در تاریکی نشستهاید روشنایی را میپائید؟
اسفندیار عبداللهی
روزنامهنگار
جناب آقای بهزاد نبوی! زندگی توقف ندارد و روند طبیعی حوادث منتظر من و شما نمیماند، یا نقش خود را ایفا کنید یا این جبهه بیکار را منحل کنید.
جبهه اصلاحات ایران متشکل از 45 عضو حقوقی (احزاب) و حقیقی (افراد) در تاریکی نشستهاند و روشنایی را دید میزنند. کار ایران کارستان شده است و به رغم اینکه تلاشهای سازمان یافتهای وجود دارد که اعتراضات کنونی مردم را کوچک و بیاهمیت جلوه دهند اما مردم ایران بیقرارند، بیقرار! در کوچه، مغازه، آپارتمان، میدان، خیابان، مدرسه، مجموعههای کارگری، فرهنگی، اقتصادی، از روستا تا شهر، از حوزه تا دانشگاه، از سراوان تا مریوان، از سرخس تا ماهشهر، بیسواد، باسواد، پیر، جوان، زن و مرد، همه و همه، بیقرارند. در ایران امروز نقطهای نیست که با اعتراضات سراسری مردم همدل و همراه نباشد.
بله، پایه و بهانه اعتراضات جاری از بحث حجاب و ستاد امر به معروف و نهی از منکر شروع شد اما همه ما میدانیم تداوم اعتراضات به خاطر مسائل حل نشده و انباشته ایران طی چهار دهه گذشته بوده است که از اصلاحطلب تا نئوانقلابی در پیدایش آن دخیل و سهیم هستند. همیشه در جمع دوستان میگفتم، بترسید از روزی که حلقههای جدا افتاده از هم، کارگران، کامیونداران، مطالبهگران آب، کشاورزان، معلمان، دانشگاهیان، زنان، جوانان، معیشتیها و اپوزیسیون به هم بپوندند. امروز آنها همدیگر را پیدا کردهاند چون فصل و مخرج مشترک آنها فرهنگی است.
گفتیم و نشنیدند. میگویند فقط ده پانزده هزار نفر معترض به خیابانها میآیند اما اینگونه نیست. همه این جوانان و نوجوانان که در دانشگاه، مدرسه و کف خیابان هستند، پدر، مادر، برادر، خواهر و همسایه دارند. متولدان دهههای 50، 60 و 70 هم هستند. شاید نه در کف خیابان که به هر نحو، اعتراض خود را بیان میکنند، اگر شده با یک بوق در اتوبان و خیابان. کسانی که در سراسر کشور از پنجره و پشت بام اعتراض خود را فریاد میزنند، چه کسانی هستند؟ آیا همان چند جوان و نوجوانی هستند که اسرائیل، آمریکا و فضای مجازی سرشان کلاه گذاشته و گول خوردهاند؟ یا نه! در آن آپارتمانهایی که صدای اعتراض از آنها خارج میشود، احیانا پدر، مادر، پدربزرگ و مادربزرگ هم زندگی میکنند؟
شاید عدهای بخواهند سر خود و نیروهای وابسته به خود را گرم کنند یا عامدانه سر به زیر برف ببرند، اما شکی نیست سخنان و توجیهات این روزهای مسئولان انقلابی ایران نمیتواند برای مردم واقعی کوچه و بازار، دانشگاه و مدرسه محلی از اعراب داشته باشد. پس چرا کسی کاری نمیکند؟
سخن من نه با دولت رئیسی است، نه مجلس انقلابی و نه نیروهای امنیتی و دستگاه قضایی و آقای محسنی اژهای. تکلیف آنها روشن است. نهادها و افراد درگیر از این سازمانها، قوا و دستگاههای حاکمتی مأمورند و معذور.
