کد خبر : 106268 |

خدا می‌داند آینده آبستنِ چه حوادثی است!

سیدقائم موسوی

تحلیلگر سیاسی

 

اگر چه اعتراضات و ناآرامی‌های اخیر واکنشی عاجل به فوت خانم«مهسا امینی» بوده، اما بدون تردید این حادثۀ تلخ و زیان‌بار علل انباشتی و پیچیده‌ای دارد.

 

عللی که در هیاهوی کمینه- بیشینه کردن موافقان و مخالفان این اعتراضات؛ مثل سایر علل‌انگاری حوادث مشابه کمرنگ شده است.

 

به همان اندازه که مخالفان جمهوری اسلامی کار را تمام شده فرض می‌کنند و با حداکثری کردن پوشش این وقایع در دام اغراق افتاده‌اند، در داخل نیز با حداقلی کردن آن و تقلیل آن به مفاهیمی مانند اغتشاش‌گران و بستن مطلق آن به خارج، توأمان آن را از مدار واقعی‌اش خارج و از عهده تفهمِ تعمیقی‌اش بر نیامده‌اند.

 

نفْسِ کشیده شدن اختلافات به کفِ خیابان نشان از عمق بحران و فقدان راه حل‌های مرضی‌الطرفین برای حل و فصل آن‌هاست.

 

سیستم و معترضین در دنیاهای متفاوتی سیر می‌کنند، بر همین اساس دغدغه‌ها و راه حل‌های هر کدام برای فرونشست بحران با یکدیگر همخوانی ندارد. اساساً اگر اندک تعقلی برای مدیریت معضلات وجود داشت، کار به خیابان و تزاید خسارات نمی‌رسید.

 

به نظر می‌رسد شاخک‌های سیستم برای دریافت و آنالیز دقیق بازخوردِ سیاست‌هایش به کلی معیوب می‌باشند. یا شاید آن‌ها را به خوبی دریافت می‌کند اما مطابق معمول با پاک کردن صورت مسئله آن‌ها را کم‌اهمیت می‌انگارد.

 

این بی‌اهمیتی و نادیده‌انگاری ذائقۀ عمومی باعث می‌شود در کوران حوادث چند پله عقب‌تر باشد و دست به اقداماتی بزند که عواقب زیان‌بار کوتاه‌مدت و بلندمدتی را به دنبال داشته باشد.

 

احتمالاً یکی از علل اصلی این ناپختگی در بازیابی سیاست‌ها و ترس از بازاندیشی در آن‌ها، معدلِ پایین درک و بینشِ آینده پژوهیِ سمت و سوی وقایع در تحلیل‌گران حکومتی می‌باشد. میانگین درک آن‌ها در قیاس با جامعه به صورت محسوسی پایین‌تر است. این امر موجب رفتارهای پسینی می‌شود.

 

شکی وجود ندارد که کشورها و گروه‌های مخالف جمهوری اسلامی بخواهند بر موج مطالبات منطقی و انباشتی معترضین سوار شوند و از آن بهره‌برداری‌های حداکثری ببرند، اما آیا راهی وجود نداشت که فرصت برای سوء استفاده آن‌ها فراهم نشود؟!

 

البته که می‌شد از تصادمات خشونت‌بار خیابانی جلوگیری کرد و کار را به جایی نکشاند که کلیه شئون حاکمیت درگیر اعتراضات شود. اما نگرش مکانیکی به رابطه دولت- ملت و حاکمیت آموزهٔ سنتی اِعمال سخت‌افزاری قدرت موجب هدایتِ اختلافات به کف خیابان شده است.

 

این نگاه نسبت به ناآرامی‌ها آن‌ها را صرفاً یک غائلهٔ امنیتی می‌بیند که باید جمع بشود، غائله‌ای که در تقابل با پیشرفت‌ها ترتیب داده شده و هیچ زمینه و قصور داخلی ندارد. صفر تا صد آن محصول خارجی‌ها است و هیچ گونه قصور و تقصیری متوجه داخل نمی‌باشد.

 

هژمونی این رویکرد مجالی برای آنالیز چند محوری رخدادها باقی نمی‌گذارد و از نظر آن‌ها تفاوتی میان حوادث ۷۸، ۸۸، ۹۶، ۹۸ و ۱۴۰۱ وجود ندارد. فقدان نگرش‌های جامعه‌شناختی- روان‌شناختی موجب این تلخ‌کامی‌ها شده است.

 

خمیر مایه سال‌های ۷۸ و ۸۸ سیاسی، ماهیت رخدادهای ۹۶و ۹۸ بیشتر اقتصادی اما آنچه اکنون در جریان است با تأسی به بازیگران و دغدغه‌های آن‌ها از زمینه‌ای اجتماعی برخوردار است که نشان از نهادینه شدن مطالبات دارد و راه عقب‌نشینی معترضین از خواسته‌هایشان را مسدود می‌نمایاند. در حالی که سیستم، ترمیمِ سیاست‌های خود را گامی به عقب برآورد می‌کند و نسل جدید نیز خود را از مدار توجه خارج می‌بیند، رویارویی‌ها زنجیره‌ای و خشونت‌بار خواهند بود.

 

همین تک‌نگری و فقر تحلیل چندجانبه حوادث باعث نسبت دادن کلیت وقایع به خارج و به زعم خودشان فرار از مسئولیت‌پذیری و در نتیجه تخطئه امور شده است.

 

امری که به شرایط بغرنج کنونی انجامیده و ضمن سوختن اعتماد و سرمایهٔ اجتماعی به انسداد رویکردی - کارکردی منجر شده است، دیگر خبری از پاسخ‌های اقناعی وجود ندارد؛ آنچه هست واکنش‌های اضطراری، دیرهنگام و ستون به ستون برای فرجِ احتمالی است.