رسانه و حزب، دو رکن دموکراسی
فرهاد قنبری
فعال رسانهای
"رسانه" در کنار سه اصل "قانون اساسی"، "مجلس" و "احزاب"، رکن چهارم دموکراسی به شمار میرود. مطبوعات، روزنامهها و خبرگزاریها به عنوان یکی از ارکان رشد فرهنگی یک جامعه و ابزاری برای ارتقاء سطح آگاهی مردم شناخته میشوند. رسانهها نماینده افکار عمومی تلقی میشوند و خود را بلندگوی مردم و بازتابدهنده صدای افکار عمومی میدانند.
در ایران رسانهها هم حکایت خاص و منحصربه فرد خود را دارند. در ایران رسانههای تصویری اعم از تلویزیون و رادیو کاملا دولتی است و عملا هیچ وابستگی مالی به مردم و مخاطبان ندارد و برایش تفاوتی نمیکند که مخاطبان برنامههایش چه میزان هستند و رضایتی از برنامههایش دارند و یا اصلا مخاطبی دارد یا نه. این رسانه در جهان بینیاز خود، گاهی ادعای خدایی میکند و مدام در حال تعیین مدار حق و ناحق است و خود را در صراط مستقیم کامل، و منتقدان و مخالفان خود را اجنبی و نماینده شیطان معرفی میکند.
روزنامهها و خبرگزاریهای کشور ما هم حکایت خاص خود را دارند و بیشتر از آنکه نماینده منافع طبقه یا گروهی از مردم باشند، نماینده یکی از چهرههای سیاسی هستند که عدهای را به عنوان خبرنگار و روزنامهنگار استخدام کرده و به عنوان سکوی تبلیغ منافع سیاسی و شخصی و گروهی آنها عمل میکنند. در ایران اکثر روزنامهها و خبرگزاریها بیشتر از آنکه به نام طبقه یا قشری از جامعه شناخته شوند به نام یک فرد یا نهاد سیاسی شناخته میشوند.
به عنوان مثال شنیدن نام "سایت الف"، "تابناک"، "وطن امروز" "مشرق نیوز"، "آفتاب" "مردمسالاری"، "سازندگی"، "خبرگزاری فارس" و.. بیشتر از آنکه طبقهای از جامعه یا قشری از مردم را به خاطر بیاورد، یک چهره یا نهاد سیاسی را به خاطر میآورد.
در توسعهیافتهترین نظامهای سیاسی هم بنگریم نهایت چند حزب وجود دارد که هر کدام با تاریخ و اساسنامه و مرامنامه مشخص مشغول به فعالیت هستند و گاهی به تنهایی و گاهی هم به صورت ائتلافی موفق به دست گرفتن قدرت و تشکیل دولت میشوند. در ایران اما حزب هم به مانند ورزش و بانکداری و بورس و فرهنگ و اقتصادمان حکایت عجیب و خاص خود را دارد.
اگر به صورت اتفاقی به لیست احزاب قانونی کشور نگاهی بیندازیم متوجه میشویم که دهها حزب که نام بسیاری از آنها یک بار هم به گوشمان نخورده است، در عرصه سیاسی کشور حضور داشته و مشغول فعالیت هستند. بسیاری از این احزاب، احزاب خانوادگی بوده و دایره نفوذ آن از حدود خانواده و اقوام فراتر نمیرود. برخی از این احزاب هم احزاب محفلی بوده و بیشتر از آن که به حزب سیاسی شباهت داشته باشد محفلی دوستانه برای گپ و گفت و راست و ریس کردن امور شخصی و خانوادگی و برخی فعالیتهای اقتصادی اعضاست.
این احزاب که تقریبا تمام طول سال را در خواب زمستانی به سر میبرند با نزدیک شدن به انتخاباتها کرکرههای خود را بالا میکشند و به امید اینکه از بازار تازه گشوده انتخابات چیزی دشت نمایند، شروع به مصاحبه و معرفی کاندیدا و گمانهزنیهای مختلف کرده و در نهایت درخواستهای فراوان مردم! را دلیل خود برای حضور در عرصه خدمت و انتخابات معرفی مینمایند. سران این احزاب که در واقع همان اعضای حزب و تنها حامیان حزب هم به شمار میروند، سعی میکنند با برگزاری نشستها و همایشهای مختلف دست به ائتلافهای خود ساخته بزنند و در نهایت (با نامهای عجیب مانند جمنا و شپنا و ...) هم کاندید نهایی خود را معرفی کنند و هم در مجلس و دولت آتی جای نشستنی برای خود دست و پا نمایند. این احزاب که اغلب نه مرامنامه و اساس نامه و اصول و قواعد مشخصی دارند و نه ناخواسته طبقه، صنف یا گروهی از جامعه را رهبری و مدیریت میکنند، بیش از آنکه نماینده بخشی از مردم باشند، حول منافع شخصی صاحبان خود شکل میگیرند و کاریکاتوری از حزب و تحزب را به نمایش میگذارند.
یکی از دلایل اصلی فاصله ایجاد شده میان مردم و دولت و مسئولان در ایران را باید در این دو حوزه جستجو کرد.
و تا زمانی که رسانههای آزاد و احزاب واقعی در کشور شکل نگیرد، فاصله میان مسئولان و مردم نه تنها کمتر نشده بلکه به گونهای رشد خواهد کرد که هر کدام در جهان و جزیره متفاوت و کاملا بیگانه از یکدیگر زیست خواهند کرد.