بحران خانمانبرانداز زباله
احمد قویدل
فعال مدنی
تعبیر بسیار زیبایی از یکی از اساتید کرمانشاهی محیط زیست شنیدم که انگیزه نوشتن این یادداشت گردید. این بانوی ارجمند در یک گفتگو در شبکههای اجتماعی فرمودند: مردم هر چیزی را که دیگر نیاز ندارند "میاندازند دور" و به همدیگر هم توصیه میکنند: "این که به درد نمیخورد، بندازش دور" و چه دقیق تشریح نمودند که این دور کجاست؟ موضوع بحث ضرورت بازیافت زباله بود. ایشان با هوشمندی این سوال چالشی را مطرح کردند؟ کدام دور؟ حجم زبالهها به دروازه شهرها رسیده است. چقدر زباله دفن کردند که هجومی به سفرههای آب زیر زمینی بود. چقدر سوزاندند که محصولش آلودگی هوای شهرها بود این نتایج فارغ از این نکته مهم است که زباله، طلای سیاه است که از بین بردن آن گذشته از عوارض محیط زیستی جبرانناپذیر شبیه از بین بردن پول است. بازیافت کلید مهار آوار زباله است. همه باید به این باور برسند که "دور" همین نزدیکی است در کنار خانه دیگر شهروندانی که در حاشیه شهرها سُکنی دارند. "دور" همین نزدیکی است. دنیا دیگر برای زباله جا ندارد و طبیعت آنچنان با این هجوم همهجانبه مواجه شده است که راهی جز انتقام ندارد و هر بار که قهر میکند پیام مستقیمش این است که دیگر طاقتش تمام شده و جان انسانها را میستاند. پلاستیک یک بحران اساسی در حوزه زباله است که عوارض محیط زیستی آن آنقدر جدی است که اگر عزم جهانی برای مهار این بحران موفق نشود، جبران مافات غیرممکن است.
متاسفانه در کشور ما صنعت سبز بازیافت، در سایه سیاه آسیبهای اجتماعی حتی برای مردم قابل لمس هم نشده است. بازیافت در اذهان عمومی کودکانی است که قدشان از سطلهای زباله کوتاهتر است و برای لقمه نانی زباله را به قیمت فروش کودکی، تفکیک میکنند. بازیافت در اذهان مردم ما زنان و مردانی را متبادر میکند که از شدت فقر سر در سطلهای زباله به دنبال پلاستیک و آهن قراضه میگردند؟ بازیافت در اذهان عمومی زنجیرهای از انسانهای فقیر از زن و کودک و جوان و مرد زن است که در گودهای زباله، روزی خود را میکاوند؟ و بازیافت در کشور ما زنجیرهای از افراد متشکل را به اذهان متبادر میکند که در قراردادهایی با "شهرداریها" نیازمندانی که نه سنشان، و نه جنسیت آنها اهمیت دارد را صبح در سطح شهر توزیع میکنند که سطلهای زباله را بکاوند و غروب آنها و کیسههایشان را جمع میکنند.
متاسفانه این چهره سبزترین صنعت یعنی بازیافت در کشور ماست و مردم هر روز همه چیز را دور میریزند و انبوه زباله هر روز به شهرها و حتی روستاها نزدیک و نزدیکتر میشود.
باید امیدوار باشیم که صنعت بازیافت در کشور ما با تفکیک زباله از مبداء آغاز شود و زنجیره سبز آن با استقرار کارخانههای بزرگ بازیافت تکمیل گردد. کلید مهار بحران زباله، تفکیک زباله از مبدا است که نیازمند ترویج فرهنگ و آگاهیرسانی به مردم است. وجود "یک" سطل تحت عنوان سطل زباله در خانهها منشاء یکی از بزرگترین آسیبها به طبیعت است. مردم با اختلاط زباله تر و خشک هر روز مهماتی جمعآوری میکنند که به طبیعت که منشاء سلامت و رزق و روزی آنان است حمله کنند. در کشور سوئد سوخت اتوبوسها از زبالهها بدست میآید. همه کشورهای پیشرفته تلاش خود را صرف فرهنگسازی در حوزه دفع زباله و دعوت مردم برای مشارکت در جلوگیری از تخریب محیط زیست میکنند. متاسفانه در کشور ما ساختارهای دولتی نه تنها عزمی در در ایجاد این فرهنگ ندارند با سیاستگذاریهای بدون پیوستهای محیط زیستی صدمات غیر قابل جبرانی به اکو سیستم طبیعی کشور وارد میکنند. این بیتوجهی دولت، انگیزههای عمومی را برای حفظ محیط زیست کاهش میدهد. در زیباترین مناظر شمال، جنوب، شرق و غرب کشور در کنار آنچه مردم به زعم خود "دور" ریختهاند آزار دهنده میشوند.
بیتردید دولت به تنهایی قادر نیست بحران خانمانبرانداز زباله را مهار کند. تشکلهای مردمی یکی از کلیدیترین نقشهای اساسی را به عنوان سازمانهای متشکل مردمی، میتوانند در این حوزه ایفا کنند. به رسمیت شناختن نقش آنها توسط دولت و پذیرش فرآیند این مشارکت در تصمیمسازی، تصمیمگیری، حق مطالبهگری و نظارت بر عملکرد دستگاه دولتی و خصوصی، هموار نمودن راه مشارکت مردم در این مسیر است. متاسفانه در موارد بسیاری، شاهد رویکردهای غلط بخش دولتی به تشکلهای محیط زیستی به عنوان پاکبانان طبیعت هستیم که یک نگاه ابزاری و عدم توجه به اصل مشارکت اجتماعی مردم در این حوزه است. "نظریه پنجره شکسته" که در قرن نوزدهم تحولی در نظریههای جرمشناسی به وجود آورد، مصداق عینی در مشکلات کشور ما یافته است. اگر دولت به جای آنکه تلاش کند مظاهر مختلف صدمه به طبیعت را جبران نماید، خود تخریب محیط زیست را به قیمت توسعه اقتصادی برای خود مجاز بداند، "پنجره شکستهای" در مقابل دیدگان مردم قرار میدهد که عملا مجوزی برای شکستن پنجرههای دیگر است.