زندهمانی حاشیهنشینان
رضا قاسمپور
فعال فرهنگی
یکی از مسائل مغفول و پشت پرده شلوغیهای اخیر، جهش بیسروصدای تورم و فوران گرانیهاست. متاسفانه در این قیل و قال فرآیند کوچکتر شدن سفره محقر طبقات آسیب پذیر و متوسط، شدت و حدت محسوسی داشته است. در این وانفسای معیشت، با استمداد از خیرین تهران _ کرج فرصتی دست میدهد تا در قالب تیم خیرین به حواشی کرج سرک کشیده و از نزدیک شاهد زندهمانی تعدادی از هموطنان و گروهی از افاغنه باشیم.
آنچه ذیلا میخوانید حاصل مشاهدات عینی یک معلم خبرنگار از حاشیهنشینان کرج میباشد، لازم به ذکر است که حدود یک میلیون نفر از سه میلیون جمعیت استان البرز حاشیهنشین بوده و عمدتا در مجاورت زندانهای چهارگانه کرج با آسیبهای اجتماعی چندلایه و مشکلات چند بعدی مواجهند.
مهاجرین افغانستانی
با راهنمایی یکی از دوستانِ محلی، در منطقه محروم حسن آباد کرج با خانواده پرجمعیتِ افغانستانی ملاقات میکنیم.
ده نفر در آپارتمانی ۵۰ متری زوار در رفته استیجاری در تلاش برای زنده ماندن هستند. پدر، خانواده را ترک کرده، پسر عروس حاملهاش را رها و ظاهرا دنبال کسب روزی ماههاست که بیخبر رفته است.
دختر ۱۴ ساله خانواده که محرومیت و مظلومیت از چشمانش برق میزند نامزد بوده و خود را از ما قایم میکند. سر ظهر سفره صبحانه همچنان با چند بربری تکیده و یک پاکت شیر سهمیهای نقش زمین است. مادر خانواده در بقالی سر کوچه سبزی پاک کرده و روزی ۳۰ هزارتومان اجرت میگیرد. مادر بزرگ در بستر بیماری همدم عزراییل است. سوزناکترین بخش این صحنههای تراژیک، بیسوادی مطلق خانواده میباشد. هیچکدام از فرزندان قد و نیم قد خانواده مدرسه نرفته و با زبالهگردی مشغول سیر کردن شکم خودشان هستند. خلاصه برونداد رنجِ غربت، غم یار و تزویج فقر اقتصادی و فرهنگی و... ملغمهای ترکیبی است که کلمات در وصف آن نالان و عاجزند.
تیم همراه تدابیری برای آموزش فرزندان و ایجاد اشتغال و ارسال کمکهای معیشتی برای خانواده اتخاذ میکند و ...
هموطنان ایرانی
کیس دوم، خانوادهای در شهرک اوج (منزل استیجاری یکی از شاگردانم در طبقه پنجم فاقد آسانسور) میباشد دانشآموز ده روزی است غایب است و تماس و پیگیریهای مدرسه بیجواب مانده است. در پیگیری نامحسوسِ موضوع به مشکلات چند لایه خانواده هدف (طلاق، اعتیاد، تنگدستی، بیماری، بیکسی، اجاره نشینی و ...) واقف شدهام. چند ماهی است پدر، خانواده را رها کرده و دنبال عشق و حال خود رفته است.
دانشآموزِ بیمار زیر پتو سرش را میدزد که چشم در چشم نشویم. مادرش میگوید: به خاطر نداشتن پول هنوز دکتر نرفته است.
پشت چشمان مادر غمی سنگین نهفته است عزت نفسش اجازه نمیدهد از کسی کمک بگیرد و با کارهای خانگی و دستی مشغول اداره نیمبند خانواده دو نفره و سبکبالش میباشد.
میگوید هیچ نهادی در صحنه عمل پیگیر جدی حل و فصل مشکلات اقشار پاییندست نیست و تنها شعار بلغور میکنند و دیگر هیچ.
با عنایت خیرین تمهیدات عینی برای مساعدت به خانواده محجوب و مأخوذ به حیا اتخاذ میشود.
یکی از خیرین درِ گوشی به من میفهماند: .شیعهها به اکراه ازدواج کرده و نهایتا یک فرزند میآورند، خانواده سنیتبار افغانی در مملکت غریب یک دوجین بچه آورده است و این خطری جدی در بهم خوردن ترکیب جمعیتی و توازن مذهبی کشور است.
خانوادههای بعدی که سرکشی میکنیم مشکلاتی دارند که قلم در نوشتنش شرمسار و جوهرش اندوهگین است و ...
سوالات نسل سوم
سوالی که امروزه به درستی و فراست نسل زِد از ما بزرگترها دارند اینست که آیا انقلاب کوههای ثروت را هموار و چالههای فقر را پر کرده است؟
چند درصد از شعارهای اولیه و اصیل انقلاب جامه عمل پوشیدهاند؟
دلایل ناکامیهای تاریخی ما چیست؟
چرا باید شهروندان کشوری که جزء ده کشور ثروتمند جهان است اینگونه به خاک سیاه نشسته و در کف جدول مازلو به خاطر نیازهای اولیه پشتک وارو بزنند؟
چرا انتظار داریم نسل آگاهِ و مطالبهگر دوره انفجار اطلاعات در بستر شبکههای اجتماعی، همچنان با شعار درمانی، تظاهر، تغافل و تجاهلِ ما متولیانِ سرخوش فرهنگی رام و قانع شوند؟