تانکهای سوخته و اضمحلال پوتینیسم
صلاحالدین خدیو
روزنامهنگار
شکست سهمگین ارتش روسیه در جبهه خارکیف، فقط حیثیت پوتین و رهبران نظامی روس را به باد نداد، بلکه به یک معنا، اندوخته سیاسی و وجهه دولتهای اقتدارگرا را در صحنه جنگ را زائل کرد.
قبل از جنگ، مرتب گفته میشد که در برابر دیپلماسی قایقهای توپدار یک قدرت بزرگ غیر دموکراتیک که مصمم به تحقق اهداف خود است، چارهای جز تسلیم و نرمش وجود ندارد.
در واقع در سالهای اخیر این تلقی ایجاد شده بود که دولتهای اقتدارگرا در قیاس با رقبای دمکراتیک خود، مبارزان و جنگجویان مصممتری هستند.
مشابه رهیافتی که میپندارد دولت غیردمکراتیک در راه توسعه، چابکی و استواری بیشتری از دمکراسیهای انتخاباتی و قوانین دست و پاگیرشان دارد.
به باور خیلی از ناظران، با الگوی روسیه، شمارش معکوس برای تایوان هم آغاز شده و این جزیره دمکراتیک، با شلیک نخستین اژدر چینی، به کام اژدهای زرد میرود.
اما سرنوشت جنگ اوکراین، سرشت این معادله قرن نوزدهمی را دگرگون کرد و نشان داد در قرن بیست و یک برای پیروزی نظامی، چیزی بیش از اندازه ارتش و حجم زرادخانه و قدرت آتش، احتیاج هست.
بر این اساس، این فقط سلاحهای پیشرفته غربی نبود که کفه موازنه را به سود اوکراین سنگین کرد، بلکه ایمان و انگیزه متعالی سربازان اوکراینی که برای هدفی مشروع میجنگند، سهمی به مراتب مهمتر داشت.
این در حالیست که در جبهه روسیه خبری از این انگیزهها نیست، سهل است که ساختار فرماندهی و سلسله مراتب نظامی و سیاسی آن، معیوب و ناکارآمد و کندذهن و کندرو ظاهر شدهاند.
دیپلماسی قایقهای توپدار که روسیهی پوتین علیه همسایگانش بکار میگیرد، مفهومی است که از اعماق قرن نوزده میآید.
دورانی که امپریالیسم نوظهور اروپایی، همزمان با اعزام هیاتهای سیاسی به ممالک ضعیفتر آسیایی و آفریقایی، کشتیهای جنگی را به بنادر آنها میفرستاد.
نیروی دریایی مکمل و تضمین کننده موفقیت هیاتهای دیپلماتیک بود و معمولا بدون آتش گشودن، موفق به باجگیری و اخازی سیاسی و اقتصادی، از کشور مقصد میگردید.
پوتین اما این رهیافت کهنه را با یک مفهوم قرن نوزدهمی دیگر ترکیب کرد: توسعهطلبی سرزمینی!
قبل از جنگ خیلیها بر این باور بودند که پوتین با ارعاب اوکراین، بدون توسل به جنگ، به اهداف خود دست مییابد و در تله سیاسی و نظامی جنگ نخواهد افتاد.
اما یک مفهوم قرن نوزدهمی دیگر باعث تکمیل این مثلث شوم و افتادن روسیه در این ورطه هولناک شد: حکومت شخصی و اقتدارگرایی نه چندان غیر بوروکراتیک رژیم فعلی روسیه!
این واقعیت است، که مدل پوتین علیرغم شباهتهای بسیار به دوره شوروی، از برخی جهات مهم به حکومت تزارها در قرن نوزدهم نزدیکتر است.
در دوره شوروی یک ایدئولوژی الهام بخش مدرن به اضافه یک ساز و کار بوروکراتیک پیچیده و مهم بنام حزب کمونیست وجود داشت که پوتین به کلی فاقد آنهاست.
بر این مبنا مکانیسم تصمیمگیری در نظام شوروی به علت وجود نهادهایی چون پولیت بورو و کنگرههای حزبی، دارای عقلانیت بیشتری از حکومت تک نفره و سلطانیستی پوتین بود.
امری که کمتر از دوره کنونی آن را دچار خطا و خبطهای راهبردی میکرد و حزم و احتیاط بیشتری در نظام تصمیمگیری آن وجود داشت.
در حقیقت، اکنون بجای حزب کمونیست و کادرها و ایدئولوگهای آن، شبکههای مافیا و الیگارشهای نوکیسه وجود دارند.
یک تز معروف دربارە چین و روسیە میگوید: فساد زمامداران، استبداد داخلی و سیاست خارجی تهاجمی، سه ضلع یک مثلثند.
بدین معنا که فساد جای ایدئولوژی را در قرن بیست گرفته و دولتهای ایدئولوژیک سابق به حکومتهای دزدسالار تبدیل شدهاند.
مستبدان فاسدند و کسر مشروعیت خود را در داخل با پیگیری آمال جاهطلبانه ناسیونالیستی در خارج جبران میکنند.
بدین سان شکست تحقیرآمیز روسیه از یکی از ایالتهای سابق خود، قسمی نقض غرض است که تتمه مشروعیت رژیم را با خود میبرد.
مشابه شکست روسیه از ژاپن در سال 1905، محتمل است وحدت طبقه حاکم روسیه مخدوش و فرصت بیشتری برای مخالفان به منظور به چالش کشیدن قدرت بوجود بیاید.
همچنانکه تحریمهای اقتصادی میتواند به تضعیف اتحاد الیگارشها و رژیم بینجامد.
جنگ البته هنوز تمام نشده و به قول معروف جوجهها را آخر پاییز میشمارند، اما سالی که نکوست از بهارش پیداست!
با ذهنیت و عقلانیت قرن نوزدهم، نمیتوان به مصاف قرن بیست و یک رفت. صف تانکهای سوخته روسی در شرق اوکراین نشانگر پایان یک دوران و زوال اندیشه "تانکیسم" است.
تانک و قدرت زرهی نماد قدرت روسیه در قرن گذشته بود، چه زمانی که برلین را فتح و چه زمانی که پراگ را زیر پاهای خود منکوب کردند.
فاشیسم آلمانها و سوسیال دمکراسی چکها هر دو زیر پای تانکهای روسی که با سوخت توتالیتریسم میراندند، له شدند، اما اکنون زمانه عوض شده ست. تانک، فصل الخطاب نیست!