سرنوشت جبهه پایداری
صلاحالدین خدیو
روزنامهنگار
اروپا در آستانه فروپاشی است، ما مشت آخر را به آمریکا میزنیم و وارث جهان خواهیم شد!
سخن فوق، گفته وحید یامین پور چهره جنجالی نزدیک به جبهه پایداری و معاون وزیر ورزش و جوانان است!
کارنامه گفتاری جبهه پایداری که در منتهیالیه راست جناح اصولگرا قرار میگیرد و نفوذ گستردهای در سیاست و اقتصاد دارد، مشحون از این قسم توهمات و رویاهای انقلابی است.
این تشکل که در سال ۱۳۹۰ در قالب فهرستی انتخاباتی از سوی یاران سیاسی احمدی نژاد ظهور کرد، احتمالا نام خود را از تاریخ معاصر منطقه و یک سازمان عربی گرفته است:
جبهه پایداری عرب! ائتلافی متشکل از کشورهای چپگرای عربی نظیر عراق، سوریه، لیبی، یمن جنوبی، الجزایر و ساف که در سال ۱۹۷۸ به منظور مقابله با پیمان کمپ دیوید و روند صلح با اسرائیل شکل گرفت.
این شش کشور ضمن بایکوت مصر، قسم خوردند که تا آخرین نفس به مبارزه با اسرائیل و هر طرح صلحی ادامه دهند و خائنان به آرمان فلسطین را مجازات نمایند.
جبهه پایداری عرب اما نه تنها به زودی دچار انشقاق و اختلافات داخلی شد، بلکه شوربختانه تمام اعضای آن بعلت ماهیت رژیمهای سیاسی حاکم بر آنها و ناتوانی در توسعه سیاسی و اقتصادی، در دهههای بعد به ورطه جنگ داخلی و سقوط سیاسی و هرج و مرج افتادند.
بماند که مبارزه با اسرائیل هم هیچگاه از مرحله لفاظیهای انقلابی فراتر نرفت و به اقدام عملی موثری منتهی نشد.
اکنون درباره همنام ایرانی این جبهه این شبهه مطرح است که لفاظیهای انقلابی آن از سر صدق و خلوص و البته ناآگاهی اعضای آن است یا ترفندی برای حفظ و بسط قدرت در چارچوب دیدگاههای اقتصاد سیاسی است؟
عجالتا فرض میکنیم که فرض نخست صحیح است!
در این صورت باید با سوگمندی به این گمانه گردن نهاد که پایداریها صرفا از جهان بیخبر نیستند، بلکه به کلی از اوضاع اسفناک داخلی و سهم خود در خلق آن غافل میباشند.
چرا که تمام مشکلات و بحرانهای کنونی را درد زایمان تولد جهانی نوین میبینند که در آن ایران قدرت برتر در غرب آسیا و حتی جهان شده و آمریکا هم یک شبه از اسب ابرقدرتی بر زمین میافتد.
روشن است که با این نگاه، هم میتوان به انکار کامل ریشههای داخلی اعتراضات اخیر پرداخت و هم همدلانه و هم یارانه منتظر نصرت روسیه در اوکراین ماند تا غروب نهایی اروپا و آمریکا رقم بخورد!
چه در این چارچوب میتوان استدلال کرد که تمام رقبای منطقهای و دشمنان بین المللی ایران برای پیشگیری از زایش نظام جهانی و تولد ایران قدر قدرت هم داستان شده و به اغتشاش در کشور پرداختهاند.
همچنین میتوان به این نکته هم رسید که برای تسریع این روند محتوم - فروپاشی غرب و زایش ایران قدرتمند - باید به تسریع پیروزی روسیه در شرق اروپا پرداخت.
شوربختانه اینطور نیست و نگاه آخر الزمانی به جهان و دگرگونیهای آن، خوابی گران برای ندیدن دردهای داخل و مشکلات عاجلی است که از چارهجویی برای آن ناتوانند.
وضع ارتش روسیه در اوکراین چندان مساعد نیست و احتمالا در هفتههای آتی شاهد شکستی سنگین این بار در جبهه جنوبی خواهد بود.
با این وصف ایده اضمحلال غرب در آوردگاه شرق اروپا منتفی میشود، چین هم که الگوی موفق "غربی شدن بدون آزادی" است دچار رکود اقتصادی بیسابقه و فرسودگی جمعیت شده است.
از این رو طلوع خورشید جهان بدون غرب جبهه پایداری از شرق سیاسی، دستکم چند دهه به تاخیر میافتد!
در حالیکه مشکلات وطنی، اورژانسی و مساله روز و ماه است و جایی برای رویاهای انقلابی نمانده است.
حالا فرض کنیم، گمانه دوم صحیح است و پایداریچیها، شعارهای انقلابی را برای "جاه و جیب" علم کردهاند!
در نتیجه نهایی فرق چندانی نمیکند. جدای اینکه باید متغیری بنام فساد انقلابی یا انحطاط ایدئولوژی و دگردیسی آن به منافع و رانت را هم به عنوان متغیری مستقل در تحلیل و توصیف اوضاع لحاظ نمود.
فکر میکنم سرنوشت جبهه پایداری عرب برای پایداریهای وطنی هم درسآموز باشد.
مبارزه واقعی با اسرائیل در عزم ملی برای افزایش تولید ناخالص داخلی و دمکراتیزه شدن جوامع عرب نهفته بود.
امری که این شش کشور در زبان ستیزهجو و در عمل مستبد و منفعل، از آن غافل شدند و اجازه دادند که اسرائیل دههها پشت سپر عناوینی نظیر تنها دمکراسی خاورمیانه و پیشرفتهترین اقتصاد منطقه به اشغال سرزمینهای فلسطینی ادامه دهد و آرمان فلسطین به قهقرا برود.