«انسانهای آزاد» یا «کودکان صغیر»؟
فرهاد قنبری
فعال رسانهای
کانت فیلسوف بزرگ تاریخ اندیشه میگوید: "بزرگترین استبدادی که میتوان تصور کرد، فرمانروایانی است که با اتباع خویش مانند کودکان رشدنیافته رفتار میکند."
حالتی را در نظر بگیریم که فردی روزانه راهی استخر شده و ساعتی را در اتاق "سونا" سپری میکند. او هر روز با میل شخصی و با پرداخت میزانی هزینه مالی و زمانی و چهبسا با لذت وافر در اتاقی پر از بخار و به شدت گرم که ممکن است مشکل تنفسی هم ایجاد نماید حاضر شده و دقایقی را در آنجا میگذراند و احتمالا هم اگر پس از خروج سراغ او برویم و از تجربهاش سوال بپرسیم، احساس دلخوشی و رضایت خواهد داشت. حال تصور کنیم عدهای بخواهند همین شخص را به زور و بر خلاف میل و رضای خود او به استخر برده و راهی اتاق سونا نمایند یا دادگاهی او را به تحمل روزانه ده دقیقه اتاق سونا محکوم نماید. در این صورت چه اتفاقی رخ خواهد داد؟ آیا همین اجبار و تحکم کافی نیست تا همان اتاق سونایی که تا روز قبل کنشی لذتبخش و از سر میل و برای تناسب اندام و سلامتی به شمار می رفت به آنی به کنشی مرگبار، دردناک و آزار دهنده بدل شده و فشار عصبی شدیدی وارد نماید؟
انتخابهای انسان همیشه اینگونه است. کافیست در پس یک رفتار کمی تحکم و اجبار را مشاهده نماید تا با تمام توان خود در مقابل آن بایستد. خوراندن شیر و غذا به کودکی که میل به شیر و غذا ندارد از سختترین و آزاردهندهترین اعمال مادران است. اندک تحکم و فشار آنها کافیست تا کودک آرام و خندان در آنی به کودکی عصبی و گریان بدل شود که با تمام توان شروع به دست و پا زدن و گریستن کرده و حتی غذایی که در دهانش ریخته میشود را پس زند.
تحکم و اقتدار در حوزه انتخابهای فردی و اجتماعی همیشه و همه جا پاسخ منفی در پی دارد. انسان به ذات خود از اجبار و فشار گریزان است. نوجوانی که ساعتها با والدین خود بر سر پوشیدن یک مدل لباس جر و بحث میکند بیشتر از آنکه از علاقهاش به آن لباس خاص نشأت گرفته باشد از میل و نیروی درونیش برای مواجهه با تحکم و سلطه والدین نشأت گرفته است. میل به تخطی از قوانین پدر سختگیر و معلم عبوس در میان نوجوانان و دانش آموزان بسیار بیشتر از والدین و معلم سهلگیر است.
حال خانواده یا جامعهای را تصور کنیم که قوانین تحکمآمیز در آن چندین برابر بیشتر از خانوادهها و جوامع دیگر است، خانواده و جامعهای که در آن از نوشیدنی و خوراک و لباس و آرایش ظاهری و موسیقی که باید گوش دهند و فیلمی که باید ببینند و جایی که باید بروند [یا نروند] و بسیاری امور خصوصی دیگر را به صورت تحکمآمیز به اعضا و شهروندان خود القاء مینماید.
نتیجه چنین تحکمی چیزی جز تحمیل فشار روانی شبیه تحمل سونای اجباری یا ایجاد جریان مقاومتی مانند غذای اجباری پس داده شده از دهان کودک خردسال نخواهد بود. نتیجه چنین شرایطی [در طولانی مدت] پرورش نوجوانان و جوانان عقدهای و عصبی است که به افرادی پرخاشگر، لجوج و غیرمنطقی تبدیل شدهاند و تاب شنیدن هیچ سخن دوستانه و نصیحت و توصیهای را ندارند و به دشمن ویرانگر خویش و خانواده و جامعه تبدیل شدهاند، افرادی که شده لنگ لنگان و با دست و صورت زخمی راه میروند اما هیچ دست کمک کننده و یاری بخشی را نمیپذیرند.
نتیجه نگاه والدین و جامعهای که به فرزندان و اتباع خود همچون کودکان صغیر و نابالغ مینگرد، تربیت درست و اخلاقی آنها نیست بلکه پرورش انسانهایی به غایت ضعیف، عصبی، پرخاشگر، بدون اعتماد به نفس و گریزان از هر روایت معنابخش است.