متولیان امور را هم باید درک کرد، چون نزد آنها دیگر نه جامعه مدنی معنی دارد و نه حقوق اساسی و بخشهای از قانون اساسی که به حق اعتراض و حقوق شهروندی میپردازد. در این شرایط آنها مسئول اجرا هستند و انتظاری از آنها نیست و حتی نقد کردن هم بیفایده است.
حرف من با جبهه اصلاحات ایران به رهبری سید محمد خاتمی است. چند مجمع و حزب اصلاحطلب در نامهای به وزیر کشور درخواست رسمی تجمع اعتراضی دادهاند. آقای وزیر و کمیسیون تحت امرش بیمحلی کردند و عین نامه را برای آقای رئیسی فرستادند. ما میدانیم که آنها درخواست تجمع را برای هر کسی در کشور بفرستند، با بیتوجهی مواجه میشوند، اما نفس کار، قانونی، قابل تامل و هوشمندانه است و کمترین اثرش این است که کسی نمیتواند بگوید اعتراض با اغتشاش فرق میکند. چون درخواست رسمی اعتراض مطابق با اصل 27 قانون اساسی نه این بار که به کرات تقدیم وزارت کشور در همه دولتها شده، اما ترتیب اثری ندادند.
اما جبهه اصلاحات چرا چنین درخواستی را رسما تنظیم و منتشر نمیکند؟ خیلی جالب است بدانیم، موضع اصلاحطلبان و جبهه اصلاحات، در مورد مرگ مشکوک مهسا امینی، اعتراضاتی که به دنبال داشت و استفاده از عنوان اعتراض به جای اغتشاش! در مقابل و برخلاف بیان رسمی است.
جناب آقای نبوی! تقریبا همه احزاب و افراد اصلاحطلب به صورت فرادی، همسو، همدل و همراه با معترضان سراسر ایران و داغدار جوانان، نوجوانان و دختران، بلوچها و کردهایی هستند که طی یک ماه گذشته جان خود را به هر نحو از دست دادهاند. حال که موضع شما عموما روشن است؛ چرا در قالب جبهه اصلاحات ایران، درخواست تجمع نمیکنید؟ شما درخواست بدهید، بگذارید بیتوجهی کنند. اینکه در تاریکی نشستهاید و روشنایی را میپایید، نشان از ناامیدی شما دارد.
با ادامه این رویکرد، همانگونه که تا الان هم اتفاق افتاده، ابتکار عمل را به دست اپوزیسیون خارج نشین دادهاید و از طرفی هم برای آمریکا و کانادا و اروپا فرقی نمیکند، محمدجواد ظریف را تحریم کند یا سعید جلیلی یا حسین شریعتمداری را.
خیلی روشن است، نظام حتی پشیزی برای شما جایگاه قائل نیست ولی شما انقلاب و نظام را از خود و گاهی مولود خود میدانید، مهم نیست که در سر شما چه میگذرد، مهم این است که از اینجا رانده و از آنجا ماندهاید و دلیلش هم روشن است؛ شما نتوانستید خود را با مطالبات مردم هماهنگ کنید و عقب ماندید. مثلا جناب حاج آقا ایکس که خود را زوری دبیرکل یک حزب اصلاحطلب کرده و تحت این عنوان بیانیه میدهد، به گونهای رفتار میکند که گویی همه باید از او متشکر باشند، چرا؟ چون در دورهای نماینده امام در یک نهاد بوده است. به تجربه عرض میکنم، تقریبا تمام چپ اسلامی دهه 60، انتظار دارند بدنه حامیان اصلاحات منتدارشان باشد و همواره طلبکار هستند و حرف گوش نمیکنند و مشورت نمیپذیرند، فقط ادای دموکرات بودن را در میآورند.
جناب نبوی، اعضای محترم جبهه اصلاحات! دو راه برای اصلاحات باقی مانده است؛ به حاکمیتی که شما را قبول ندارد با صراحت و جدیت تذکر دهید:
۱. از وزارت کشور درخواست تجمع آرام و راهپیمایی کنید.
۲. جبهه بیکار اصلاحات را منحل کنید.