کد خبر : 105109 |

خبرم درد می‌کند بدجور

امید جهانشاهی

استاد دانشگاه

 

تلخ و خرد و خسته، سخت خرابم. با خودم می‌گویم، چرا؟ مگر با خبرهای بد غریبه بوده‌ای؟ مگر از پرکشیدن‌ها کم شنیده‌ای؟ چراست که در انبوه درهم خبرهای بد؛ در این میانه‌ی مرگ‌ها و دردها، در ایران و جهان، این خبر مرگ این چنین دل‌آزار و غمینت کرده است؟ 

نمی‌دانم چرا اما خبر مرگ مهسا از آن دست خبرهاست که به جان می‌نشیند و می‌سوزاند. دختری جوان، ۲۲ ساله، که فقط آمده بود سفر؛ به جرم بدحجابی برده بودند برای ارشاد و ...

نمی‌دانم قصه‌ی غصه مظلوم است، یا همان حکایت مانوس ناموس است. اما نیک به جان چشیدم که این یکی از آن زخم‌های جگرسوز است.  

این شعر در سرم سوت می‌کشد: 

من درختی کلاغ بر دوشم، خبرم درد می‌کند بدجور

ساقه تا شاخه‌ام پر از زخم است، تبرم درد می‌کند بدجور

من کی‌ام جز نقابی از ابهام؟ درد بحران هویت دارم

یک اشاره بدون انگشتم، اثرم درد می‌کند بدجور

جنگ‌جویی نشسته بر خاکم، در قماری که هر دو می‌بازیم

پسرم روی دستم افتاده، سپرم درد می‌کند بدجور

تو فقط صبر می‌کنی تجویز، من فقط صبر می‌کنم یکریز

بس که دندان گذاشتم رویش، جگرم درد می‌کند بدجور

 

همیشه در این احوال‌خرابی‌ام به شعر می‌خزم. ناز و بازی کلمه‌ها، و نسیم نهفته در معانی نوازشم می‌دهد، آرامم می‌کند. به حافظ پناه می‌برم با صدای شجریان:

کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز

باشد که بازبینیم دیدار آشنا را

ده روز مهر گردون افسانه است و افسون

نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا

ای صاحب کرامت شکرانه سلامت

روزی تفقدی کن درویش بینوا را 

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است 

با دوستان مروت با دشمنان مدارا

 

 

ای کاش اهل «مدارا و مروت» بشویم، که به حق آسایش دو گیتی است. بقا و دوام ملک و حکم هم در آن است. ارشاد به حجاب هم بدون آن نمی‌شود که نتیجه عکس هم می‌دهد. مساله این است که نتیجه عکسش فقط به حجاب منحصر نمی‌شود، دامن خیلی چیزهای دیگر را هم می‌گیرد. 

ای کاش، ای کاش همه ما از مردم و مسئول در هر بخشی این شعر درس‌آموز را با خطی خوش بالای سر بزنند و سرلوحه کار کنند: «با دوستان مروت با دشمنان مدارا» که این درس حافظ و رسم پارسایی است؛ هم روح ایران و هم آیین جوانمردی است. مدارا و مروت، مدارا و مروت، مدارا و مروت.