی ظهر لازم شد به یکی از شهرستانهای فارس بروند.
رهام نوه بزرگترمان هم اصرار داشت پیش ما بماند. اما پدر و مادرش گفتند نگهداری از هر دوی آنها برای من و پدربزرگش سخت میشود. رهام هشت ساله را با خود بردند و راستین کوچولو را پیش ما گذاشتند.
او ادامه داد: بعد از بازی بچهها در یک پارک محلهای من و همسرم با راستین به حرم آمدیم و پسرم و همسرش با رهام به شهرستان رفتند.
ما حوالی غروب شیطنت راستین را که دیدیم از ترس اینکه گم نشود قرار گذاشتیم نماز جماعت نرویم و نوبتی نماز بخوانیم و مراقب راستین باشیم. رفتم راستین را به پدربزرگش بدهم که ناگهان صدای گلوله بلند شد.
مادربزرگ راستین که هنوز در بیمارستان مسلمین بستری است و از ناحیه پا چندبار مورد اصابت گلوله قرار گرفته با یادآوری روز حادثه منقلب میشود و با بغض میگوید: اگر ما سالم مانده بودیم و بلایی سر راستین میآمد هیچگاه خود را نمیبخشیدم. او دست ما امانت بود. اصلاً تصور چنین روزی را نمیکردم که مورد حمله با گلوله قرار بگیریم.
او لحظه حمله را اینگونه روایت میکند: من وقتی سرو صدا را شنیدم چشمانم را بسته بودم.
متوجه نشدم چندبار صدای شلیک گلوله آمد فقط رد گرم خون را در بدنم حس میکردم.
چشم که باز کردم همه تلاشم حفظ جان راستین بود. ما هنگام تیراندازی سمت اسپیلیت رفته بودیم و همه بدجوری گلوله خورده بودیم.
راستین را روی دستم گرفته بودم و قبل بیهوشی به خادم حرم سپردم تا سریعتر به بیمارستان برساند. بعدها شنیدم آن خادم خودش با راستین به بیمارستان میرود و کارهای پذیرشش را انجام میدهد چون حالش وخیم بوده است.
او ادامه داد: من دیگر بیهوش بودم و همسرم هم نزدیک قلبش تیر خورده بود و قبل بیهوشی با پدر راستین تماس گرفته بود و خبر داده بود که به حرم حمله شده و هر سه تیرخوردیم.
پسرم پشت تلفن حالش به هم میخورد و بیهوش میشود! ولی همان شب خود را به شیراز میرسانند و در بیمارستانها دنبال ما میگشتند.
او دلیل نامعلوم ماندن هویت راستین را اینگونه توضیح میدهد: من و همسرم و راستین در یک بیمارستان نبودیم چون جدا جدا از حرم اعزام شده بودیم. ما هم مجروح و بیهوش بودیم و پسرم در جستجوی ما بوده و پیدا کردن هرسه نفر ما تا نیمههای شب طول کشیده است. راستین را زودتر از ما به بیمارستان نمازی برده بودند.
در ساعات اولیه خانواده مجروحین به سختی اجازه تردد در بیمارستانها داشتند و جستجو چند ساعت طول کشید.
اما پدرش بالاخره بعد از پرس و جو بین بیمارستانها و دادن نشانی مثل لباس قهوهای و حرزی که به گردن بچه بود نیمههای همان شب راستین را در اتاق عمل بیمارستان نمازی پیدا میکند.
به گفته مادربزرگ، راستین زائر کوچولوی حرم که هنوز دو سال از عمرش نگذشته گلوله از کنار معده اش عبور کرده و رودههایش بیرون ریخته بود.
او همان شب مورد عمل جراحی قرار گرفته و این روزها وضعیت بهتری نسبت به روزهای اول دارد ولی ممکن است باز هم به عمل یا روشهای درمانی دیگر احتیاج پیدا کند. هنوز دستگاه گوارش او تحمل نگهداری غذا ندارد.
سفر کوتاه خانواده اسلامی همچنان به نقطه پایان نرسیده و راستین و پدر بزرگ و مادربزرگش هنوز در بیمارستان مسلمین و نمازی بستری هستند و تا بهبودی کامل مسیر بلندمدتی پیش رو دارند.